به طور قطع هر فرد صاحب اندیش با تفکر در خصوص آینده به دنبال دست یافتن به ایدههای خود است و در این راه استفاده از تجربیات دیگران اهمیت ویژهای پیدا میکند.
به گزارش گروه فناوری خبرگزاری دانشجو، آبراهام مازلو روانشناس مطرح آمریکایی یک جمله معروف دارد که میگوید اگر تنها ابزار تحت اختیارتان چکش باشد آنگاه همه چیز را میخ میبینید. یعنی انسان به شدت تحت تاثیر گذشته است و راهکارهایی که برای مسائل مختلف ارائه میکند همگی از گذشته اش ریشه میگیرند. اما محبوس ماندن در این چهارچوب راه نوآوری را سد میکند. حال سوال اینجاست: چطور باید خود را از باورهای قدیمی و تثبیت شده رها کنیم؟ نقش پرسشگری و نوآوی در این مسیر چیست؟
مکس پلنک پیشتاز فیزیک کوانتوم و برنده جایزه نوبل در این باره میگوید: «وقتی روش خود برای نگریستن به موضوعات مختلف را تغییر میدهید مسائل نیز برایتان تغییر میکنند.»
این در واقع اشاره ایست به یکی از بخشهای اصل مکانیک کوانتومی که براساس آن مشاهده گر میتواند نتایج مشاهدات خود را صرفا با تبدیل شدن به بخشی از فرایند مشاهده تغییر دهد. منظور از این اصل نیز چهارچوبی است که ما از درونش به اشکال مختلف مینگریم و بر اهمیت انتخاب هوشمندانه چهارچوبها تاکید دارد.
اما مشکل اینجاست که این چهارچوبها عموما به صورت ناخودآگاه انتخاب میشوند و در نتیجه ما به ندرت آنها را مورد پرسشگری قرار میدهیم یا حتی متوجه شان میشویم. مساله دیگر در این باره آنکه ما غالبا چهارچوبهایی را مورد استفاده قرار میدهیم که دیگر مناسب و مطابق شرایط پیش رویمان نیستند. این مساله نیز خصوصا در دنیای متغیر، نامطمئن و پیچیده و سراسر ابهام کسب و کارها اهمیت مییابد. در این عالم، اموری کاملا جدید که پیشتر نمونه شان رخ نداده با سرعتی سرسام آور برایمان رخ میدهند و روشن است که نمیتوان با استفاده از چهارچوبهای قدیمی آنها را حل (و چه بسا درک) کرد.
با این حال، اما از آنجا که بخش بزرگی از عالم پیچیده کاری به حل مسائل اختصاص دارد، به نوعی مهارت مهم در رهبری نیاز داریم تا به خود و اطرافیانمان کمک کنیم چشم اندازهای محدود کننده و قدیمی را کنار بگذارند و پرسشهایی را مطرح کنیم که احتمالات تازهای را در تمامی جهات (حتی جنبههایی که برایمان بی مفهوم هستند) پیش رویمان قرار دهند. برای گام برداشتن در این مسیر کافیست به پرسشهایی که مطرح میکنیم توجه نمایید. پرسشهای ما مسیر دیگران را برای پیدا کردن پاسخها شکل میدهند و در نتیجه این پرسشها به بخشی از پاسخ بدل میشوند.
برای آنکه از این راهکار استفاده کنید و مسیر نوآوری را برای تیم خود هموار نمایید سه نکته زیر را همواره در نظر بگیرید: ۱- ضروری است که به عنوان رهبر از قضاوت کردن خودداری نمایید و همواره کنجکاو باشید. طبق آنچه آرتور کونان دویل (نویسنده و پزشک اسکاتلندی) میگوید: بعد از آنکه ناممکنها را از بین میبرید هرآنچه باقی میماند (جدای از اینکه تا چه اندازه غیرمحتمل است) باید همان حقیقت باشد.
اگر ایدهای دارید که با شرایط در نظر گرفته شده برای آن همخوانی دارد آنگاه فرقی نمیکند که تا چه اندازه ناآشنا به نظر میرسد در هر حال آن ایده شدنی (یا دست کم ممکن است). دراین مرحله باید از خود بپرسید فرضیاتی که به صورت خودکار وارد ذهنتان میشوند کدامند؟
۲- احتمال خطا را در نظر بگیرید. برای مدیرانی که در عصر صنعتی تربیت شده اند و عادت دارند که همه جوابها و تجهیزات سفارشی خود را در اختیار داشته باشند ممکن است در ابتدا این کار کمی دشوار باشد. اما سطح پیچیدگی دنیا از درک و تخصص تکنیکی انسان فراتر رفته و فرقی ندارد که چقدر نبوغ دارید و دانش شما تا چه اندازه در رابطه با موضوعات مختلف عمیق است. آنچه که از دیدگاه فردی غیرمحتمل شمرده میشود محصول تجربیات زندگی اوست و آن مساله از نظر افراد مختلف پاسخهای مختلفی میتواند داشته باشد.
به عنوان یک رهبر شما باید بدانید آنچه از نظرتان حقیقت قلمداد میشود شاید کاملا هم حقیقت نداشته باشد. سپس از خود بپرسید که چه چیز میتواند فرضیاتتان را غلط کند و با چه روشهای دیگری میتوانید آنچه میبینید را تفسیر کنید؟
۳- برای تست نظاممند فرضیات خود از روش استنباط بیزی کمک بگیرید تا اطمینان تان نسبت به نتایج بالا برود. این قاعده در واقع چهارچوبی را در اختیارتان میگذارد تا در مواقعی که شواهدی در اختیار دارید اصولیتر فکر کنید و با کمک آن احتمال آنکه در دام احساسات اسیر شوید کمتر است. دخالت احساسات یا میتواند خطای مثبت کاذب ایجاد کند یا چشمان شما را به روی نشانههای تهدید ببندد.
پس در اینجا باید از خود سوال کنید که مجموعه باورهای قبلی تان در رابطه با یک موضوع تا چه اندازه کامل هستند و با در نظر داشتن پاسخ این سوال از خود بپرسید که چطور میتوانید تصورات قبلی تان را با شرایط جدید انطباق دهید.
آنطور که دیرین شناسان مطرحی، چون نیلز الدریج و استیون جی گولد اشاره میکنند: «فرضیه آنچه فرد میبیند را به او دیکته میکند. انتظارات ما از یک فرضیه نیز به درک ما رنگ میبخشد تا جایی که به ندرت پیش میآید از حقایق گردآوری شده تحت تاثیر تصویر قدیمی از جهان، مفاهیم جدیدی ساخته شود. نوآوریهای قابل توجه نیازمند ترک راهکارهای فعلی هستند؛ و در دنیای پیچیده کسب و کارها مطرح کردن سوالات خوب میتواند موارد مصرف تازه برای چکش را پیش روی افراد قرار دهد.»