رسانههای ایرانی ناتوان از ساخت روایتهای پروبلماتیک از مسائل فرهنگی و اجتماعی مردمی است که برای آنها برنامه تولید میکنند.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، رسانه در ایران (اعم از رسانههای خبری و جمعی، یا رسانههای هنری مانند سینما و...) با همه توفیقاتش در این چند دهه، و با همه اوجی که در سالهای اخیر برای روایت واقعیت گرفته است، هنوز از یک فقدان اساسی در خصوص روایت گروههای حاشیهای و طردشده رنج میبرد. به کیفیت این فقدان در ادامه اشاره میشود، ولی پیش از آن باید به یاد آورد که پیش از دو دهه قبل، این رسانهها اساساً «ناتوان» از روایت گروههای حاشیهای، طرد شده و دیگریشده قلمداد میشدند، اما امروز دیگر خیلی بر این «ناتوانی» تاکید نمیشود، بلکه همه دعواها بر سر چگونگی روایت آن گروهها است؛ به عبارت دیگر تا دو دهه قبل، اقشار و گروههایی وجود داشتند که رسانههای ایرانی سراسر حق روایت را در خصوص آنها رعایت نمیکردند و از دیدن بخش مهمی از واقعیت ناتوان بودهاند. البته هنوز هم در بخش اعظمی از جریان رسانهای در ایران محدودیتهایی وجود دارد، ولی با تعیین رویکردهای دقیق و هوشمندانه امکان روایت بسیاری از گروهها فراهم شده است. از سوی دیگر با گسترش فضای ارائه آثار و همچنین چشمپوشیدن از عرصهای که نهاد و سازمانهای رسمی قرار است در اختیار قرار بدهند، میتوان به روایت بسیاری از گروهها پرداخت و عرصههای دیده شدن را هم به خوبی فراهم کرد.
بر این مبنا باید پذیرفت که رسانه در سالهای اخیر در ایران، بویژه رسانههای واجد خلاقیت، کمکم در حال روایت بخشهای مهمی از واقعتهای مغفولمانده هستند و اگر چه هنوز نسبت عادلانهای بین روایت طبقات مختلف در جامعه را رعایت نمیکنند و مثلاً برابری حق روایت را برای دو طبقه متوسط شهر/پایتخت نشین ایرانی و طبقات حاشیهای قائل نیستند، اما مصادیق برجستهای را میتوان در رسانهها سراغ گرفت که با آنها، حاشیهها و «گروههای پیشتر ممنوع» به راحتی روایت شدهاند و مورد استقبال هم قرار گرفتهاند.
برای نمونه میتوان از سوژههای اجتماعی تلخ مرتبط با گروههای آسیبدیده یاد کرد که بسیاری از فیلمهای سینمایی امروز به آنها پرداختهاند و میپردازند و اتفاقاً مورد استقبال بسیاری از نهادها و طبقات مختلف مردم هم قرار گرفتهاند. این در حالی است که مثلا یک دهه پیش اصلاً جرات نزدیکشدن به آن سوژهها در رسانهای مانند سینما وجود نداشت. یا نمونه دیگر روایت مشکلات حاشیهها در رسانههای خبری تحلیلی و حتی صدا و سیماست که گاهی پخش آنها از رسانه محافظهکاری مانند تلویزیون ایران «تعجببرانگیز» بوده است.
بر همین مبنا میتوان آثار رسانهای بسیاری را سراغ گرفت که کم و بیش راوی «حاشیه»ها و طبقات طردشده یا دیدهنشده بودهاند و به هر حال توفیقی در عرصه رسانه در ایران قلمداد میشوند؛ بنابراین رسانه در ایران امروز مملو از روایتگران «حاشیه»ها مثلا در مقام شهرستانیهای کمبرخوردار، معتادها و در جویخوابیدهها، گرسنهها و بیخانمانها، طبقات فرودست کارگران و کشاورزان و عملهها و حمالها و... است، ولی حالا باید باز بر نکته آغازین متن تاکید کرد که همچنان یک «نقصان اساسی» در کار است.
این فقدان و نقصان را دیگر نباید ناظر به ناتوانی در «دیدن یا روایت کردن» گروهها و طبقات و اقشار طرد شده و به حاشیه رانده شده و... دانست، بلکه آنچه این فقدان در رسانه (به معنای عامش) به آن اشاره دارد، نوع و کیفیت روایتی است که در این محصولات رسانهای و دیگر آثار هنریِ روایتکنندهی «حاشیه»ها به چشم میآید. به طور مشخص، این محصولات رسانهای ناتوان از ساختن و نشان دادن متن سیاسی-اجتماعی حیات سوژههایی است که در یک معنای عام به حاشیه رانده شدهاند. از سوی دیگر این آثار رسانهای خلاقانه ناتوان از نشان دادن و مسئلهمند کردن تقابل تاریخی و طبقاتیای است که «حاشیه»ها با «متن» دارند. باز به بیان روشنتر این روایتهای رسانهای فارغ از «زمینه»ی تاریخی و جهانی که در پس پشت سوژههای طرد و لِه شده قرار دارد، صرفا خود سوژههای درب و داغان و وامانده را به صورت اجزائی که گویی بیجهان هستند، روایت میکنند؛ یعنی آنها را بدون مناسبات تاریخمند، مناسبات رادیکال و اقتضائات اقتصاد سیاسی و... روایت میکنند و با این رویکرد، در واقع روایتی فردی و غیراجتماعی را با لحاظ کردن مشتی درد و داغ و مصیبت به دست میدهند.
در این معنا، داوری محتوایی در خصوص رویدادها، کنش شخصیتها و کلیت آنچه در این محصولات رسانهای ارائه شده است به قضاوتهای فردی، یعنی صرفاً اخلاقی فروکاسته میشود؛ در حالی که اساساً قرار است چنین سوژههای به حاشیه رانده شدهای، به مثابه امری اجتماعی (جمعی) و حتی مرتبط با مناسبات اقتصادی و سیاسی مورد توجه قرار بگیرند، اما این اتفاق – بویژه در محصولات رسانهای رسانههای رسمی - به ندرت رخ میدهد. در این فضا مخاطب در بهترین شکل تاثیرپذیریاش از یک گزارش رسانهای، فیلم، مستند و... یک تاثیرپذیری اخلاقی و فردی است و بدینترتیب شرایط امکان سنجش تاریخمند وضعیت اجتماعی کنونی، تقابلهای سیاسی و داوری در خصوص تقدیر جمعی همگیمان که به نوعی در برساختن «حاشیهها» و «متنها» دخیل بوده و هستیم، شدیداً محدود میشود و نتیجتاً کارکرد مثبت فرهنگی و اجتماعی فیلم به حداقل میرسد.
در این وضعیت است که روایتهای بدیع و تازه در رسانههای رسمی ایرانی عموما تاثیرگذاری کمی دارند و حتی ممکن است مخاطب را به این ایده راهبر شوند که این رسانهها حکم نوعی «سوپاپ اطمینان» و گزارشها و گزارشگرانشان هر چند دارای مواضع انتقادی باشند، در نهایت قصدشان تغییر چیزی که حاشیه-متن را میسازد نیست، بلکه قابل پذیرش کردن این وضعیت برای در حاشیه ماندهها است. مخاطبان ایرانی این رسانهها که به طور ملموس و انضمامی فضاهای دردآور، نابرابر و مصادیق تراژیک حیات اجتماعی را به فراخور زندگیشان در این وضعیت تجربه کردهاند، هر گاه رسانههای رسمی به سمت روایت گروههای به حاشیه رانده و طرد شده و وامانده و... میرود، احساس که این روایتها در یک خلاء و فضای انتزاعی و غیرتاریخی، همه مسائل اجتماعی و سیاسی و اقتصادی را به اموری فردی بر مبنای انتخابهای بد یا گناهکاریهای شخصی و... فرو کاسته است و چنین گزارشها و محصولاتی هیچگاه نمیخواهد به حرف اصلی که شاید به ساختارهایی اشاره دارد که این وضعیت را شکل داده، اشاره کند.
بدین ترتیب، با اینکه رسانههای ایرانی روند رو به رشدی را در بیان درد و داغها و روایت حاشیهها داشتهاند، اما هنوز تا مرحلهای که بتوان محصولات رسانهای آنها را آثار و تولیداتی عمقیافته و فکرشده در نظر گرفت، راه درازی دارند. این راه دراز به این معناست که رسانههای ایرانی (اعم از تلویزیون، سایتهای خبری و تحلیلی و حتی سینما) عموماً ناتوان از پروبلماتیزه کردن مسائل اجتماعی و فرهنگی در یک متن تاریخمند هستند. رفع این نقصان اساسی، بیش از آنکه نیازمند پرورش آکادمیک و بالا بردن سواد تکنیکی باشد، نیازمند درکی تاریخی و سیاسی از حیات انسان در مناسبات جهان مدرن است و این شاید تا حدی با نزدیکتر شدن کنشگران عرصه رسانه و هنر به اندیشمندان حوزههای علوم انسانی و اجتماعی میسر شود.
اتفاقات چند روز اخیر نشان داد که رسانههای ایرانی راهی طولانی در مسئلهمند شدن دارند و نه تنها از نمایش واقعی و عینی مسئله روز مردم فاصله دارند بلکه قدمها عقبتر از رسانهها مسئول نمایشی بیحدوحساب از روزمرههای بیفایده هستند. چیزی که حتی نمیتوان آن را به مسئلههای قشر خاصی تقلیل داد. در روزگاری که اکثریت مردم با مسئلهای مربتط با معیشت شان مشغول سروکله زدن هستند، نزاعهای خیابانی به اوج رسیده است و تنش در جامعه ملتهب ایران روز به روز افزایش پیدا میکند؛ رسانههای ایرانی از همراهی با مردم جا ماندهاند. این مهمترین قضاوتی است که فعلا درباره عملکرد رسانههای ایرانی در زمینه قضیه بنزین میتوان ابراز کرد. در این باره بیشتر حرف خواهیم زد.