کتاب «مربعهای قرمز» شامل خاطرات «حاج حسین یکتا» یک روز قبل از رونمایی از سوی انتشارات شهید کاظمی به چاپ دوم خود رسید. این اثر قرار است عصر فردا جمعه ۲۲ تیرماه رونمایی شود.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، کتاب مربعهای قرمز یک روز قبل از رونمایی به چاپ دوم خود رسید. چاپ اول در ۲۵۰۰ جلد و چاپ دوم ۲۵۰۰ جلد با قیمت ۳۵ هزار تومان در حال توزیع است.
این کتاب روایتی است از بازیگوشیهای کودکانه سربازان امام خمینی تا روزهای امدادگری و شناسایی و چشیدن طعم تلخ قطعنامه. «مربعهای قرمز» پر است از خاطرات ترش و شیرین و گاهی تلخ نوجوانانی که در مکتب امام خمینی یک شبه مرد شدند. از آنها میان غرش تانک و صفیر گلوله قد کشیدند. آنها که این روزها رد پای غبار میانسالی بر موهایشان نشسته و هنوز در گوشهای و سنگری تمام قامت کنار انقلاب ایستاده اند؛ و آنها که پایشان به آسمان باز شد و به لقا الله رسیدند. همانها که امام در موردشان فرمود:: «این جانب از دور دست و بازوى قدرتمند شما را که دست خداوند بالاى آن است مى بوسم و بر این بوسه افتخار مى کنم.» (١) صحیفه امام جلد ١٦ ص. ١٤٣)
برشی از کتاب: ستون گردان بی سر و صدا از کنار مسجد گذشت. آسمان خودش را به گنبد رسانده بود. ستارهها مثل پولک. راه خاکی تنش را در دل تاریکی از کنار مسجد تاب داده بود، ما هم دنبالش. هر چه جلوتر میرفتیم، دلم بیشتر میلرزید. انگار بعد از مسجد دنیا تمام شده بود. ما بودیم و خدا. زیر دید و تیر مستقیم عراق گردن کشیده بودیم و راه میرفتیم. از هیچ کس صدایی شنیده نمیشد.
بی سیمهای حنجرهای روی گلوی فرمانده گردان گروهانها بسته شده بود تا با ارتعاش تارهای صوتی شان با هم ارتباط برقرار کنند. بوی بهشت میآمد. اشک روی صورتم راه باز کرده بود. فرشتهها کنار جاده خاکی ایستاده بودند. اسم آنهایی که رفتنی بودند را مینوشتند و اشکشان را پاک میکردند. تا به نهر خین برسیم نیم ساعت طول کشید. نیم ساعت بهشتی که هنوز طعمش زیر زبانم است. خاکریز لاغر و کوتاهی در انتهای راه انتظارمان را میکشید. دولا دولا پشتش خزیدیم. یک گروهان غواص از گردان کوثر به فرماندهی «حاج ابوالفضل شکارچی» قرار بود به دماغۀ جزیرۀ بوارین بزنند. بی سرو صدا در استتاری لب نهر جاگیر شدند. صفحۀ فلزی بزرگی که نصف تنش در نیزار بود، نصفش در آب. غواصها زیر آن چیدند. گردان ما هم به سینۀ خاکریز چسبید. سکوت سنگینی بینمان لانه کرده بود. آخرین شب با هم بودن داشت میگذشت. برق اشک را در چشمهای بچهها میدیدم. لبها به ذکر میجنبید و چشمها از رفقا حلالیت میطلبید. طاقت نگاه کردن نداشتم. میترسیدم جا بمانم و این نگاهها تا آخر عمر جانم را بسوزاند.
چشم هایم را بستم و نفس عمیق کشیدم. باز بوی بهشت میآمد. بین خاکریز لاغر ما و دژ عراق نهر خین بود. عرضش بیست متر هم نمیشد. دوست داشتیم زودتر فرمان آتش برسد تا به نهر بزنیم؛ اما خبری نشد. خاکریز برایمان آخرین مانع ورود به آسمان بود و دیگر پشتش بند نمیشدیم. فکرش را هم نمیکردیم تا صبح پای این خاکریز ماندگار شویم. بچهها همان طور نشسته چفیهها همان طور نشسته چفیهها را روی صورت انداختند و خوابیدند.
مراسم رونمایی از کتاب مربعهای قرمز شامل خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از دوران کودکی تا پایان دفاع مقدس روز جمعه ۲۲ تیرماه در مجموعه سرچشمه برگزار میشود.