به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، مقارن سالهای نزدیک به انقلاب و محرز شدن شکست شاه، نهادهای سیاسی کشورهای خارجی از جمله آمریکا، با ارزیابی وضعیت انقلابی ایران به بررسی گزینههای جایگزین شاه پرداختند.
بدون شک آمریکا در وهله اول تمایل به حفظ شاه در رأس قدرت داشت؛ اما وقتی این هدف شکست خورد، تکیه بر نیروهای مخالف داخلی در رأس سیاست آمریکا قرار گرفت، زیرا به رسمیت شناختن این گروهها، میتوانست از انتقال قدرت به امام و گروههای مذهبی جلوگیری کند.
بدین معنا که در صورت وقوع انقلاب و شکست شاه، استفاده از این نیروها، عاملی مهم در جلوگیری از قدرتیابی امام بود. یکی از این گروههای مهم "میانهروها" بودند که در اسناد لانه جاسوسی اشارات زیادی به آنها شده است. با این مقدمه، سؤال اصلی این است که چرا آمریکا، میانهروها را برای دستیابی به اهداف خود انتخاب نمود؟
سرگردانی آمریکا در سالهای نزدیک به انقلاب
با نزدیک شدن به سالهای وقوع انقلاب و خارج شدن کنترل اوضاع از سوی شاه و رژیم، آمریکا در مواضعی متفاوت، ناتوان از اتخاذ موضعی قاطع بود.
این سرگردانی باعث دودستگی میان مقامات آمریکا و نیز برخی از سران کشورهای دیگر در رابطه با اتخاذ تصمیمی واحد گردید. چنانچه برخی از سیاستمداران آمریکایی نظیر سولیوان بر حمایت نکردن از شاه و افرادی چون "برژینسکی" مشاور کارتر بر سیاست حمایت از رژیم و سرکوب مردم تأکید داشتند.
سولیوان در این رابطه نوشته است که وی مخالف حمایت آمریکا از شاه بود اما برژینسکی برای رد نظرات من به استدلال مخالف آن پرداخت و چنین وانمود کرد که موقعیت شاه کاملاً محکم است و هر زمان که مصلحت باشد میتواند مخالفانش را سرکوب کند.1 کارتر رئیس جمهور آمریکا نیز دودستگی مقامات آمریکا را این گونه توصیف میکند: من میبایست بین رویه گذشته یعنی حمایت بدون قید و شرط از شاه، یا آنطور که سولیوان مصرانه پیشنهاد میکرد، محدود ساختن پشتیبانی خود و وادار ساختن او به قبول راهحلهایی که سفیر ما توصیه میکرد یکی را انتخاب کنم.2 با این حال سیاست کارتر و آمریکا تا نیمه اول 57 تأیید و حمایت از وی بود، زیرا تصور او و سایر مقامات آمریکایی بر آن بود که شاه قادر به حفظ نظام و سرکوب مخالفان است.
بهتدریج و با آشکار شدن ناتوانی شاه و رژیمش در برابر جنبش انقلابیون، مواضع کارتر و آمریکا نیز تغییر یافت و این تغییر در نهایت در کنفرانس گوآدلوپ که در دی ماه 1357 میان نمایندگان 4 دولت آمریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان غربی در جزیره گوادلوپ در فرانسه تشکیل گردید، به تأیید مقامات این کشورها رسید.
بر این اساس و طبق توافقات حاصل شده نظر کلی بر آن شد که شاه از کشور خارج گردد، هر چند در این مورد نیز میان همه آنها اتفاق نظر وجود نداشت. با این حال با قوت گرفتن عقیده سران غرب بر ناپایداری جایگاه شاه در قدرت، آمریکا چند گزینه محتمل را در آینده سیاسی ایران در دستور کار خود قرار داد. مهمترین این گزینهها، تشکیل یک حکومت غیرنظامی با حاکمیت میانهروهای ایران بود.
تلاش برای حاکمیت میانهرو
آمریکا و غرب بعد از اشراف دیرهنگام بر تحولات سیاسی ایران، قدرت شاه را از دست رفته دیده و تلاش نمودند تا با تثبیت حاکمیت غیرنظامیان، مانع از حکومت امام و گروههای مذهبی گردند. کارتر در این رابطه در خاطرات خود نوشته است: «در گوادلوپ... هر سه آنها (سران سه کشور آلمان غربی، فرانسه و انگلیس) عقیده داشتند که شاه باید جایش را به یک دولت غیرنظامی بدهد و ایران را ترک کند...»3 البته کارتر در ابتدا با نظر سران سه کشور موافق نبود و معتقد بود که «باید به حفظ حاکمیت شاه کمک کرد و ارتش ایران باید متحد و یکپارچه باقی بماند.4 قطعاً یکی از دلایل تأکید کارتر در پشتیبانی از محمدرضا شاه متأثر از ناآشنایی وی به اوضاع سیاسی و تحولات روز ایران بود. با این حال قدرتیابی امام و پایگاه اجتماعی گروههای مذهبی، آمریکا را به فکر حاکم نمودن میانهروها و بهبود روابط با حکومت آتی ایران انداخت. این تاکتیک برگرفته از چند دلیل مهم بود که اولین و مهترین آن سازشناپذیری امام در برقراری ارتباط با آمریکا بود.
در کنار اهداف و برنامههای کوتاهمدتی که توسط نهادهای امنیتی و سیاسی آمریکا در قبال تحولات ایران اتخاذ شد، برنامه بلندمدت این کشور بر حمایت از میانهروها معطوف شد: «ما میخواهیم برای ایرانی کارکنیم که میانه رو باشد و ناسیونالیستهای مخالف مذهب تسلط بیشتری در اداره مملکت داشته باشند. در ضمن تا قبل از استقرار دولت جدید، ما میتوانیم طریق نفوذ در ایران را امتحان کنیم».
سازشناپذیری امام در مقابل آمریکا
به باور آمریکاییان (امام) خمینی دارای عکسالعملی قاطع و سازش ناپذیر و سخت بود ولی روش کسانی چون بازرگان که میانه رو است، قدری توأم با سازش ضعیف است و روابط بهتری با خارج دارد.5 البته مجموع کنش سیاسی امام قبل و البته بعد از انقلاب بهخوبی بیانگر این موضوع است و آمریکا بهخوبی به این واقعیت پی برده بود. امام بارها درخواست و پیشنهاد کارتر برای ملاقات با آمریکاییها و حتی با سایر افراد و نهادهای انقلابی در این زمینه را رد کرده بود.
بر این اساس حتی زمانی که پیشنهاد ملاقات سران آمریکا با اعضای شورای انقلاب مطرح شد امام با قاطعیت فرمودند: «اعضای شورای انقلاب اسلامی به هیچ وجه نباید با آنان ملاقات نمایند. هیچ یک از مقامات مسئول حق ملاقات با آنان را ندارند».6 از سویی در مقابل سیاست سازشناپذیری امام، میانهروها بسیار منعطف بودند که همین موضوع آمریکا را به برقراری ارتباط با آنها سوق میداد.
سازشپذیری میانهروها در برقراری رابطه با آمریکا
به طور کلی میانهروها که طیف وسیعی از گروهها و جریانات سیاسی از جمله نهضت آزادی، بخشی از ارتش، برخی از روحانیون میانهرو و سایر گروههای سیاسی را شامل میشد، در «تئوری و عمل و با دیدگاهی کلان و با تمایل به غرب و نگرانی نسبت به شرق، در تلاش برای جلب و بهبود روابط با دولتهای دیگر به ویژه ایالات متحده آمریکا بودند».7 درواقع آمریکا بر اساس محاسبات خود از تحولات ایران به خوبی دریافته بود که تنها راه سازش با حاکمت ایران بعد از سرنگونی شاه، ارتباط مسالمتآمیز است و سرنگونی و یا برکناری امام و گروههای مذهبی، عملاً ناممکن و سخت است. رسیدن به این هدف نیز تنها از طریق سازش با گروههای سازشپذیر امکانپذیر است.
به عقیده آمریکاییان «در این موقع حساس هیچ دولتی قادر نیست که حکومت ایران را سرنگون کند. پس باید از در مسالم با ایران در آمد و به گسترش کارهای عملی کمک نمود».8 بر این اساس میانهروها بهترین گزینهای بودند که آمریکا میتوانست از طریق آنان به سازش و مصالحه برسد. از این رو در کنار اهداف و برنامههای کوتاهمدتی که توسط نهادهای امنیتی و سیاسی آمریکا در قبال تحولات ایران اتخاذ شد، برنامه بلندمدت این کشور بر حمایت از میانهروها معطوف شد: «ما میخواهیم برای ایرانی کارکنیم که میانهرو باشد و ناسیونالیستهای مخالف مذهب تسلط بیشتری در اداره مملکت داشته باشند. در ضمن تا قبل از استقرار دولت جدید، ما میتوانیم طریق نفوذ در ایران را امتحان کنیم».9
مخالفت نکردن میانهروها با شاه و مقابله با سیاست امام
گذشته از مواردی که به آن اشاره شد، میانهروها بر دو نگرش مخالفت با امام و احترام به قانون اساسی مشروطه سلطنتی نیز تأکید داشتند.
در نمونه مشخص، میتوان از نهضت آزادی نام برد که بنیانگذاران آن، خواستار تغییر برخی از سیاستهای رژیم بودند و نه نابودی و یا سقوط کامل آن. از این رو محور مبارزات این گروه، تغییر سیاستها و برخی از قوانین نظام بود. آمریکا بر اساس این اطلاعات، تلاشهایی را برای ملاقات با برخی از رهبران میانهرو ترتیب داد. درحقیقت تمایل به غرب، میانهروی، احترام به قانون اساسی مشروطه سلطنتی، تمایل به ارتباط با آمریکا ملاکهایی بود که در نهایت نیز مأموران سفارت را به ملاقات با آنها کشاند.10
از سوی دیگر، میانهروها مخالف خط سازشناپذیری امام بودند و این موضوع بهترین امید برای آمریکا بود که بتوانند از طریق میانهروها اولاً (امام) «خمینی را متقاعد کنند که... زیاد سخت نگیرد و ثانیاً از این طریق مانع از درگیری مستقیم شوند».11 البته ناگفته نماند که حمایت برخی از روحانیون میانهرو همچون شریعتمداری نیز در حمایت آمریکا از این گروه بیتأثیر نبود. او (شریعتمداری) با این توجیه که ایران برای محفوظ بودن در مقابل شوروی به کمک آمریکا احتیاج دارد،12 توانسته بود بستر مناسب ملاقات آمریکاییها با روحانیون میانهرو مذهبی را فراهم کند. با این حال بهرغم تلاشها و ملاقاتهایی که در این زمینه صورت گرفت، اهداف نهایی آمریکا هیچگاه محقق نشد و اسلامگرایان به رهبری امام حکومت جمهوری اسلامی را تشکیل نمودند.
سخن نهایی:
بررسی اسناد و شواهد موجود در رابطه با سیاست آمریکا در قبال حکومت ایران بعد از شاه نشان داد که این کشور درصدد بود با زمینهسازی قدرت یافتن میانهروها، اداره مملکت را به آنها واگذار کند تا ضمن استقرار موقت حاکمیت مورد دلخواه خود، به بررسی راههای نفوذ در ایران پرداخته و مناسبترین روش سیاسی را در رابطه با منافع خود در ایران اعمال نماید؛ اما در نهایت این هدف با شکست مواجه شد و با اتفاقاتی که بعد از انقلاب رخ داد، زمینه خروج میانهروهای متمایل به آمریکا، از صحنه سیاسی ایران فراهم گردید.
منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر