نشست نقد و بررسی مجموعه داستان «بانوی کوچه ذغالی» با حضور نویسنده کتاب، مرضیه پورمحمد و منتقدین، خسرو عباسی و محمدرضا گودرزی در فرهنگسرای گلستان برگزار شد.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، نشست نقد و بررسی مجموعه داستان «بانوی کوچه ذغالی» با حضور خسرو عباسی، محمدرضا گودرزی و مرضیه محمدزاده در فرهنگسرای گلستان برگزار شد.
عباسی در ابتدای سخنان خود ضمن اشاره به عجله داستاننویسان جوان برای انتشار کتاب گفت: به خانم محمدپور بابت نوشتن این کتاب تبریک میگویم. خاطرم هست که خودم از سال ۸۴-۸۵ داستاننویسی را شروع کردم و اولین مجموعه داستان من در سال ۹۵ منتشر شد. صبر کردن برای نوشتن اولین کتاب بسیار خوب است و باعث تعمق در آثار میشود. واقعیت این است که اکنون در زمانی هستیم که شما میتوانید با پرداخت هزینهای کم و مراجعه به بعضی از ناشران، مجموعه داستان یا رمان خود را چاپ کنید و از نظر ظاهری و آماری نیز یک کتاب خواهید داشت، اما باید توجه داشته باشید که قدرت ادبیات ۱۰۰ سال گذشته ما پشت سرمان است. همین موضوع باعث میشود که وقتی یک مجموعه منتشر شود و توانایی حضور در این زنجیره را نداشته باشد، نویسنده آن اولین کسی است که ضربه خواهد خورد؛ کتابش مورد توجه قرار نمیگیرد، فراموش میشود و ... بنابراین به این دست از نویسندگان توصیه میکنم که کمی بیشتر صبر کنند تا آثار بهتری روانه بازار کنند.
وی ادامه داد: هدفی که به نظرم یک مجموعه داستان یا رمان در پی آن است، رسیدن به حقیقت داستانی است که در پس زندگی وجود دارد و هنرمند تلاش میکند تا آن را پیدا کرده و سپس بازتولید نماید و در نهایت به مخاطب خود عرضه کند؛ بنابراین این مجموعه از این جهت قابل توجه است و میتوان راجع به آن صحبت کرد تا ببینیم که چه رویدادهای بیرونی اتفاق میافتد و چه قدر از آن را مخاطب میپذیرد. برای مثال نویسنده در وضعیتی قرار گرفته است و آن رویداد را پذیرفته است حال باید کاری کند تا مخاطب او نیز در این وضعیت قرار بگیرد و سپس ببیند که تا چه میزان از آن واقعه را باور میکند. دقت داشته باشید که باورپذیری یکی از عناصری است که در داستان باید اتفاق بیفتد و پل ارتباطی نویسنده و مخاطب است. حقیقت داستانی که در پس رویدادها رخ میدهد و نویسنده به آن میرسد باید به درستی و با نشانههای دقیقی به مخاطب منتقل بشود تا آن را به درستی درک و دریافت کند.
عباسی بیان داشت: به نظرم باید برای آوردن نشانهها در یک داستان یا رمان فکر کرد. اگر در آوردن این نشانهها به صورت دقیق تأمل نکنیم، مخاطب دچار سردرگمی شده و دریافتن آنچه که نویسنده مدنظرش بوده است، مشکل میشود. در این مجموعه داستان، نشانههای بسیار خوبی وجود دارد، اما این نشانهها رها میشوند. این موضوع میتواند یک مشکل بزرگ برای داستانها باشد. برای مثال داستان «فردا» را به عنوان یک داستان کامل قبول ندارم و به نظرم ناقص است. در مقابل، در بعضی از داستانها با مواردی روبهرو هستیم که نشانهها رها نشده و کارکرد خود را دارد. در داستان «ملکه کارنیکا» با یک داستان خوب روبرو هستیم که توجه مرا جلب کرد چرا که در پس واقعهها موضوع مهمی در حال وقوع بود که مخاطب به راحتی میتوانست آن را درک و دریافت کند. اگر چه نشانهها به خوبی گذاشته شده است، اما بسیاری از آنان رها شدهاند. همین موضوع باعث میشود که نور روشنی که باید تابانده شود تا حقیقت را بدانیم، از دست رفته و به کل حقیقت دست نمییابیم.
او به نکات مثبت این مجموعه داستان اشاره کرد و گفت: روایت داستان، روایتی خوب و سرراست است. با نثر خوب و روانی مواجه هستیم که برای این مجموعه بسیار خوب است. جهتگیری و رفتن نویسنده به سمت ساختن یک داستان خوب در مواردی بسیار مشهود است. در حقیقت، نویسنده راه را به خوبی پیدا کرده است اگر چه ممکن است در اجرای این راه کمی با خطا حرکت کرده باشد. یکی از نقاط قوت داستانهای این کتاب، پرداختن به فضای داستانی است. فضاهای ایرانی که در این داستانها میبینیم برای خود من بسیار ارزشمند است و یک ارزش داستانی است. وقتی یک داستان به زبان فارسی نوشته میشود، باید به فضاهای آن نیز توجه کرد. به نظرم خانم محمدپور در پرداخت مناسبتهای بین افراد، خوب کار کرده است. پرداخت فضا، مناسبتها و زمان داستان، از جمله نکات مثبت بسیار مهم داستان است که باعث شد من به عنوان یک خواننده با آن داستانها ارتباط برقرار کنم.
سخنران بعدی این مراسم، محمدرضا گودرزی بود. او در ابتدای صحبتهای خود ضمن اشاره به صحبتهای دیگر منتقد این جلسه گفت: اتفاقی که بارها برای من رخ داده است، موضوع تقسیمبندی ارزشی منتقدان در مواجهه با یک مجموعه داستان و تفاوتهای بین نگرش این منتقدین است. به نظر من بهترین داستان این کتاب، داستان «فردا» است در حالی که آقای عباسی اعتقاد دارند که این داستان، یک داستانواره (اسکچ) است. برای مثال، من داستان ملکه کارنیکا را دوست نداشتم، اما آقای عباسی آن را بهترین داستان این کتاب میداند. معیارها متفاوت است و این موضوع طبیعی است. برای مثال در مورد داستایفسکی دو نگاه کاملاً متفاوت وجود دارد؛ یکی معتقد است که او داستان نویس بسیار خوبی است و دیگری معتقد است که او اصلا داستاننویس خوبی نیست؛ بنابراین اختلاف نظر در مورد داستانها یک چیز طبیعی است و چیزی را ثابت نمیکند. نکته دیگری که وجود دارد این است که تاریخ رمان در جهان، از حدود اوایل قرن ۱۹ تا ۱۵۰ سال بعد، هماهنگ با واقعیتگرایی است بدین معنی که تمام رمانها باید واقعی باشد، اما این که واقعیت چیست، همیشه باعث اختلاف بوده است. آنها معتقد بودند که رمان به وجود آمد تا در مخالفت با فضای غیرواقعی جادویی گری قرار بگیرد بنابراین باید به زندگی عادی افراد بپردازد. به همین علت، اگر در داستانهای قدیمی پهلوانها، پادشاهان و ... وجود داشتند، در رمان به سراغ افراد عادی میرود. دلیل این موضوع تمرکز بر فردیت و فرد بود. قبل از این که رمانها نوشته بشود، فضای کلی و جامعه مهم بود در حالی که وقتی وارد رمان میشویم با افرادی روبهرو هستیم که مساوی با دیگران هستند و عادی هستند. این گرایش بعد از نیمه دوم قرن ۲۰ و با داستانهای شگفت، تمثیلی و ... عوض شد و بحث دیگری پیش آمد. هم واقعیت زیر سوال رفت و هم این تعریف ایجاد شد که واقعیت چیست و چه تعریفی دارد؟
گودرزی به بررسی این مجموعه داستان پرداخت و گفت: این مجموعه ۱۱ داستان دارد. اگر بخواهیم روی وجوه مشترک صحبت کنیم، هفت داستان رئال هستند؛ یعنی واقعگرای اجتماعی است، ۳ داستان شگفت است و ۱ داستان مدرن است. من فکر میکنم که منتقد از دو جهت میتواند با کتاب برخورد بکند، یکی این که جهانبینی و روشمندی خود را با متنها تطابق بدهد که در این صورت اشکالات زیادی از نوشتهها میگیرد. یکی دیگر این است که ببینیم هر متن در دیدگاه ژانری خود موفق بوده است یا خیر. بدین معنی که متنی که رئال است آیا موفق بوده یا خیر و ... اگر از این دیدگاه نگاه کنید، میتوانیم ارزشگذاریهای زیادتری پیدا کنیم. مهمترین عنصر داستانی این کتاب، انتقال حس شخصیتها است. به نظرم این کتاب نمره قبولی میگیرد چرا که حس شخصیتها را به خوبی منتقل کرده است. در جاهایی که شخصیتها مونث هستند، نشان میدهد که نویسنده در دیدگاه خود به جهان موفق بوده است. دومین نکته مثبت این داستان، نثر شیوا و روانی است که در کتاب وجود دارد. دیگر نکته مثبت داستان، تصویری بودن آن است. همهی داستانها را در برابر چشمان خود میبینیم و این توصیف تصویری کمک کرده است تا بتوانیم آن را خوب ببینیم. لحن داستان خوب است و تشخص مکانی داستانها بسیار خوب و به جا آمده است. هر قدر که تشخص مکانی داستان بیشتر باشد، بهتر است. هر قدر که بتوانیم خود را روایت کنیم و از این طریق جهان را روایت کنیم، بهتر عمل کردهایم؛ بنابراین وقتی شما اسم گرمدره، کرج و بزرگراه شهید همت را در داستان میآورید، بسیار خوب و عالی است. برای مثال داستان بانوی کوچه ذغالی در تجریش و امامزاده صالح میگذرد که بسیار خوب است.
بخش پایانی این جلسه نیز به پرسش و پاسخ حاضران اختصاص داشت.