آخرین اخبار:
کد خبر:۸۵۳۶۱۸
پرونده | همراه با جهادگران خط مقدم مبارزه با کرونا؛

ما سفید پوشیدیم تا شما سیاه نپوشید

«در حوزه پژوهش تاریخ شفاهی پشتیبانی دفاع مقدس هم فعال بوده‌ام. الان که خودم در خط مقدم مقابله با کرونا هستم، خیلی چیزهایی که از زحمات مردم در پشتیبانی جنگ شنیدم، این روزها تجربه کردم، ما سلاح‌مان ماسک، دستکش و عینک است و آنها تفنگ و نارنجک بود»

گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو: تجربه زیست اجتماعی مردم ایران در روزهای کرونا، یک تجربه تاریخی کاملا متفاوت است. با این حال، برای غلبه بر مسائلی که کرونا به وجود آورده، الگوی مشابهی هم در تاریخ کشورمان وجود دارد. دوره دفاع مقدس، بیشتر با تصویر مبارزان و صحنه‌های میدان نبرد تداعی می‌شود. اما همان رزمندگان و مجاهدان، بیشتر از همه ارزش زحماتی که پشت جبهه برای پشتیبانی از خط مقدم کشیده شده را می‌دانند. در ادامه، بخشی از گفت‌وگوی با یک پرستار  جهادگر یزدی از نظرتان میگذرد که در بیمارستان شهید صدوقی یزد حضور دارد. روایتی جذاب از روحیه خوب پرستاران که هم متکی به روحیه‌بخشی اطرافیان آنها بوده و هم متکی به روحیه‌بخشی مردم.

ایمان یعنی عمل به باورها

این پرستار مجاهد ابتدا اینگونه خود را معرفی میکند،« سعیده‌سادات پورموسوی هستم. کارشناسی بیهوشی دارم. به لطف خدا سابقه فعالیت در قالب گروه‌های جهادی در مناطق محروم را هم دارم. در حال حاضر، به عنوان پرستار آی.سی.یو جنرال بیمارستان شهید صدوقی، مشغول به گذراندن طرح هستم. از دوستان بودند کسانی که با شیوع کرونا، خانواده‌هایشان مخالف حضورشان در بیمارستان بودند و از گذراندن ادامه طرح خود استعفا دادند البته من مرخصی هم داشتم، اما استفاده نکردم. با شیوع کرونا، سعی کردم شیفت‌های بیشتری سر کار بیایم. اگر بخواهم انگیزه‌ام را بگویم، باید بگویم می‌خواستم مرحله ایمان باورهایم به عمل برسد. وقتی انسان از خدا و ایمان حرف می‌زند، در مرحله عمل هم باید پای کار باشد تا ایمان خودش را اثبات کند. این شد که ماندم. استادی داشتیم که می‌گفتند فضای آی.سی.یو، فضای مقدسی است. حاجات خود را آنجا بخواهید. گاهی وقت‌ها همکاران خودشان با کرونا درگیر شده بودند و به استعلاجی رفته بودند. مجبور بودیم شیفت آن‌ها را هم بیاییم. یعنی تقریبا شیفت‌های پشت سر هم.»

 

ما سفید پوشیدیم تا شما سیاه نپوشید

همراهی روحیه‌بخش خانواده

اگر بگویم نترسیدم هیچ‌کس باورش نمی شود. ولی من واقعا نمی‌ترسم.عقیده‌ام به همان اصول دین است که معاد هم یکی از آن‌هاست. هر وقت زمان مردن ما باشد، می‌میریم. چه در بیمارستان و چه بیرون بر اثر تصادف. با خود گفتم اگر قرار است جانم را از دست بدهم، چه زمانی بهتر از وقت خدمت کردن به مردم. همه کارها به اراده الهی انجام می‌شود. اگر خدا اراده کند اتفاقی رقم بخورد، حتما رقم می‌خورد و اگر نخواهد، هیچ اتفاقی نمی‌افتد.

خانواده‌ام نگران بودند. مادرم گاهی شب تا صبح نمی‌خوابید تا به خانه برگردم. پدرم اما نوع نگرانی‌اش متفاوت بود. می‌گفتند نمی‌گویم نرو. هشت سال جنگ بود و یک مدتی را به جبهه رفته‌ایم و جنگیده‌ایم. یا در پشتیبانی بوده‌ایم. آن موقع ما مقاومت کردیم و الان نوبت شماست. باید بجنگید و مقاومت کنید و شانه از زیر بار خالی نکنید. پدرم می‌گویند اینها می‌گذرد و نتیجه امتحان الهی است که برای آدم می‌ماند که سربلند بیرون بیاید یا سرافکنده. این خیلی برایش مهم است. ولی خب برای این که روی من فشار نیاید، می‌گفتند که حداقل به جای دیگران شیفت نرو.

پرستاری روحیه قوی می‌خواهد

ما سفید پوشیدیم تا شما سیاه نپوشید

یکی از همکاران خود ما مبتلا شد و در آی.سی.یو بستری است. مثل ما پرستار است و اِستَف همین بخش آی.سی.یو است. یعنی بعد از سرپرستار، مسئولیت با اوست. مثل مادر خودم هستند. از ایشان چیزهای زیادی آموخته‌ام. راستش هر موقع او را می‌دیدم، از نظر روحی تضعیف می‌شدم. یک شب به قدری خسته و ناراحت بودم که گفتم دیگر نمی‌روم، من اینقدر کشش روحی ندارم. با همان حال به خانه رفتم و خوابیدم. در عالم خواب دیدم همکارانم مجلسی در بیمارستان برای بهبودی همکارمان گرفته‌اند. به من گفتند تو دعای توسل را بخوان و من شروع کردم به خواندن. صبحش از خوابی که دیده بودم روحیه گرفته بودم. آن را برای همکارم تعریف کردم و به او امیدواری دادم که حالش خوب می‌شود. در آی.سی.یو قوی بودن از نظر روحی مهم‌تر است تا از نظر جسمی. باید روحیه فوق‌العاده‌ای داشته باشی تا بتوانی آنجا دوام بیاوری. چون ما فقط بیمارستان نیستیم. خانه و خانواده هم داریم. باید هر دو جا روحیه داشته باشیم. اینطوری بود که خستگی پیش می‌آمد. ولی خدا خیلی کمک می‌کرد.

صبر جمیل

هدایت‌ها و نشانه‌های معنوی که به من می‌رسید متوجه می‌شدم خداوند با پرستاری یک رسالتی به گردنم گذاشته که دوست ندارد از آن شانه خالی کنم. من هم همیشه به خدا توکل می‌کنم. هر مشکلی پیش می‌آمد، می‌گفتم خدایا من باید چه کار کنم؟ تو هر چه بخواهی اتفاق می‌افتد و هر چه نخواهی نمی‌افتد. همه کارها دست توست. همواره یکی از آیه‌های سوره یوسف در ذهنم است. همان آیه‌ای که می‌گوید صبر جمیل داشته باش، صبری داشته باشید که مطمئن هستید بعد از آن نتیجه کارتان و صبر در مسیر انجام آن، خوب می شود. این صبر غیر از تحمل است. تحمل، انرژی منفی دارد. وقتی آدم تحمل می‌کند، تحت فشار است و اذیت می‌شود. ولی صبر جمیل، انرژی مثبتی دارد. می‌دانی که اگر الان داری صبر می‌کنی، حتما یک اجری دارد به تو داده می‌شود و حتما از لحاظ کاری و معنوی، برایت پیشرفت است.

می‌گفتم خدایا مصداق سوره یوسف که خودت گفتی صبر جمیل داشته باشید، الان است و ما هم باید صبر جمیل داشته باشیم و امید داشتم که بالاخره درست می‌شود. همان‌طور که هر روز مریض در بخش هست، این همه آدم هم هست که خوب شده‌اند. با این حال، بعضی از همکاران هنوز ناامید هستند. وقتی حال‌شان را می‌پرسم، می‌گویند ما افسرده‌ایم. دلیلش را می‌پرسم، مثلا می‌گویند در این ایام شیوع کرونا، با این وضعیت شیفت می‌دهیم، یا خودمان مثل فلانی مریض خواهیم شدیم و مثل این‌ها. به آن‌ها می‌گویم درست می‌شود. همیشه که اینطوری نمی‌ماند.

ورود کرونا ممنوع

ما سفید پوشیدیم تا شما سیاه نپوشید

این عقیده‌ای بود که من را سرپا نگه داشت تا بتوانم روحیه خودم را حفظ کنم. به سایرین می‌گویم این درختان را ببینید. امروز سرسبز شده و هوا بهتر است. بچه‌ها می‌گویند تو این همه مریض را نمی‌بینی، درخت‌ها را می‌بینی! این می‌شود که گاهی با ماژیک پشت لباس‌هایشان شعر یا جمله‌ای می‌نویسم که هر کس دید روحیه بگیرد. مثل «ورود کرونا ممنوع»، «ما سفید پوشیدیم تا سیاه نپوشید» یا «ما گر ز سر بریده می‌ترسیدیم، در محفل عشاق نمی‌رقصیدیم»

روحیه گرفتن از پشتیبانان سلامت

من در حوزه پژوهش تاریخ شفاهی پشتیبانی جنگ در روزهای دفاع مقدس هم فعال بوده‌ام. الان که خودم در خط مقدم مقابله با کرونا هستم، خیلی چیزهایی که از زحمات مردم در پشتیبانی جنگ شنیدم، تجربه کردم. ما مثل رزمندگان پوشش خاصی برای دفاع داریم که سختی خودش را دارد. ما سلاح‌مان ماسک، دستکش و عینک است و آنها تفنگ و نارنجک بود. هر دو، هم سختی دارد، هم خطر.

گاهی بسته‌هایی از خیرین برای ما می‌رسید. یک بار بطری‌های کوچک قهوه بود. وقتی آن را برداشتم، دیدم رویش نوشته مهمان دایی علی. به یاد کمک‌های پشت جبهه افتادم. در یکی از خاطرات فردی تعریف می‌کرد زمان جنگ در مدرسه‌ای برای رزمندگان آجیل بسته‌بندی می‌کردند. یکی از خانم‌ها روی بسته‌بندی می‌نویسد برسد به دست برادرم. برادرش که از جبهه می‌آید، کاغذی به او نشان می‌دهد. می‌گوید خواهر این دست خط تو نیست؟ دقیقا همان بسته به دست برادر خودش رسیده بود و برادر خط آشنای خواهرش را شناخته و کاغذ را نگه داشته است.

یا مثلا خانم‌ها الان در خیاط‌خانه‌ها فعال هستند و دارند ماسک و لباس می‌دوزند. قشنگ مثل زمان جنگ است که زن‌ها پشت جبهه فعالیت می‌کردند تا رزمندگان در خط مقدم بتوانند بجنگند. این روزها ماسک و لباس می‌دوزند تا ما در محیط کار، بتوانیم با ایمنی بالا کار کنیم. ما برای اینکه بتوانیم کار کنیم و سر پا بمانیم، باید بتوانیم ایمنی خودمان را حفظ کنیم. شکر خدا وقتی بالای سر مریضی می‌رویم، دغدغه ایمنی نداریم. می‌گویند یک پرستار خوب، پرستاری است که زنده است. یعنی ما اول خودمان باید زنده و سالم باشیم تا بتوانیم به کسی کمک کنیم. مردم خیلی به ما لطف دارند. بارها از دیدن گل‌های رزی که در ایستگاه پرستاری می‌دیدم که مردم آورده بودند، روحیه گرفته‌ام.

تقدیر از جهادگران سلامت

بخش آی.سی.یو سه قسمت دارد؛ عفونی، نیمه‌عفونی، تمیز. قسمت عفونی، جایی است که مریض‌ها خوابیده‌اند و ما با لباس مخصوص ضدکرونایی وارد می‌شویم. با این لباس‌ها به کل حق نداریم از قسمت عفونی خارج بشویم. حتی وارد قسمت نیمه‌عفونی نمی‌شویم. با این لباس‌ها عامل انتقال هستیم. پس به کسی نیاز داریم که رابط ما با محیط بیرونی یعنی سایر نقاط بیمارستان باشد. داروهایی که نیاز است را برایمان بیاورد یا آزمایش‌ها را ببرد. بچه‌های بسیج و طلبه‌ها این وظیفه را برعهده گرفتند. یک صندلی آنجا بود که روی آن می‌نشستند. کار که پیش می‌آمد، صدایشان می‌زدیم و موضوع لازم را به آنها می‌گفتیم. واقعا فی‌سبیل‌الله کار می‌کردند. ممکن بود همان لحظه به پایین رفته و تازه برگشته بودند. اما دوباره کاری پیش می‌آمد، مجددا بدون اینکه ناراحت بشوند با دل و جان به پایین می‌رفتند و کارمان را انجام می‌دادند.

امکانات‌ به سرعت تامین می‌شد

قبل از اینکه کرونا بیاید، ما فقط لباس مخصوص بخش آی.سی.یو را می‌پوشیدیم. الان باید لباس ضدکرونایی هم روی آن بپوشیم. گذاشتن کلاه، زدن دو ماسک، دستکش، عینک مخصوص، محافظ صورت، پوشیدن چکمه، همه اینها هست. تازگی‌ها جنس لباس‌ها را عوض کرده‌اند. لباس از لحاظ کیفیت بهتر شده، ولی گرم است. چون یک لایه پلاستیکی دارد که جنسش مقاوم باشد و زود پاره نشود. حالا دیگر پرستارها قدر لباس‌های قبل از شیوع کرونا را بیشتر می‌دانند.

روزهای اول لباس کم داشتیم. مریض مشکوک به کرونا را هم در بیمارستان می‌خواباندند و فقط همان پرستاری که لباس مخصوص داشت، بالای سر بیمار می‌رفت.  کم‌کم به تمام پرستارها لباس مخصوص داده شد. حتی آن اوایل با ماسک ساده کار می‌کردیم. ابتلای چند نفر از کادر درمان، بیشتر به‌خاطر این بود که روزهای اول خیلی جدی نمی‌گرفتیم. اما امکانات کمبود خاصی نداشت.

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار