بعضی روایتها و کتابها غافل میشوند از این که در مقام تحقیق شهدا را در لایههای درونیتر، دغدغهشان، روش مدیریتیشان، روش فرماندهی و مدیریت بحرانشان پژوهش کنند و بنویسند و به این دلیل اتفاق افتاده که ما در حوزههای مختلف مثل مخاطبین، پژوهشگران، نویسندگان و انتشارات و رسانه از نگاه عمقی دور شدهایم.
گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو- طهورا میرزایی زاده؛ کم ندیدهایم یا نخواندهایم از کسانی که خوب جنگیدهاند و سلحشورانه و دلیرانه در میدان نبرد حضور داشتهاند. کسانی که زاهدانه زیستنشان، دنیا طلبان را انگشت به دهان گذاشته و در همه چیز پیشتازاند! از قدم زدن در قلههای ابتکار و خلاقیت گرفته تا دنیای معرفت و عشق نسبت به اهل بیت. آوازه فداکاریهایشان پروانه ایثار را به غبطه واداشته.
عاشقانه زیستهاند چه در کنار همسرانشان، چه در راه عقیدهشان! بعضی مانند چمران، همه اینها را در خود داشتند و تندیسی از کمال و عرفان بودند و بعضی مانند شاهرخ ضرغامها و مجید قربانخانیها در مسیر رسیدن به هر یک از این ویژگیها، خدا خریدارشان شد.
شهدا آدمهایی معمولی بودند که روایتهای غلوآمیز، اغراقها و سطحینگریها بین آنان و جوانها دیوار کشیدهاست. روایتهایی که قرار بود نوشته شوند تا نیمه پنهان ماه هم هویدا شود و الگوی سبک زندگی اسلامی، که شهدا نزدیکترین به آن بودند را تکمیل کند.
رفته رفته، اما با روایتهایی رو به رو شدیم که برایمان میگفت آنها چگونه عاشق میشدند، چگونه خواستگاری میکردند، محل عاشقانههایشان کجا بود و... آنقدر در عاشقانههای خصوصی شهدا غرق شدیم که به حاشیه رسیدیم.
از راه و رسم شهدا برایمان پیراهنهای دهه شصت و شلوار شش جیب ماند و پاتوق کردن گلزار شهدا و پیکسل چند شهید روی کیف دوشیهای خاکی رنگمان. فارغ از اینکه «بسیجی باید در وسط میدان باشد تا فضیلتهای اصلی انقلاب زنده بماند»
جواد کلاتهعربی، نویسنده پژوهشگر و مستندنگار درباره سطحینگری به شخصیت شهدا میگوید: «واقعیت این است که نمیخواهم بگویم بد، ولی در همه حوزههای مربوط به ادبیات جنگ خوب عمل نمیکنیم. یک کتاب وقتی مینویسیم باید جامع باشد از تصویر کردن ظاهر شخصیت یک آدم تا لایههای درونیتر او. یک کتاب خوب جامع همه اینها باید باشد. ولی میبینیم بعضی روایتها و کتابها غافل میشوند از این که در مقام تحقیق شهدا را در لایههای درونیتر، دغدغهشان، روش مدیریتیشان، روش فرماندهی و مدیریت بحرانشان و خیلی چیزهای درونیتر پژوهش کنند و در مقام نگارش بنویسند. این یک واقعیت است و به این دلیل اتفاق افتاده که ما در حوزههای مختلف مثل مخاطبین، حوزه پژوهشگران، نویسندگان و انتشارات و اهالی رسانه از نگاه عمقی و اصیل دور شدهایم. مثال بزنیم؛ شاید خیلی زودتر به جواب برسیم. شما بهشت زهرا بروید و ببینید چند نفر سر مزار شهید مصطفی چمران حلقه زدهاند و گعده درست کردهاند و شمع روشن کردند و جشن تولدگرفتهاند و تشریف ببرید جاهای دیگر که نمیخواهم اسم بدهم ببینید چه خبر است. دلیلش چیست جز یک دلیل که ما معرفتمان، شناختمان و اهدافمان نسبت به این مقوله دچار اشتباه و اشکال است.»
این مستندنگار حوزه دفاع مقدس در ادامه بیان کرد: «اگر بخواهیم دنبال شخصیت مبارزی که برای قرنها میتواند الگو باشد برویم، شهید چمران است. چمران در جبهه لبنان و ایران جنگیدهاست. به لحاظ علمی در مقاطع بالا بوده و به لحاظ فراز و فرودهای زندگی شخصی، مراحلی را گذرانده و یک مجاهد کاملا بینالمللی است. اما میبینید اقبال نسل جوان ما به این آدم خیلی کم است. بررسی همین یک نمونه کافی است که بدانیم در حوزههای مختلف ادبیات، شعر و کارهای فرهنگی که برای شهدا داریم راه را به دقت نمیپیماییم، مثل این کارهای سبک و مبتذلی که اخیرا باب شده و اسمش رفاقت با شهداست وکنارش مفسده ممکن است ایجاد شود. نسل جوان آدرس اشتباهی میگیرد. در بازار پرهیاهوی نشر و کتابهای حوزه پایداری ما گاهی اوقات در مقام نویسنده، ناشر یا در مقام دیگری ذینفع هستیم و به همین دلیل میبینیم شهیدی مثل دکتر چمران و امثالهم در طیف دیگر با درجات پایینتری مغفول باقی ماندند. اما شهیدی، چون اسم و رسم در تلویزیون و رسانه دارد، ضریب به آن میدهیم، کتاب مینویسیم و تبلیغات آنچنانی میکنیم. به کتاب آن شهید یک اقبال عمومی پیدا میشود که اگر با مخاطب آن صحبت کنید تا یک صفحه در مورد شهید حرف بزند، نمیتواند. چون الگویی ارائه نشدهاست و مخاطب را با مسائل احساسی روبه رو کردهاند.»
کتاب سازی صرفا برای لذت بردن این روزها انگار در تولید کتابهای ادبیات پایداری چیزی جز جذابیت داشتن سوژه، آن هم به واسطه احساسی بودنش، اهمیت ندارد. مثلا اینکه ما از سیره شهدا یک نمونه و الگو واقعی برای تمام زندگیمان میخواستیم فراموش شده و جایش را به بلای سطحینگری دادهاست.
ما برشی از زندگی عاشقانه آنان را سفت چسبیدهایم و مابقی را رها کردهایم. جواد کلاته دراینباره میگوید: «ما دو مسئله اساسی لذت و جذابیت و اهمیت را داریم. دو سر این خط، یکی جذابیت و یکی اهمیت است. اینها را نمیشود از هم جدا کرد. گاهی اوقات میبینیم بعضی از این سوژهها و مخاطبان بیشتر از هر چیزی دنبال جذابیت و لذتبردن هستند. این در هر اتفاقی میتواند توجیه کننده باشد. در بحث اهمیت که وارد میشویم، میبینیم کسی مثل شهید چمران مغفول واقع شدهاست. کسانی که دغدغهمند بودند. البته همه شهدا جایگاهشان در عالم و پیشگاه خدا رفیع است ما درباره دنیای خودمان بحث میکنیم. خروجی ما از از نظر الگودهی از شهید چمران، قابل مقایسه نیست. کسی مثل چمران برای تمام زندگی ما الگوست و الگوسازی میکند. از طرفی خوب است درباره کتابهایی که این روزها پرفروش است پژوهش کنید و ببینید مخاطبان چه الگوهایی گرفتهاند.»
مخاطب عام و آسیبهای فرهنگی نه اینکه سطحینگریها و آثار سوئی که در مخاطبان گذاشته صرفا برآمده از انتشار کتابهای عاشقانه مذهبی باشد. همه میدانیم مجموعه عواملی دست به دست هم میدهند تا یک آسیب فرهنگی به بار بیاید، که یکی از آنها همین کتابهای عاشقانه و زرد مذهبی هستند.
اینجا در واقع روی صحبتمان با مخاطبان است، کسانی که اقبالشان به کتابهای سطحی، نویسندگان و ناشران را به سمت تولید بیشتر کتابهای عاشقانه و زرد مذهبی سوق دادهاست؛ و نویسندگان هم به دنبال ذائقه مخاطب راه افتادهاند به جای اینکه به فکر اصلاح آن باشند؛ و شرایط کاملا برای گسترش آسیبها در میان جوانان و نوجوانان فراهم شدهاست.
پسران و به ویژه دخترانی که فانتزیهای یک زندگی عاشقانه مذهبی را در سر میپرورانند به دنبال یک اتفاق خاص در مسیر ازدواجشان هستند و در آرزوی پسرانی هستند که از ابتدا در قلههای معنویت و اخلاق باشند و دخترانی که مانند همان همسران شهدا در اوج صبوری باشند. یا توقعات جدیدی را در زندگی متاهلان در بیان محبت و نوع رفتار به وجود میآورد. فارغ از اینکه یک زندگی عادی و حتی واقعیت زندگی همان شهیدان صرفا در قلههای خوشبختی چرخ نمیزند و یک مخاطب حرفهای صرفا به دنبال روایت شیرینیهای زندگی یک شهید و عاشقانههای شخصی آن نیست بلکه فراز و فرودها را درکنار هم میخواهد تا بتواند از کنار این روایت یک سبک زندگی انتخاب کند و نوع رفتار با خانواده را الگو بگیرد.
کلاته، نویسنده و پژوهشگر، در رابطه با مخاطبان این سبک میگوید: «احساس میکنم سطح مخاطبان این حوزه باید ارتقا پیدا کند. خواهش میکنم عزیزانی که با سنین جوانی علاقه پیدا میکنند به مطالعه در این حوزه، در حوزههای معرفتی انقلاب اسلامی هم مطالعه داشته باشند. ادبیات پایداری ما زاییده انقلاب اسلامی است. ادبیات پایداری ما که ادبیات جنگ هشت ساله، مدافعان حرم و ادبیات مربوط به سوریه، یمن و لبنان و بوسنی است، در حقیقت مولود انقلاب اسلامی است. وقتی شناخت و معرفت و مطالعهمان نسبتی با وجود امام و انقلاب اسلامی ندارد، در حوزه ادبیات پایداری یا هر حوزه دیگری که عمل و مطالعه میکنیم قطعا نمیتوانیم انتخاب درستی داشته باشیم. نمیدانیم کجا باید تشنگی معنوی خودمان را سیراب کنیم و ممکن است به سطحی نگری و ابتذال برسیم. من این آسیبی که امروز در حوزه مخاطبان عام وجود دارد را معلول این میدانم که دستگاههای شناختیما خوب تربیت نشدهاند. چون نسبت منطقی پیدا نکردیم با شناخت امام و انقلاب، با شناخت اخلاق اسلامی و معارف اسلامی و نگرشهای سیاسی در اسلام و عقبه معرفتیمان خالی است. آن وقت یک شهید زیبارویی که زندگی احساسی هم از همسرش روایت شده برای ما نسبت به شناخت دکتر چمران ارزش بیشتری پیدا میکند.»
این نویسنده درباره تولید کتابهای ادبیات پایداری میگوید: «قرار نیست و نباید در هر حوزهای کتاب تولید کنیم. اصلا همسر شهیدی که خودش حرف برای گفتن ندارد و فقط همسر شهید است، من نیازی نمیبینم در موردش کتاب بخوانم یا بنویسم و تولید کنم. ما باید قصه و معنا داشته باشیم. کتاب یک قالب و ابزار است. باید در این قالب و ابزار، یک محتوا و معنایی به مخاطب بدهیم. وقتی محتوای وزین و چیزی که حامل پیام باشد نداریم، نباید برای سرگرمی کتاب بنویسیم. گاهی اوقات این پیام به اشتباه همین جذابیتهای سطحی دیده میشود. من احساس میکنم داریم دایره مخاطبان معقول ادبیات پایداری را تنگتر و کوچکتر میکنیم. من شاگرد حوزه نویسندگی هستم، در غرفه کتابفروشی خودم میایستم با مخاطب روبه رو صحبت میکنم و نظرش را میخواهم. خیلیها را میبینم که میگویند ما کتابهایی که در حوزه احساسی است نمیخوانیم. کار معقولانه میخواهیم که هم جذابیت داشته باشد و به ما معرفت و شناخت منتقل کند. وقتی خداحافظ سالار را میخوانید، میبینید که هم مسائل عاطفی و احساسی و هم الگوی زندگی است. این زندگی که این خانم روایت میکند، الگوی صبر و ایستادگی است، الگوی پایداری است. نه اینکه صرفا حرفهایی اصطلاحا خاله زنکی باشد، که البته صرفا مربوط به زنان نیست برای آقایان هم هست. کتابهایی که چنین محتوایی دارند به رشد کمک نمیکنند. ما میخواهیم افراد نسبت به انقلاب و، ولی فقیه خودش و راه آیندهاش ایمان پیدا کند و استوار راه برود. اما خیلی از این کتابها چنین الگویی به ما نمیدهند، بلکه آدرس و الگوی اشتباه میدهند.»
نقد؛ راه نجاتی که نمیرویم اگر میخواهیم در مسیر رسیدن به ادبیات خلاق و تاثیرگذار حرکت کنیم، جریان نقد میتواند یکی از راههای موثر باشد تا هم سطح توقع مخاطبان را بالا ببرد و هم از هرچه سطحی شدن این حوزه مهم ادبیات جلوگیری کند.
اما میتوان گفت که این مسئله تقریبا مورد غفلت واقع شده. جواد کلاته نیز در این باره میگوید: «نویسندگان و ناشران اغلب دوست ندارند کتابشان نقد شود و گاهی اوقات نقد را دشمنی تلقی میکنند. دلیلش این است که این اتفاق در کف زمین ادبیات میافتند و بزرگان ما وارد این عرصه نمیشوند. بزرگان باید برای این حوزه پدری و راهبری کنند. وارد حوزه نقد و بررسی نمیشوند و فقط در حوزههای تشویقی وارد میشوند. وقتی بزرگانی در عرصه نقد ورود نکنند و این امر را برای ما سهل و آسان نکنند، اگر هم کسی که در لایههای پایینتر در حوزه ادبیات قرار دارد، نقد کند، کاملا مقاومت میشود، تهمت زده میشود و فضا حاشیهای میشود. نقد را اگر دشمنی نبینند، امر خیرخواهانهای هم نمیبینند. وقتی که ما در سطح پایینتر و کف جامعه ادبیات کتاب را نقد میکنیم خیلیها اعتراض میکنند.»
جواد کلاتهعربی، برای سامان دادن به ادبیات پایداری خواستار این است که هر کس واقعا دغدغه بهتر شدن ادبیات پیداری را دارد، بدون ترس و خجالت نکاتش را در جهت اصلاح بیان کند. او میگوید: «ما اگر تابع رهبری باشیم، وظیفه داریم در حوزه فرهنگ دنباله رو ایشان باشیم. همه دغدغه ایشان را میدانند در رابطه اهمیت دفاع مقدس، تحریف جنگ و فراموشی در این حوزه. این نهضت اخیری که فرمودند بحث صد برابری تولید آثار. وظیفه کسانی که در حوزه فرهنگ کار میکنند این است که مسئله کتاب و فرهنگ و پیاده کردن دغدغههای رهبری اولویتشان باشد.»