دريغ!
یادداشت دانشجویی |
حالا ديگر نامش را که می شنیدی، ناخودآگاه بینی ات به خارش می افتاد و دستهایت محکم در هم گره می شد.كرونا اهسته اهسته امده بود و بر همه چيز ردي از خود برجاي گذاشته بود...
ارسال نظرات
captcha
آخرین اخبار