کد خبر:۶۷۰۲۰۵
نگرش متفاوت آیت الله سبحانی در باب وضعیت علوم انسانى اسلامى/ شاید ایراد از متولیان امور است که مىخواهند همان روش سابق ادامه یابد
آیت الله سبحانی در باب وضعیت علوم اسلامی گفت: شاید ایراد در متولیان امور است که به دلایلى علاقه به این موضوع ندارند و مىخواهند همان روش سابق ادامه یابد.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، محضر استاد محترم و مرجع عالىقدر حضرت آیتالله جعفر سبحانى (دامت برکاته)، طبق معمول مشرف شدم و از نامه استاد عزیز و ارجمندم جناب آقاى دکتر رضا داورى اردکانى (دام عزّه) به دبیرخانه هماندیشى اسلامى، استفسار نمودم. معلوم شد که معظمله در جریان مطالب نامه قرار داشتند.
از حضرت ایشان خواهش نمودم که در صورت صلاحدید، نظرات خود را در این باره اعلام نمایند. ایشان با این پیشنهاد موافقت نموده و مطالب خود را به اینجانب عرضه داشتند. باز از معظمله درخواست اجازت نمودم که براى استفاده بیشتر جامعه علمى آن مطالب را با تحریر و قلم خود به سمع دانشپژوهان و عالمان و دانشجویان و طلاب محترم برسانم که باز با این پیشنهاد نیز موافقت نمودند که از این باب صمیمانه تشکر و قدردانى مینمایم.
(لازم به ذکر است که اینجانب (محمد محمدرضایى) سالیان متمادى از محضر استاد محترم جناب آقاى دکتر رضا داورى بهره بردهام که به رسم ادب و سنت اسلامىمان تکریم و احترام ایشان بر ما واجب است).
در ابتدا خلاصه محتویات نامه استاد ارجمند جناب آقاى دکتر داورى اردکانى ارائه و سپس نظرات استاد گرانقدر حضرت آیتاللهالعظمى سبحانى منعکس میشود.
خلاصه دیدگاههاى آقاى دکتر داورى
۱. جناب آقاى دکتر داورى ریاست محترم فرهنگستان علوم و عضو شوراى انقلاب فرهنگى به دبیرخانه هم اندیشى اسلامى جهت ایراد سخنرانى دعوت شده بودند که در پاسخ به دعوت چنین مى فرمایند:
«از دعوتى که فرموده بودید تشکر مىکنم، متأسفانه من توفیق شرکت در نشست علمى علم دینى و علوم انسانى اسلامى را ندارم کسى را هم نمىتوانم به عنوان نماینده معرفى کنم. این بحث چنان که توجه دارید ۳۰ سال است که به نتیجه نرسیده است و به نظر نمىرسد که در آینده نیز به نتیجه برسد».
سپس یادآور مى شوند:
«وقتى مطلب سیاسى با مسئله علمى خلط شود هر چه بکوشند به نتیجه نمىرسند. علم ماهیتى متفاوت با دین دارد به این جهت آن را به صفت دینى نمىتوان متصف کرد و به عبارت دیگر وصف دینى نمىتواند صفت ذاتى علم باشد».
آنگاه مىافزایند:
«هیچ علمى را با ملاک بیرون از آن نمىتوان سنجید، چنانچه حکم در باب فقه و حدیث با ملاک و میزان متدلوژى علم جدید اعتبار و وجهى ندارد.
البته دین و دینداران مىتوانند نسبت به مسائل همه علوم و بخصوص علوم معروف به علوم انسانى و اجتماعى نظر انتقادى داشته باشند و پس از مطالعه و آشنایى کافى که البته به آسانى حاصل نمیشود در مباحث آن علوم، چون و چرا کنند. امّا این، چون و چرا در نقد علم است نه این که علم تازه باشد».
سپس درباره فعالیتهاى غربیان درباره علوم انسانى چنین مىنویسند:
«در ۳۰۰ سال اخیر در غرب علوم اقتصاد و تاریخ و حقوق و جامعهشناسى و مردمشناسى و... به وجود آمده و تحقیقات عظیمى در مسائل آن علوم صورت گرفته است که بىاطلاع وسیع و دقیق از آنها و بدون نقد و تحقیق نمىتوان درباره آنها حکم کرد و مثلاً تصمیم گرفت که علم دیگرى جانشین آنها شود».
در آخر نامه ایشان توصیه مىنمایند که:
«علم یک طرح مهندسى ساختنى نیست بلکه یافتنى است. من حرف دیگرى ندارم و چیزى دیگر نمىتوانم بگویم جز این که خوب است که اگر مىتوانیم به جاى بحث در علوم اجتماعى اسلامى در باب شرایط امکان تجدیدعهد دینى و بناى یک جامعه اسلامى بیندیشیم و در این راه به لطف پروردگار علیم امیدوار باشیم».
این عصاره نامهاى است که استاد محترم جناب آقاى دکتر داورى اردکانى که در روزنامه اطلاعات، مورخ چهارشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۶، ص. ۳ مرقوم فرمودهاند و چاپ شده است.
***
دیدگاههاى آیتالله سبحانى
استاد محترم حضرت آیتالله سبحانى با تکریم و احترام خاصى که نسبت به جناب آقاى دکتر رضا داورى اردکانى اظهار داشتند، نقطه نظرات خود را چنین اعلام نمودند:
مسلماً از تقابل دو اندیشه بسان تقابل سیم مثبت و منفى، روشنایى حاصل میشود.
در ابتدا به صورت روشن پاسخهاى کوتاهى به سخنان ایشان ارائه نمودند:
۱. این که مىفرمایند: سى سال است که به نتیجه نرسیده است و به نظر نمىرسد که در آینده نیز به نتیجه برسد.
در این جا مىتوان چنین سؤال کرد:
چرا در این سى سال به نتیجه نرسیده است، آیا نارسایى در قابل یعنى علوم انسانى در قالب اسلامى شدن است؟ یا ایراد در متولیان امور است که به دلایلى علاقه به این موضوع ندارند و مىخواهند همان روش سابق ادامه یابد.
طبعاً دومى است، چون در این مدت کار اساسى صورت نگرفته است تا بگوییم اشکال در ماده بحث است. امّا این که اگر به صورت جدّى به موضوع اسلامى شدن علوم انسانى پرداخته شود، نیز به نتیجه نمىرسد این نوعى غیبگویى است که از شأن ما نیست، مگر رنگ حدس به خود بگیرد.
۲. این که مىفرمایند: «وقتى مسئله سیاسى با علمى خلط شود هر چه بکوشند به نتیجه نمىرسد»، در این مورد مىتوان چنین گفت: این داورى نیز از نظر موضوع، منتفى است، مطلب سیاسى نیست بلکه مکتبى و علمى است، مدافعان اسلامى شدن علوم انسانى مىخواهند به این آیه شریفه: (وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالإِیمَانَ) تجسم بخشند؛ و این ایده سیاسى نبوده بلکه نوعى عمل به وظیفه است.
۳. این که مى فرمایند: «علم ماهیتى متفاوت با دین دارد و به این جهت نمىتوان آن را به صفت دینى توصیف کرد».
در این باره باید گفت: این گزاره کلى نیست زیرا علوم بر دو قسم است:
الف. علوم تکوینى و بیرون از اندیشه انسانى که قوانین آن به دست آفریدگار تنظیم شده است و تابع اندیشه و نظر کسى نیست. مسلماً این نوع علوم به دینى توصیف نمىشوند البته به الحاد نیز توصیف نمیشود، از هر دو قید آزاد است. فیزیک، اسلامى و غیراسلامى ندارد. کیهانشناسى باید از طریق خاص شناخته شود. در این مورد شناخت مسلمان و غیرمسلمان یکسان است. این قانون که سه زاویه مثلث، مساوى با دو قائمه است تبعیضپذیر نیست. قانون جاذبه نیوتن (که مىگوید: نیروى جاذبه بین دو جسم ارتباط مستقیم با جرم آن دو دارد، یعنى هر چه جرم آنها بیشتر باشد نیروى جاذبه بین آن دو بیشتر است این قانون هم چنین مى گوید که نیروى جاذبه میان دو جسم ارتباط وارون با فاصله دو جسم به توان دو دارد)، قانون عمومى است و همه باید به نحوى که علم گفته بپذیرند مگر آن که خلاف آن ظاهر شود.
بنابراین درباره این علوم بحث اسلامى و غیر اسلامى خارج از موضوع بحث است.
ضمناً توجه شود این که مى گوییم رنگ و بوى دینى ندارد مقصود شناخت قوانین حاکم بر درون طبیعت است نه وابستگى طبیعت به مقام دیگر که خارج از بحث است. مسلماً در این جا طرز تفکر الهى با مادى متفاوت است.
ب. علوم اعتبارى که مى توان آن را از دو منظر مطالعه کرد. گاهى از نظر الهى و گاهى از منظر مادیگرایى. این بخش از دانشها مىتواند رنگ دینى داشته باشد زیرا موضوع این علوم انسان است و دیدگاه الهى و مادى درباره آن کاملاً متفاوت است.
توضیح این که موضوع علوم انسانى خود انسان است؛ و انسان از دو منظر محکوم به یک رشته قوانین و احکام است. از آنجا که توصیف انسان از دو منظر کاملاً متفاوت است، طبعاً اندیشههاى الهى درباره او با دگراندیشان نیز متفاوت خواهد بود، انسان از نظر الهى وابسته به عالم بالا است؛ و موجود گسسته از عالم دیگر نیست و از نظر غایت و غرض نیز براى هدفى آفریده شده است.
ولى موضوع در تفکر مادى به گونهای دیگر است. او انسان را بریده از عالم بالا مى داند و عملاً او را مخلوق قوانین طبیعى لحاظ میکند (هر چند ممکن است برخى اعتقاداً به گونهاى دیگر باشند) و هیچ نوع غرضى و غایتى براى آفرینش قائل نیستند.
ما فعلاً کار با صحت و سقم یکى از دو منظر نداریم ولى مسلماً علوم انسانى که بر پایه نظر اول تنظیم مىگردد قطعاً باید با آن اندیشههایى که طبق منظر دوم تألیف میشود، تفاوت پیدا کند.
به عبارتى دیگر ما نمىخواهیم علمى را دینى کنیم، علم، علم است ولى اگر موضوع از منظر الهى مورد بررسى قرار گرفت، طبعاً آثار و عوارض آن رنگ دینى به خود مى گیرد و لذا مدیریت، اقتصاد و علوم اجتماعى که مبنى بر این چنین انسانى است بالطبع دینى خواهد شد. در حالى که در مکتب دیگر همین موضوعات حالتى دیگر پیدا میکند.
براى روشن شدن موضوع یادآور میشویم پایهگذاران علوم انسانى در غرب غالباً انسانهاى مادیگرا بودند و بر همین اساس، علوم را پایهگذارى کردهاند و اینک چند گواه روشن:
اگوست کنت (۱۷۹۸ـ۱۸۵۷) فیلسوف و جامعهشناسى فرانسوى که معمولاً او را بنیانگذار جامعهشناسى مىدانند تحت تأثیر یک بعدى ابزار شناخت قرار گرفته و جز به تجربه به ابزار دیگرى معتقد نیست و لذا مىگوید: شناخت جهان تنها به روش علمى (البته از نظر او مشاهده و آزمایش) امکانپذیر است و از این جهت هر نوع موجودى که دور از این روش باشد شناخت آن امکانپذیر نیست.
در واقع او مىخواهد بگوید ادیان الهى و آنچه در این ادیان است جنبه علمى ندارند و قابل شناخت نیستند. در نتیجه از دایره شناخت بشر خارج هستند. در حالى که اگوست کنت از یک اصل فلسفى غفلت کرده که تجربه حق اثبات دارد و حق نفى ندارد، ندیدن روح زیر چاقوى جراح دلیل بر نبودن آن نیست. هر نوع علوم انسانى که از این منظر تدوین شود مسلماً آثار خاصى دارد که در جامعه دینى قابل پذیرش نخواهد بود.
او کسى است که دوران تفکر انسان را به سه دوره تقسیم مىکنند: ۱. ربانى، ۲. فلسفى، ۳. تجربى.
او همچنین یادآور میشود که زمان دو دوران اوّلى (ربانى و فلسفى) سپرى شده و فقط باید به تجربه تأکید نمود. مسلماً با این طرز تفکر مدیریت و اقتصاد و علوم اجتماعى و حتى اخلاق با آنچه جامعه دینى اعتقاد دارد مختلف است.
بنابراین عزیزانى که همّ دینى دارند و خود را در مقابل، خداى متعال مسئول مىدانند علاقهمندند که این علوم را با ملاک هاى خود آن علم نه از منظر تنگ تجربه، بازسازى کنند تا در دانشگاهها ملاک عمل قرار گیرد.
امّا همه ما میدانیم که هیچ جامعهاى از اقتصاد و یا علم اقتصاد بىنیاز نیست. امّا دیدگاه اسلام در مورد اقتصاد با دیدگاه غربیان تفاوت فاحشى دارد. در آیین اسلام اقتصاد وسیله است نه هدف و به اصطلاح «ما ینظر به» است و نه «ما ینظر فیه»؛ لذا گردآورى ثروت در اقتصاد اسلامى باید از طریق مشروع باشد. درآمدهایى که از طریق ربا، احتکار، و خداى ناکرده از طریق اعمال نامشروع به دست مىآیند فاقد ارزش هستند. در حالى که در اقتصاد غربى محدودیت بسیار کم و فقط اموال مسروقه و حداکثر درآمد از طریق مواد مخدر ممنوع است.
اکنون سؤال میشود که در دانشگاههاى ما کدام اقتصاد باید تدریس شود؟ پاسخ روشن است که روش دوم با اصول ما سازگار نیست. مقصود مدافعان علوم انسانى اسلامى چنین پالایشى است نه ایجاد علم جدید. علم عوض نمیشود، امّا دگرگونى در آن امکانپذیر است. امروز رباخوارى در غرب یک درآمد رسمى است و بانکهاى بزرگ از این راه درآمدهاى هنگفتى به جیب مى زنند و عملاً منطق جاهلیت را زمزمه مى کنند: (إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبَا)، در حالى که در اقتصاد اسلامى (وَأَحَلَّ اللهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا) است.
مسلماً علم اقتصاد در کشورهاى سوسیالیستى با آنچه در کشورهاى سرمایهدارى است تفاوت روشن دارد. هر کشورى طبق اصول خود این علم را تعدیل میکند. اگر کشور اسلامى دست به این کار زد نباید گفت: این علم غربى است و باید به همان متد تدریس شود.
از این بیان همچنین روشن میشود که مدیریتها در هر کشورى تابع قانون و اصول اساسى خودش مى باشد. اسلام که در مسائل مدیریت بهترین اصول را داراست نمى توان آنها را نادیده گرفت و مدیریت غربى را بدون پالایش در محافل دانشگاهى عیناً تدریس نمود.
همچنین هیچ ملتى نمىتواند بدون اصول اخلاقى زندگى کند؛ و همه ما نیک میدانیم که بین اخلاق در حوزه اسلام با اخلاق در برخى از مکاتب غربى تفاوت آشکار است.
به طور قطع در اخلاق اسلامى قیود و حدودى هست که عقل عملى آن را ایجاب میکند. امّا در غرب، برخى از متفکران معاشرتهاى دو جنس مخالف را کاملاً مشروع لحاظ مىکنند به شرطى که به تجاوز جنسى نرسد و فرزند نامشروع به بار نیاورند، حال این مرزبندى، امکانپذیر است یا نه فعلاً در این باره سخن نمىگوییم در حالى که در اسلام مسئله به گونهاى دیگر است، آیات سوره مبارکه نور، حدود معاشرت را روشن کرده است؛ و آیا دانشمندان اسلامى نباید بر اساس معیارهاى اخلاقى اسلامى نظریهپردازى کنند.
بالأخره باید یکى از این سه ضلع را انتخاب کرد: ۱. دانشگاههاى ما قید تدریس این علوم انسانى با مبانى مادىگرى را بزنند و اصولاً از چرخه تدریس حذف شوند. ۲. دانشگاههاى ما این علوم را به نحو غربى بدون نظریهپردازى اسلامى و نقد و انتقادى بر آن تدریس کنند. ۳. دانشگاههاى ما این علوم را همراه با نظریهپردازىهاى اسلامى تدریس کنند و به اصطلاح به تحریر این علوم بپردازند و در حقیقت کارى کنند که خواجه به نام تحریر اقلیدس انجام داد، (البته نام واقعى کتاب «تحریر اصول المهندسهًْ والحساب» است هر چند به نام تحریر اقلیدس بوده است).
جان کلام آن که معناى علوم انسانى اسلامى آن است که ۱. موضوع این علوم انسانى که انسان است، بر خلاف نظریات دانشمندان غربى بریده از مبدأ و غایت الهى نباشد. ۲. با روش صرفاً تجربى، به انکار و بحث و بررسى در حوزه الهیات و مابعدالطبیعه نپردازیم که از توان روش تجربى خارج است، ۳. اهداف و غایت انسان را کمال و فضایل الهى و اخلاقى و حیات جاودانه بدانیم نه صرفاً لذتطلبى و سودطلبى در این دنیاى مادى.
طبعاً وقتى دیدگاه ما نسبت به آفرینش انسان و غایت و هدف از خلقت او عوض شود، نظریات این حوزه نیز دگرگون خواهد شد؛ و این است معناى علوم انسانى اسلامى.
۴. کلمه زیبایى که آقاى دکتر داورى فرمودند: بسیار ارزشمند است (هیچ علمى را با ملاک بیرون از آن نمى توان سنجید) این یک مسئلهاى است که در حوزه علمیه هم مطرح است.
مرحوم آیتالله بروجردى (رحمهًْالله) (۱۲۹۲ـ ۱۳۸۰ هـ. ق) در درس اصول مىفرمودند: اصول ما تکامل پیدا نکرده بلکه تورم به آن راه یافته است. مرحوم طباطبایى (۱۳۲۱ـ ۱۴۰۲ هـ. ق) که قهرمان تفکیک علوم تکوینى از اعتبارى بود مىفرمود: از زمانى که قوانین فلسفى که بر تکوین تکیه میکند به علوم اعتبارى مانند اصول راه یافت علم را از مجراى خود بیرون برد.
بنابراین جمعى از اساتید دانشگاه که به نام شوراى تحول علوم انسانى دور هم گرد آمدهاند، نمىخواهند علوم انسانى را با ملاک بیرون از آن بسنجند بلکه با ملاکهاى خود آن علم، اما در یک چارچوب معین و آن این که انسان مخلوق خداست و حیات جاودانه دارد و اعمالش تحت حساب و کتاب است و زندگى او در روز رستاخیز مورد بازخواست میشود. علوم انسانى را مورد تدوین قرار دهند.
۵. این که در پایان مىفرمایند: «خوب است که اگر مىتوانیم به جاى بحث در علوم اجتماعى و انسانى درباره شرایط امکان تجربه عهد دینى و بناى یک جامعه اسلامى بیندیشیم» کلام ارزشمند است ولى مانع نیست که اندیشمندان به صورت تقسیم کار درباره هر دو موضوع تلاش کنند و کشورهاى اسلامى را از وابستگى به افکار غربیان رهایى بخشند.
در اینجا باید رفع توهم شود، هدف علوم انسانى اسلامى این نیست که فرآوردههاى علمى غربیان را نادیده بگیریم یا به دور کشور دیوارى بکشیم و از ورود این افکار جلوگیرى کنیم، این یک توهمى است که برخى دارند که برخلاف گفتار پیامبر گرامى اسلامى (صلى الله علیه وآله وسلم) است که مى فرمایند: «اطْلُبُوا العِلْمَ وَلَو بِالصِّینِ»، بلکه مقصود آن است که با همان مبانى خاص آن علم و با توجه به اصول مسلم و صحیح در علم مدیریت و اقتصاد و علوم اجتماعى نظریهپردازى کنیم. چه بسا ممکن است در پارهاى از مسائل وحدت نظر داشته باشیم در برخى دیگر از هم جدا باشیم.
اینجانب در پایان از هر دو استاد گرامى تقدیر و تشکر مینمایم.
با احترام
محمد محمدرضایى
استاد فلسفه دین دانشگاه تهران و رئیس کارگروه تخصصى فلسفه دین و کلام جدید
شوراى تحول علوم انسانى
۵ اسفند ۱۳۹۶
از حضرت ایشان خواهش نمودم که در صورت صلاحدید، نظرات خود را در این باره اعلام نمایند. ایشان با این پیشنهاد موافقت نموده و مطالب خود را به اینجانب عرضه داشتند. باز از معظمله درخواست اجازت نمودم که براى استفاده بیشتر جامعه علمى آن مطالب را با تحریر و قلم خود به سمع دانشپژوهان و عالمان و دانشجویان و طلاب محترم برسانم که باز با این پیشنهاد نیز موافقت نمودند که از این باب صمیمانه تشکر و قدردانى مینمایم.
(لازم به ذکر است که اینجانب (محمد محمدرضایى) سالیان متمادى از محضر استاد محترم جناب آقاى دکتر رضا داورى بهره بردهام که به رسم ادب و سنت اسلامىمان تکریم و احترام ایشان بر ما واجب است).
در ابتدا خلاصه محتویات نامه استاد ارجمند جناب آقاى دکتر داورى اردکانى ارائه و سپس نظرات استاد گرانقدر حضرت آیتاللهالعظمى سبحانى منعکس میشود.
خلاصه دیدگاههاى آقاى دکتر داورى
۱. جناب آقاى دکتر داورى ریاست محترم فرهنگستان علوم و عضو شوراى انقلاب فرهنگى به دبیرخانه هم اندیشى اسلامى جهت ایراد سخنرانى دعوت شده بودند که در پاسخ به دعوت چنین مى فرمایند:
«از دعوتى که فرموده بودید تشکر مىکنم، متأسفانه من توفیق شرکت در نشست علمى علم دینى و علوم انسانى اسلامى را ندارم کسى را هم نمىتوانم به عنوان نماینده معرفى کنم. این بحث چنان که توجه دارید ۳۰ سال است که به نتیجه نرسیده است و به نظر نمىرسد که در آینده نیز به نتیجه برسد».
سپس یادآور مى شوند:
«وقتى مطلب سیاسى با مسئله علمى خلط شود هر چه بکوشند به نتیجه نمىرسند. علم ماهیتى متفاوت با دین دارد به این جهت آن را به صفت دینى نمىتوان متصف کرد و به عبارت دیگر وصف دینى نمىتواند صفت ذاتى علم باشد».
آنگاه مىافزایند:
«هیچ علمى را با ملاک بیرون از آن نمىتوان سنجید، چنانچه حکم در باب فقه و حدیث با ملاک و میزان متدلوژى علم جدید اعتبار و وجهى ندارد.
البته دین و دینداران مىتوانند نسبت به مسائل همه علوم و بخصوص علوم معروف به علوم انسانى و اجتماعى نظر انتقادى داشته باشند و پس از مطالعه و آشنایى کافى که البته به آسانى حاصل نمیشود در مباحث آن علوم، چون و چرا کنند. امّا این، چون و چرا در نقد علم است نه این که علم تازه باشد».
سپس درباره فعالیتهاى غربیان درباره علوم انسانى چنین مىنویسند:
«در ۳۰۰ سال اخیر در غرب علوم اقتصاد و تاریخ و حقوق و جامعهشناسى و مردمشناسى و... به وجود آمده و تحقیقات عظیمى در مسائل آن علوم صورت گرفته است که بىاطلاع وسیع و دقیق از آنها و بدون نقد و تحقیق نمىتوان درباره آنها حکم کرد و مثلاً تصمیم گرفت که علم دیگرى جانشین آنها شود».
در آخر نامه ایشان توصیه مىنمایند که:
«علم یک طرح مهندسى ساختنى نیست بلکه یافتنى است. من حرف دیگرى ندارم و چیزى دیگر نمىتوانم بگویم جز این که خوب است که اگر مىتوانیم به جاى بحث در علوم اجتماعى اسلامى در باب شرایط امکان تجدیدعهد دینى و بناى یک جامعه اسلامى بیندیشیم و در این راه به لطف پروردگار علیم امیدوار باشیم».
این عصاره نامهاى است که استاد محترم جناب آقاى دکتر داورى اردکانى که در روزنامه اطلاعات، مورخ چهارشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۶، ص. ۳ مرقوم فرمودهاند و چاپ شده است.
***
دیدگاههاى آیتالله سبحانى
استاد محترم حضرت آیتالله سبحانى با تکریم و احترام خاصى که نسبت به جناب آقاى دکتر رضا داورى اردکانى اظهار داشتند، نقطه نظرات خود را چنین اعلام نمودند:
مسلماً از تقابل دو اندیشه بسان تقابل سیم مثبت و منفى، روشنایى حاصل میشود.
در ابتدا به صورت روشن پاسخهاى کوتاهى به سخنان ایشان ارائه نمودند:
۱. این که مىفرمایند: سى سال است که به نتیجه نرسیده است و به نظر نمىرسد که در آینده نیز به نتیجه برسد.
در این جا مىتوان چنین سؤال کرد:
چرا در این سى سال به نتیجه نرسیده است، آیا نارسایى در قابل یعنى علوم انسانى در قالب اسلامى شدن است؟ یا ایراد در متولیان امور است که به دلایلى علاقه به این موضوع ندارند و مىخواهند همان روش سابق ادامه یابد.
طبعاً دومى است، چون در این مدت کار اساسى صورت نگرفته است تا بگوییم اشکال در ماده بحث است. امّا این که اگر به صورت جدّى به موضوع اسلامى شدن علوم انسانى پرداخته شود، نیز به نتیجه نمىرسد این نوعى غیبگویى است که از شأن ما نیست، مگر رنگ حدس به خود بگیرد.
۲. این که مىفرمایند: «وقتى مسئله سیاسى با علمى خلط شود هر چه بکوشند به نتیجه نمىرسد»، در این مورد مىتوان چنین گفت: این داورى نیز از نظر موضوع، منتفى است، مطلب سیاسى نیست بلکه مکتبى و علمى است، مدافعان اسلامى شدن علوم انسانى مىخواهند به این آیه شریفه: (وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالإِیمَانَ) تجسم بخشند؛ و این ایده سیاسى نبوده بلکه نوعى عمل به وظیفه است.
۳. این که مى فرمایند: «علم ماهیتى متفاوت با دین دارد و به این جهت نمىتوان آن را به صفت دینى توصیف کرد».
در این باره باید گفت: این گزاره کلى نیست زیرا علوم بر دو قسم است:
الف. علوم تکوینى و بیرون از اندیشه انسانى که قوانین آن به دست آفریدگار تنظیم شده است و تابع اندیشه و نظر کسى نیست. مسلماً این نوع علوم به دینى توصیف نمىشوند البته به الحاد نیز توصیف نمیشود، از هر دو قید آزاد است. فیزیک، اسلامى و غیراسلامى ندارد. کیهانشناسى باید از طریق خاص شناخته شود. در این مورد شناخت مسلمان و غیرمسلمان یکسان است. این قانون که سه زاویه مثلث، مساوى با دو قائمه است تبعیضپذیر نیست. قانون جاذبه نیوتن (که مىگوید: نیروى جاذبه بین دو جسم ارتباط مستقیم با جرم آن دو دارد، یعنى هر چه جرم آنها بیشتر باشد نیروى جاذبه بین آن دو بیشتر است این قانون هم چنین مى گوید که نیروى جاذبه میان دو جسم ارتباط وارون با فاصله دو جسم به توان دو دارد)، قانون عمومى است و همه باید به نحوى که علم گفته بپذیرند مگر آن که خلاف آن ظاهر شود.
بنابراین درباره این علوم بحث اسلامى و غیر اسلامى خارج از موضوع بحث است.
ضمناً توجه شود این که مى گوییم رنگ و بوى دینى ندارد مقصود شناخت قوانین حاکم بر درون طبیعت است نه وابستگى طبیعت به مقام دیگر که خارج از بحث است. مسلماً در این جا طرز تفکر الهى با مادى متفاوت است.
ب. علوم اعتبارى که مى توان آن را از دو منظر مطالعه کرد. گاهى از نظر الهى و گاهى از منظر مادیگرایى. این بخش از دانشها مىتواند رنگ دینى داشته باشد زیرا موضوع این علوم انسان است و دیدگاه الهى و مادى درباره آن کاملاً متفاوت است.
توضیح این که موضوع علوم انسانى خود انسان است؛ و انسان از دو منظر محکوم به یک رشته قوانین و احکام است. از آنجا که توصیف انسان از دو منظر کاملاً متفاوت است، طبعاً اندیشههاى الهى درباره او با دگراندیشان نیز متفاوت خواهد بود، انسان از نظر الهى وابسته به عالم بالا است؛ و موجود گسسته از عالم دیگر نیست و از نظر غایت و غرض نیز براى هدفى آفریده شده است.
ولى موضوع در تفکر مادى به گونهای دیگر است. او انسان را بریده از عالم بالا مى داند و عملاً او را مخلوق قوانین طبیعى لحاظ میکند (هر چند ممکن است برخى اعتقاداً به گونهاى دیگر باشند) و هیچ نوع غرضى و غایتى براى آفرینش قائل نیستند.
ما فعلاً کار با صحت و سقم یکى از دو منظر نداریم ولى مسلماً علوم انسانى که بر پایه نظر اول تنظیم مىگردد قطعاً باید با آن اندیشههایى که طبق منظر دوم تألیف میشود، تفاوت پیدا کند.
به عبارتى دیگر ما نمىخواهیم علمى را دینى کنیم، علم، علم است ولى اگر موضوع از منظر الهى مورد بررسى قرار گرفت، طبعاً آثار و عوارض آن رنگ دینى به خود مى گیرد و لذا مدیریت، اقتصاد و علوم اجتماعى که مبنى بر این چنین انسانى است بالطبع دینى خواهد شد. در حالى که در مکتب دیگر همین موضوعات حالتى دیگر پیدا میکند.
براى روشن شدن موضوع یادآور میشویم پایهگذاران علوم انسانى در غرب غالباً انسانهاى مادیگرا بودند و بر همین اساس، علوم را پایهگذارى کردهاند و اینک چند گواه روشن:
اگوست کنت (۱۷۹۸ـ۱۸۵۷) فیلسوف و جامعهشناسى فرانسوى که معمولاً او را بنیانگذار جامعهشناسى مىدانند تحت تأثیر یک بعدى ابزار شناخت قرار گرفته و جز به تجربه به ابزار دیگرى معتقد نیست و لذا مىگوید: شناخت جهان تنها به روش علمى (البته از نظر او مشاهده و آزمایش) امکانپذیر است و از این جهت هر نوع موجودى که دور از این روش باشد شناخت آن امکانپذیر نیست.
در واقع او مىخواهد بگوید ادیان الهى و آنچه در این ادیان است جنبه علمى ندارند و قابل شناخت نیستند. در نتیجه از دایره شناخت بشر خارج هستند. در حالى که اگوست کنت از یک اصل فلسفى غفلت کرده که تجربه حق اثبات دارد و حق نفى ندارد، ندیدن روح زیر چاقوى جراح دلیل بر نبودن آن نیست. هر نوع علوم انسانى که از این منظر تدوین شود مسلماً آثار خاصى دارد که در جامعه دینى قابل پذیرش نخواهد بود.
او کسى است که دوران تفکر انسان را به سه دوره تقسیم مىکنند: ۱. ربانى، ۲. فلسفى، ۳. تجربى.
او همچنین یادآور میشود که زمان دو دوران اوّلى (ربانى و فلسفى) سپرى شده و فقط باید به تجربه تأکید نمود. مسلماً با این طرز تفکر مدیریت و اقتصاد و علوم اجتماعى و حتى اخلاق با آنچه جامعه دینى اعتقاد دارد مختلف است.
بنابراین عزیزانى که همّ دینى دارند و خود را در مقابل، خداى متعال مسئول مىدانند علاقهمندند که این علوم را با ملاک هاى خود آن علم نه از منظر تنگ تجربه، بازسازى کنند تا در دانشگاهها ملاک عمل قرار گیرد.
امّا همه ما میدانیم که هیچ جامعهاى از اقتصاد و یا علم اقتصاد بىنیاز نیست. امّا دیدگاه اسلام در مورد اقتصاد با دیدگاه غربیان تفاوت فاحشى دارد. در آیین اسلام اقتصاد وسیله است نه هدف و به اصطلاح «ما ینظر به» است و نه «ما ینظر فیه»؛ لذا گردآورى ثروت در اقتصاد اسلامى باید از طریق مشروع باشد. درآمدهایى که از طریق ربا، احتکار، و خداى ناکرده از طریق اعمال نامشروع به دست مىآیند فاقد ارزش هستند. در حالى که در اقتصاد غربى محدودیت بسیار کم و فقط اموال مسروقه و حداکثر درآمد از طریق مواد مخدر ممنوع است.
اکنون سؤال میشود که در دانشگاههاى ما کدام اقتصاد باید تدریس شود؟ پاسخ روشن است که روش دوم با اصول ما سازگار نیست. مقصود مدافعان علوم انسانى اسلامى چنین پالایشى است نه ایجاد علم جدید. علم عوض نمیشود، امّا دگرگونى در آن امکانپذیر است. امروز رباخوارى در غرب یک درآمد رسمى است و بانکهاى بزرگ از این راه درآمدهاى هنگفتى به جیب مى زنند و عملاً منطق جاهلیت را زمزمه مى کنند: (إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبَا)، در حالى که در اقتصاد اسلامى (وَأَحَلَّ اللهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا) است.
مسلماً علم اقتصاد در کشورهاى سوسیالیستى با آنچه در کشورهاى سرمایهدارى است تفاوت روشن دارد. هر کشورى طبق اصول خود این علم را تعدیل میکند. اگر کشور اسلامى دست به این کار زد نباید گفت: این علم غربى است و باید به همان متد تدریس شود.
از این بیان همچنین روشن میشود که مدیریتها در هر کشورى تابع قانون و اصول اساسى خودش مى باشد. اسلام که در مسائل مدیریت بهترین اصول را داراست نمى توان آنها را نادیده گرفت و مدیریت غربى را بدون پالایش در محافل دانشگاهى عیناً تدریس نمود.
همچنین هیچ ملتى نمىتواند بدون اصول اخلاقى زندگى کند؛ و همه ما نیک میدانیم که بین اخلاق در حوزه اسلام با اخلاق در برخى از مکاتب غربى تفاوت آشکار است.
به طور قطع در اخلاق اسلامى قیود و حدودى هست که عقل عملى آن را ایجاب میکند. امّا در غرب، برخى از متفکران معاشرتهاى دو جنس مخالف را کاملاً مشروع لحاظ مىکنند به شرطى که به تجاوز جنسى نرسد و فرزند نامشروع به بار نیاورند، حال این مرزبندى، امکانپذیر است یا نه فعلاً در این باره سخن نمىگوییم در حالى که در اسلام مسئله به گونهاى دیگر است، آیات سوره مبارکه نور، حدود معاشرت را روشن کرده است؛ و آیا دانشمندان اسلامى نباید بر اساس معیارهاى اخلاقى اسلامى نظریهپردازى کنند.
بالأخره باید یکى از این سه ضلع را انتخاب کرد: ۱. دانشگاههاى ما قید تدریس این علوم انسانى با مبانى مادىگرى را بزنند و اصولاً از چرخه تدریس حذف شوند. ۲. دانشگاههاى ما این علوم را به نحو غربى بدون نظریهپردازى اسلامى و نقد و انتقادى بر آن تدریس کنند. ۳. دانشگاههاى ما این علوم را همراه با نظریهپردازىهاى اسلامى تدریس کنند و به اصطلاح به تحریر این علوم بپردازند و در حقیقت کارى کنند که خواجه به نام تحریر اقلیدس انجام داد، (البته نام واقعى کتاب «تحریر اصول المهندسهًْ والحساب» است هر چند به نام تحریر اقلیدس بوده است).
جان کلام آن که معناى علوم انسانى اسلامى آن است که ۱. موضوع این علوم انسانى که انسان است، بر خلاف نظریات دانشمندان غربى بریده از مبدأ و غایت الهى نباشد. ۲. با روش صرفاً تجربى، به انکار و بحث و بررسى در حوزه الهیات و مابعدالطبیعه نپردازیم که از توان روش تجربى خارج است، ۳. اهداف و غایت انسان را کمال و فضایل الهى و اخلاقى و حیات جاودانه بدانیم نه صرفاً لذتطلبى و سودطلبى در این دنیاى مادى.
طبعاً وقتى دیدگاه ما نسبت به آفرینش انسان و غایت و هدف از خلقت او عوض شود، نظریات این حوزه نیز دگرگون خواهد شد؛ و این است معناى علوم انسانى اسلامى.
۴. کلمه زیبایى که آقاى دکتر داورى فرمودند: بسیار ارزشمند است (هیچ علمى را با ملاک بیرون از آن نمى توان سنجید) این یک مسئلهاى است که در حوزه علمیه هم مطرح است.
مرحوم آیتالله بروجردى (رحمهًْالله) (۱۲۹۲ـ ۱۳۸۰ هـ. ق) در درس اصول مىفرمودند: اصول ما تکامل پیدا نکرده بلکه تورم به آن راه یافته است. مرحوم طباطبایى (۱۳۲۱ـ ۱۴۰۲ هـ. ق) که قهرمان تفکیک علوم تکوینى از اعتبارى بود مىفرمود: از زمانى که قوانین فلسفى که بر تکوین تکیه میکند به علوم اعتبارى مانند اصول راه یافت علم را از مجراى خود بیرون برد.
بنابراین جمعى از اساتید دانشگاه که به نام شوراى تحول علوم انسانى دور هم گرد آمدهاند، نمىخواهند علوم انسانى را با ملاک بیرون از آن بسنجند بلکه با ملاکهاى خود آن علم، اما در یک چارچوب معین و آن این که انسان مخلوق خداست و حیات جاودانه دارد و اعمالش تحت حساب و کتاب است و زندگى او در روز رستاخیز مورد بازخواست میشود. علوم انسانى را مورد تدوین قرار دهند.
۵. این که در پایان مىفرمایند: «خوب است که اگر مىتوانیم به جاى بحث در علوم اجتماعى و انسانى درباره شرایط امکان تجربه عهد دینى و بناى یک جامعه اسلامى بیندیشیم» کلام ارزشمند است ولى مانع نیست که اندیشمندان به صورت تقسیم کار درباره هر دو موضوع تلاش کنند و کشورهاى اسلامى را از وابستگى به افکار غربیان رهایى بخشند.
در اینجا باید رفع توهم شود، هدف علوم انسانى اسلامى این نیست که فرآوردههاى علمى غربیان را نادیده بگیریم یا به دور کشور دیوارى بکشیم و از ورود این افکار جلوگیرى کنیم، این یک توهمى است که برخى دارند که برخلاف گفتار پیامبر گرامى اسلامى (صلى الله علیه وآله وسلم) است که مى فرمایند: «اطْلُبُوا العِلْمَ وَلَو بِالصِّینِ»، بلکه مقصود آن است که با همان مبانى خاص آن علم و با توجه به اصول مسلم و صحیح در علم مدیریت و اقتصاد و علوم اجتماعى نظریهپردازى کنیم. چه بسا ممکن است در پارهاى از مسائل وحدت نظر داشته باشیم در برخى دیگر از هم جدا باشیم.
اینجانب در پایان از هر دو استاد گرامى تقدیر و تشکر مینمایم.
با احترام
محمد محمدرضایى
استاد فلسفه دین دانشگاه تهران و رئیس کارگروه تخصصى فلسفه دین و کلام جدید
شوراى تحول علوم انسانى
۵ اسفند ۱۳۹۶
منبع: کیهان
لینک کپی شد
گزارش خطا
۰
ارسال نظر
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.