دونالد ترامپ از اینکه غیرقابل پیش بینی است، لذت می برد و اینکه دولت در هرج و مرج او، یا ناتوان است یا حاضر نیست که توجیه روشنی برای بسیاری از تصمیم گیری هایش ارائه کند. اگر ...
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، استفان والت نظریه پرداز مشهور روابط بین الملل در فارین پالیسی نوشت: هدف دولت ترامپ در مسئله ایران چیست؟ ماه هاست که تلاشهای دولت ترامپ را داریم میبینیم، از جمله بیانیه جان بولتون مشاور امنیت ملی که از اعزام یک ناو هواپیمابر به خاورمیانه در واکنش به تهران خبر داده بود. من همچنان نمیتوانم بفهمم که اینها دنبال چه هستند. این تا حدی بدین خاطر است که دونالد ترامپ از اینکه غیرقابل پیش بینی است، لذت میبرد و اینکه دولت در هرج و مرج او، یا ناتوان است یا حاضر نیست که توجیه روشنی برای بسیاری از تصمیم گیری هایش ارائه کند. اگر هیچوقت به کسی نگویید که دقیقا میخواهید چه بکنید، برای سایرین دشوارتر است که در آینده شما را مقصر بدانند؛ بنابراین ما مجبور هستیم که اهداف دولت را خودمان حدس بزنیم. در ادامه بهترین حدسهایی که میتوانم بزنم را اشاره کرده ام:
گزینه اول؛ نمایش موزیکال: این احتمال وجود دارد که اصل ماجرا در مورد ایران این باشد که اینها همگی سیاستی است در جهت راضی نگه داشتن سعودی ها، اسرائیلی ها، کشورهای حاشیه خلیج فارس و حامیان مالی جمهوریخواه از جمله شلدون ادلسون باشد. شاید ترامپ، پومپئو و بولتون در اعماق وجودشان میدانند که حکومت ایران سقوط نمیکند و همچنین حاضر به مذاکره مجدد نیست. اما با انتقاد از رویه اوباما در ماجرای ایران و بر اثر فشار متحدان و لابیهای داخلی مشابه، آنها به ناچار به مسیر فشار روی آورده اند، آن هم باوجود اینکه این رویکرد هرگز در گذشته جواب نداده است.
صادقانه بگویم، فکر نمیکنم انچه در حال وقوع است، برمبنای این گزینه باشد. اگر این سیاست برای فریب بود، هیچ دلیلی برای تشدید وخامت روابط با متحدان قدیمی امریکا و تهدید انها به تنبیه در صورت تداوم خرید نفت ایران نبود. فقط وقتی احساس کنید برداشتن این گام، حتما ارزشی بیشتر از هزینههای دیپلماتیک دارد، اقدام به چنین کاری میکنید. به همین دلیل، فکر نمیکنم گزینه اول، دلیل ماجرا باشد.
ناوگروه نظامی امریکا در آبهای خلیج فارس چه میکند؟ / ۵ نقشه پشتپرده ترامپ و بولتون برای ایران
گزینه دوم؛ فشار به ایران برای امضای توافقی جدید: براساس این دیدگاه، هدف فشار حداکثری، اجبار تهران به بازگشت به میز مذاکره و متقاعد ساختن ایران به پذیرش ۱۲ خواستهی پومپئو است که یک سال پیش طرح کرد. در این سناریو، ایران دست از حمایت خود از حزب الله، بشار اسد و حوثیها خواهد کشید و همچنین از تاثیرگذاری بر عرصه سیاسی در عراق دست کشیده و محدودیتهای جدید بر توانایی هستهای خود را میپذیرد.
این بسیار عالی است، مگر نه؟ خب، بله رویاپردازی است و تا وقتی پای رویاپردازی وسط است، من هم دوست دارم یک هواپیمای شخصی با انباشتی از پول داشته باشیم.
مشکل این بینش دوست داشتنی این است که جواب نمیدهد. تحریمهای شدیدتر علیه ایران بعید است که انها را مجاب به پذیرش خواستههای آمریکا کند، بویژه اینکه امریکا دیگر از پشتیبانی چندجانبه در زمان مذاکره برجام برخوردار نیست. حتی کشورهای ضعیف نیز حاضر نیستند که تن به باج خواهی بدهند، چراکه تن دادن به آن باعث بیشتر شدن خواستهها میشود. تحریمهای خارجی دردناک است، اما این تحریمها که بیش از یک دهه ادامه داشت، تهران را وادار به تسلیم توانایی هستهای نکرد و در آینده نیز نخواهد نکرد.
ناوگروه نظامی امریکا در آبهای خلیج فارس چه میکند؟ / ۵ نقشه پشتپرده ترامپ و بولتون برای ایران
مشکل دیگری که با این سناریوی امیدوارانه وجود دارد، این است که چرا ایران باید توافق با همان رئیس جمهوری که برجام را پاره کرد، بپذیرد؟ همان فردی که مکررا وعده هایش به شرکای تجاریش اش را زیرپا گذاشته و نسبت به دروغگوییها به متحدان نزدیک امریکا، پُز میدهد. اگر گزینه دو، همان هدفی است که دولت سعی در دستیابی به آن است، به احتمالا زیاد ناامید خواهند شد.
گزینه سوم؛ تغییر حکومت: به جای یک توافق جدید و بهتر، ترامپ، پوپمئو و بولتون ممکن است واقعا علاقمند به براندازی حکومت ایران باشند. بولتون و پومپئو در مناسبتهای مختلف از این موضوع گفته اند، و روابط نزدیک و پرمنافع بولتون با گروههای اپوزیسیون با آن هدف سازگار است.
تاریخ میگوید شانسی در این رابطه وجود ندارد. آمریکا چندین دهه کوبا را تحریم کرد، با این حال حکومت فیدل کاسترو همچنان سر جای خود است. برخی از ایرانیها ممکن است منتقد دولت باشند، اما عمدهی جمعیت ایران به شدت وطن پرست است و احتمالا تنفر بیشتری نسبت به ابرقدرتی که در تلاش برای فلج کردن اقتصادشان است، شود.
گزینه چهارم؛ ایجاد بهانهای برای جنگ پیشگیرانه: احتمال دیگر این است که دولت امریکا سعی دارد که از فشار حداکثری استفاده کند تا ایران را تحریک به اغاز مجدد برنامه هستهای خود کند. به محض اینکه چنین اتفاقی بیافتد، سعی میکنند استدلال کنند تا اروپا، روسیه و چین از یک حمله نظامی به زیرساخت هستهای ایران حمایت کنند. منطق پشت این موضوع مشخص است: نابودی برجام، میانه روهای ایران را تضعیف میکند. به محض اینکه ایران برنامه خود را مجدد اغاز کند و از پیمان ان پی تی خارج شود، به زعم آنها مسیر برای جنگی پیشگیرانه که بولتون و افرادی، چون او از آن دفاع میکرده اند، باز میشود.
اشتباه نکنید: اگر ترامپ یا زیردستانش به دنبال چنین سیاستی هستند، این میتواند قمار بزرگ دیگری باشد که امریکا دائم در حال بازی کردن و متعاقبا باخت در آن است. بمباران زیرساخت هستهای ایران، دانش آن را از بین نمیبرد. از طرفی دیگر درسی هدفمند به ایران در مورد مضرات قدرت غیرهستهای بودن، میدهد؛ و فراموش نکنید؛ اگر ایران واقعا شبکهای قدرتمند و وسیع از گروههای نیابتی را در اطراف منطقه در اختیار دارد، چرا باید تصور کنیم که انها بیکار مینشینند و در مقابل حمله «عمو سام» به تهران کاری نمیکنند؟
گزینه پنجم؛ مهار: حدس آخر من، فکر میکنم محتملترین گزینه است. کمپین فشار حداکثری از جمله تهدید اعمال تحریم ثانویه علیه متحدان امریکا و شرکایش، به دنبال تضعیف ایران و کاهش نفوذش در منطقه است. در این سناریو، همهی سخنان در مورد تغییر حکومت و جملهی «همه گزینهها روی میز است» فقط پر حرفی است. میتوان اذعان کرد که فشار باعث نخواهد شد ایران دست از سیاستهای کلانش بکشد یا باعث تغییر حکومت یا توافق جدیدی نخواهد شد و حتی موجب خروج تهران از پیمان ان پی تی و باز شدن در برای جنگ پیشگیرانه شود. همهی آنچه این سناریو ممکن است موجب شود، این است که ایران را وادار به کاهش حمایت از متحدان خود و محدودسازی نفوذ منطقهای تهران کند.
این بهترین توجیهی است که میتوانم برای سیاست دولت ترامپ پیدا کنم؛ و بعید است که چنین چیزی در واقع در ذهنشان باشد. این گزینه دو مشکل دارد: ریسک جنگ را به اوج میرساند، و راه حلی بلند مدت برای رفع بی ثباتی منطقهای پیش رو نمیگذارد. این گزینه بر اساس این فرضیه است که ایران و امریکا دشمنانی غیرقابل تبدیل به دوست با هیچگونه منافع مشترکند. این سناریو تضمین میکند که امریکا با کشور پرجمعیت و تحصیل کرده ایران همچنان در اختلاف باقی میماند، کشوری که بازیگری محوری در خاورمیانه است. همچنین باعث میشود که تهران به چین و روسیه نزدیکتر شود. وقتی از نگاه ژئپولتیک به این مسئله نگاه میکنیم، این حرکت، احمقانه است.
من میفهمم که چرا سعودی ها، اسرائیلیها و چند دولت دیگر نسبت به ایران نگرانند. البته معتقدم نگرانیها آنها اغراق شده است. اما اصلا مشخص نیست که چرا پیشروی در مقابله با این مشکل، در منافع امریکا تعریف میشود. برخی استدلال میکنند؛ اگر امریکا نقشی پیشرو در مبارزه با ایران نداشته باشد، برخی قدرتهای منطقهای مجبور به اقدام علیه تهران خواهند شد و سپس خاورمیانه غرق در رقابت، هرج و مرج و خشونت میشود. شاید اینطور باشد، اما اگر صلح در منطقه، هدف واقعی امریکا باشد، باید سعی میکرد که از موفقیت برجام استفاده کند و خود را به عنوان میانجی گری صادق در منطقه جا بزند.