وقتی بیل کلینتون به ریاست جمهوری رسید، اعلام کرد که ثروتمندان آمریکا سهم خود از مالیات را به طور منصفانه پرداخت نمیکنند؛ لذا در سال ۱۹۹۳ قانونی امضا کرد و نرخهای مالیاتی بر ثروتمندترین افراد آمریکا را به ۴۰ درصد افزایش داد.
به گزارش گروه اقتصادی خبرگزاری دانشجو، سیدیاسر جبرائیلی کارشناس مسائل اقتصادی در یادداشتی نوشت: آیا اخذ مالیات بیشتر از ثروتمندان، باعث کاهش انگیزه فعالیت اقتصادی آنان شده و با توجه به سهم زیاد ثروتمندان در اقتصاد، باعث کاهش رشد اقتصادی میشود؟
وقتی بیل کلینتون به ریاست جمهوری رسید، اعلام کرد که ثروتمندان آمریکا سهم خود از مالیات را به طور منصفانه پرداخت نمیکنند؛ لذا در سال ۱۹۹۳ قانونی امضا کرد و نرخهای مالیاتی بر ثروتمندترین افراد آمریکا را به ۴۰ درصد افزایش داد. اقتصاددانان علیه کلینتون موضع گرفتند که این رویکرد باعث کاهش انگیزه فعالیت اقتصادی ثروتمندان خواهد شد. طبق این استدلال، قاعدتا باید فعالیت اقتصادی ثروتمندان کاهش یافته و باعث کاش رشد اقتصادی آمریکا میشد. اما نرخ رشد اقتصادی آمریکا در دوره کلینتون، نسبت به دوره قبل (بوش پدر) که مالیاتها کمتر بود، حدود یک و نیم درصد بیشتر شد!
وقتی بوش پسر روی کار آمد، طرحهای کلینتون را کنار گذاشت و مالیات ثروتمندان را کاهش داد، با این استدلال که انگیزه فعالیت اقتصادی آنها را افزایش دهد. اما نتیحه برعکس بود. نرخ رشد اقتصادی آمریکا در دوره بوش نسبت به دوره کلینتون، بیش از یک و نیم درصد کاهش یافت.
البته عوامل بسیار زیادی روی نرخ رشد تاثیر دارند و نمیتوان آن را به یک عامل محدود کرد. اما این ادعای مطلق که کاهش بار مالیاتی ثروتمندان باعث افزایش انگیزه فعالیت اقتصادی آنان خواهد شد، حتما ادعای درستی نیست و بستگی به این دارد که از کدام فعالیت اقتصادی ثروتمند، مالیات اخد شود.
اگر سرمایهدار، سرمایه خود را در تولید به کار میگیرد، حتما باید نگاه مالیاتی به این فعالیت متفاوت از زمانی باشد که سرمایه او صرف یک زندگی لوکس میشود. در حالت اول (تولید)، کاهش انگیزه ثروتمند به زیان کشور و در حالت دوم (زندگی لوکس)، کاهش انگیزه او به نفع کشور است.