به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، «درمان شوپنهاور» نام اثری از «اروین .د. یالوم» است. اروین یالوم استاد بازنشسته روانپزشکی دانشگاه استنفورد، رواندرمانگر اگزیستانسیال و گروه درمانگر اهل آمریکاست که علاوه بر آثار تخصصیای که در حوزه روانشناسی به نگارش درآوردهاست آثاری داستانی در زمینه فلسفه و روانشناسی از او به چاپ رسیده که از معروفترین آنها در میان خوانندگان ایرانی «وقتی نیچه گریست» و «درمان شوپنهاور» است.
یالوم در اکثر آثار خود علاوه بر روانشناسی از فلسفه نیز برای حل مشکلات شخصیتهای داستان بهره میجوید و در اغلب موارد از منظر مکتب اگزیستانسیال یا اصالت وجود به مسائل نگاه میکند. در واقع علاقه یالوم به فلسفه در آثار او هویداست و موجب جذابیت رمانهای او میشود. به این علاقه او به فلسفه، میتوان از عنوان رمانهایش نیز پیبرد. او معتقد است فلاسفه به نحوی درمانگر هستند، ولی درمانگرانی که شیوهای تلخ دارند و این روانپزشکان هستند که باید کمی از تلخی آن بکاهند و این کاری است که خود یالوم در آثارش انجام میدهد.
«درمان شوپنهاور» از یک خبر ناگوار شروع میشود. «جولیوس» رواندرمانگر داستان طی معالجات ماهانه خود متوجه میشود به نوعی سرطان پوست به نام ملانوم مبتلا است.
جولیوس که سرپرستی یک گروهِ درمانی را به عهده دارد با شنیدن خبر سرطان خود دچار چالشهای شخصی و درگیریهای ذهنی میشود. او وقتی خود را با مرگ رو در رو میبیند سعی میکند به نگاه جدیدی در باب زندگی و مرگ دست یابد و یک سال باقیمانده عمرش را بیش از پیش صرف کمک کردن به دیگران کند.
«فیلیپ» یکی دیگر از شخصیتهای محوری داستان است. او که استاد فلسفه است توانسته به وسیله آموزههای شوپنهاور- فیلسوف آلمانی قرن۱۹- بر بیماری وسواس جنسی خود غلبه کند و قصد دارد به کمک دانش فلسفی نشأت گرفته از فلسفه شوپنهاور به یک مشاور فلسفی تبدیل شود. او برای این کار به یک استاد سرپرست نیاز دارد و از جولیوس میخواهد سرپرستی او را به عهده بگیرد.
جولیوس که آثار اختلالات روانی چون انزوای شدید و فردگرایی و اجتماع گریزی را در فیلیپ مشاهده میکند از وی میخواهد برای مدتی در گروه درمانی او شرکت کند و این آغاز ماجراها و چالشهای اصلی داستان است.
در این اثرِ یالوم نیز همچون «وقتی نیچه گریست»، ما با دو جریان موازی رو به رو هستیم. بخشهایی از داستان که به بیان سرگذشت آرتور شوپنهاور و ویژگیهای اخلاقی و دستاوردهای فلسفی او میگذرد و فصلهایی دیگر که در زمان معاصر رخ میدهد و در آن با فیلیپ، نمونه زنده شوپنهاور رو به رو هستیم.
عنوان «درمان شوپنهاور» برای این اثر عنوانی زیرکانه است. چرا که کسی که در پایان، درمان میشود شوپنهاور نیست بلکه کپی او، فیلیپ است.
یالوم میخواهد نشان دهد که اگر آرتور شوپنهاور با تمام ویژگیهای اخلاقیای که از او سراغ داریم، در عصر حاضر زندگی میکرد حتما نیازمند یک رواندرمانی بود تا بتواند مناسبات اجتماعی خود را تقویت کند و به روابط بهتری با پیرامون خود دست یابد و از انزوا و بدبینی نسبت به انسانها رهایی یابد.
یالوم پیش از این نیز در کتاب «وقتی نیچه گریست» با طرح یک داستان خلاقانه و تلاقی روانکاوی و فلسفه به بررسی اختلالات روانشناختی و در نتیجه درمان فردریش نیچه میپردازد.
زبان یالوم در اکثر آثارش همه فهم و روان است و این مسئله در کتاب «درمان شوپنهاور» نیز صدق میکند. یالوم مسائل پیچیده روانشناسی و فلسفه را با بیانی ساده و شیرین در قالب داستانهایی پرکشش به مخاطب عرضه میکند.
«درمان شوپنهاور» داستانی واقعگرایانه است که زندگی به حقیقیترین شکل ممکن در روایتهای اعضای گروه درمانی جریان دارد و هر فرد با خواندن آن میتواند برشهایی از زندگی و روابط فردی و اجتماعی خود را به یاد بیاورد.
راهکارهای روانشناختیای که از زبان جولیوس و سایر اعضای گروه بیان میشود و همچنین عبارات فلسفیای که فیلیپ در جایجای داستان به نقل از فیلسوفان بزرگ جهان به زبان میآورد در نهایتِ کمک کننده بودن در راستای بهبود روابط اجتماعی، بسیار چالشی است، به طوری که ذهن مخاطب را درگیر پرسشهای بزرگی در باب زندگی و مرگ میکند.
سوالاتی که بیشتر همسو با فلسفه اصالت وجود است و بر اهمیت زندگی و «بودن» تاکید دارد.
نویسنده سعی دارد با ایجاد گفتوگوهایی مهم میان اعضا، ذهن خواننده را درگیر مسائل بنیادین فلسفه اگزیستانسیال کند. در این میان گفت و گوها را چنان دقیق و عینی توصیف میکند که خواننده خود را عضوی از گروه میداند و پیامهای مهمی که نویسنده قصد انتقال آن را دارد دریافت میکند.
از مهمترین پیامهایی که با خواندن این اثر به مخاطب منتقل میشود تاکید بر درک صحیح از زندگی و معطوف کردن تمام توجه و انرژی به بهره بردن از لحظه «اکنون» است.
نویسنده با طرح مسئله سرطان و ترسیم سایه مرگ بر سراسر داستان به مخاطب میفهماند نه تنها یک بیمار مبتلا به سرطان به مرگ نزدیک است بلکه این قرابت با مرگ برای تک تک انسانها وجود دارد. سپس نتیجه میگیرد که با پذیرفتن این مسئله باید جوری زندگی کنیم که در روزمرگیها غرق نشویم و اجازه ندهیم نگرانیهای بیهوده ما را از جوهر وجودیمان به عنوان یک انسان، دور کند. نویسنده با قیاس عزلتگزینیهای شوپنهاور و اعتیاد جنسی فیلیپ، هم آن حد از دوریگزینی از یک زندگی طبیعی و هم غرق شدن بیش از حد در لذتهای حیوانی را رد میکند و در پی ارائه راهکارهایی جهت تمتع صحیح از لذتهای زندگیست که عشق، محبت، نوعدوستی و اصالت روابط اجتماعی در آن حرف اول را میزنند.
سوژهای که یالوم برای طرح این داستان برگزیده است برای علاقهمندان به فلسفه و روانشناسی موضوعی بسیار جذاب و درگیرکنندهاست. در واقع بحث زیستن و چگونه زیستن و همچنین رویارویی با مرگ از موضوعاتی است که ذهن هر انسانی را به خود مشغول میکند، حال اگر کمی فلسفه چاشنی این فکر مشغولی شود بیشک جذابیتهایش برای مخاطب دو چندان میشود و یالوم در این انتخاب موضوع به درستی نشانهگیری کردهاست. در واقع مخاطب اگر بتواند به خوبی با کتاب و مفاهیم آن ارتباط برقرار کند بعد از به پایان رساندن داستان به احترام «زیستن» و «بودن» از جای برمیخیزد و کلاه از سر برمیدارد.
منبع: خبرنامه دانشجویان ایران