گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو- زهرا قربانی رضوان؛ جان فورد کارگردان آمریکایی در اصل ایرلندی متولد 1 فوریه 1894 یکی از مهم ترین و مشهورترین صاحب نامان صنعت سینما است که به دلیل ساخت فیلم های معروفی مانند؛ «دلیجان»، «جویندگان»، «چه سرسبز بود دره من»، «مردی که پسر سیتی والانس را کشت» و فیلم های براساس رمان های مشهور کلاسیک آمریکایی همچون، «خوشه های خشم» توانست شهرت بسیار زیادی کسب کند. کارگردانان بسیاری همچون؛ آکیرا کورساوا، اسپیلبرگ، گدار تحت تاثیر سینمای او بودنند.
او ابتدا در سال 1914 در زمینه بازیگری نمود پیدا کرد و به صورت افتخاری در فیلم «تولد یک ملت» ساخته گریفیث در نقش کوتاهی حضور پیدا کرد و تنها در یک صحنه گوشه کلاه خود را برای بهتر دیدن کنار می زند. ورود جان فورد به سینما همراه بود با زمانی که فرماندهی کارگردانان حرف اول را می زد. ابتدا به مدت چهار سال کنار برادرش دست به تجربه زد و مسائل تکنیکی سینما را آموخت و توانست با هنرمندان و منتقدان بسیاری آشنا شود. او کارگردانی را از سال1921 شروع کرد و توانست بیش از 50 فیلم بسازد. فورد خود را کارگردانی وسترن می نامد و در این ژانر بیشترین فیلم های خود را آفرید. اتحادیه کاگردانان آمریکا او را سه بار به عنوان بهترین کارگردان سال برگزیده کرده اند.
اولین فیلم جان فورد به نام «سه پدرخوانده» فیلمی صامت بود که با همکاری شرکت هری کری ساخته شد. «سه پدر خوانده» درباره رابرت، پدرو، ویلیام است که به بانک دسپرد می زنند. که در هنگام فرار پس از دزدی با زنی برخورد می کنند که در حال مرگ است و فرزندی در آغوش دارد آنها به زن قول می دهند که از نوزاد او مراقبت کنند. فیلمی در ژانر کمدی وسترن و یکی از مذهبی ترین فیلم های جان فورد است.
فورد طلایه دار فیلمبرداری فضای خارج از استودیو و نما های اکستریم لانگ شات بود که شخصیت در یک فضای عظیم نمایش داده می شد. هیچ حرکت دوربینی بدون دلیل مشخص در آثارش دیده نمی شد. فیلمنامه او از نقطه آ شروع می شد و سرانجام با کنش و واکنش هایی به نقطه پایانی می رسید. فیلمبرداران مطرح سینما معتقدند که او پیش از هرکس دیگر از فیلمبرداری سررشته داشته است. تمام تصاویر فیلم هایش فوردی اند به این معنا که او هرگز از عدسی دوربین به صحنه نگاه نمی کرد. فورد معتقد بود: داستان را تصاویر باید نقل کنند نه کلمات. اغلب فیلم های او سیاه و سفید هستند که رنگ مایه های خاکستری دارند. او از سایه اشیا بسیار استفاده کرد. در میان هنرمندان سینما، فورد را باید همتراز کارگردانانی همچون مورناو، اشترونبرگ، رنوار، میزوگوچی دانست.
وی در سال 1935 برای«خبرچین»، در سال 1940 برای «خوشه های خشم»، در سال 1941 برای «دره من چه سرسبز بود»، در سال1952 برای «مردم آرام» موفق به کسب اسکار شد.
موضوع داستان «خبرچین» درباره مبارزات انقلابی گروهی در ایرلند است و روایت مردی است که به خاطر به دست آوردن پول دوست خود را می فروشد در آخر هم پول ها برای او هیچ شانسی را به همراه نمی آورد و خود نیز به سمت سرنوشت تلخی سوق پیدا می کند. فیلمبرداری این فیلم بسیار دقیق و حرفه ای است. ارتباط اجزا با یکدیگر و میزانسن خاص افراد و عمق میدان یکی از مهم ترین ویژگی این فیلم است. ضد قهرمان در این ژانر به رستگاری می رسد به گونه ای که تماشاکر با او همذات پنداری می کند.
«خوشه های خشم» یکی از بهترین آثار اقتباسی فورد است که فیلم نامه آن توسط ناتالی جانسون و براساس رمان مشهور اشتاین بک نوشته شده است. در این فیلم شاهد رنج ها و درد های انسان هایی آشنا هستیم. نقش مادر در این فیلم یکی از بهترین و کاملترین مادر ها در تاریخ سینما دانسته شده است.
«دره من چه سرسبز بود» فیلمی خانوادگی و شاعرانه است و روایتی از زندگی روستایی معدن چی است. روایتگر داستان پسر کوچک خانواده است و اکنون در فلش بک، ماجرا را برای ما تعریف می کند او شاهد بیکار شدن تمام مردان معدن چی است که در آنجا زندگی می کنند. جان فورد توانست جایزه «دی بیلو» گریفیث را نیز دریافت کند و در دهه 20 ریاست انجمن کارگردانان آمریکا را برعهده گرفت.
فورد، از جمله کارگردانانی بود که مهار فیلم هایش در دست خودش بود و کمتر اجازه دخالت افراد دیگر را به آثارش می داد. درست در دهه سی که فیلم سازی به بیشترین حد شخصی اش رسیده بود او سعی کرد استقلال خود را حفظ کند با این حال فروش فیلم هایش روز به روز افزایش پیدا می کرد و این امر نیز اقتدار او را محکم تر کرده بود. جان فورد هم مانند اغلب کارگردانان به نام هالیوود سعی داشت تا فیلم های خود را ارزان و کم هزینه تر از فیلم های کارگردانان دیگر به اتمام برساند.
در تمام طول کار حرفه ای خود جز چند فیلم، با گروهی واحد از نویسندگان، فیلمبرداران و مسئولان امور فنی و بازیگران، تدوینگران کار کرد به گونه ای که تمام کادر فنی با روحیات دقیق فورد آشنایی کامل داشتند. فورد عوامل خود را هر لحظه دعوت به پیشرفت می کرد و هرگز مانع نوآوری های آنها نمی شد. البته باید گفت تنها نوآوری هایی که همسو با خواسته های او بود. هنری فوندا میگوید: «فورد دوست نداشت درباره فیلم هایش سخنی بگوید. او هرگز کلمه ای در توضیح فیلم هایش نمی گوید.»
جان فورد بدون آنکه حتی یک خط در مورد نماهای مورد نظر خود روی کاغذ بیاورد، کل فیلم را در ذهنش می ساخت و تدوین می کرد. فیلم های او معروف به تدوین نامرئی بود و هرلحظه می دانست که چه چیزی می خواهد و تصویر هر صحنه در ذهن او از قبل ثبت شده بود به همین دلیل او را بزرگترین کارگردان هالیوود می دانند. او از هر دقیقه خود به بهترین نحو استفاده می کرد. تمرین های او آنقدر دقیق بود که پیچیده ترین صحنه ها در یک یا دو برداشت به پایان می رسید. کارگردانی او به گونه ای بود که هرگز از بازیگران خود نمی خواست چیزی را طوطی داری انجام دهند بلکه خواسته اصلی آن این بود که نقشی بیافرینند.
فورد هرگز صحنه های فیلم را برای بازیگرانش بازی نمی کرد و میزانسن خط کشی شده ای را تعیین نمی کرد فقط ایده کلی را توضیح می داد. لحظه برای او مهم بود و اگر سکانسی با برداشت هایی تکراری همراه می شد ناراحتی او را می شد دید. آرتور سی میلر می گوید: «پس از فیلمبرداری چند فیلم جان فورد متوجه شدم که او شیوه یا الگو خاصی ندارد او را با هیچ کس حتی از امروز تا فردا با خودش نمی توانستم مقایسه کنم. این مرد کمتر از هر کارگردان دیگری کارگردانی می کند.»
فورد برای هدایت بازیگران خود قواعد خاصی داشت. او هرگز به قوانین وضع شده در اتحادیه سینما توجهی نمی کرد و اگر بازی بازیگری به نتیجه مطلوب نمی رسید ناگهان می گفت: تو کاری از دستت بر نمی آید. او به گونه ای رفتار می کرد که وقتی حرف می زد بله، چشم، حتما تمام بازیگران شنیده می شد. اغلب در شروع یک فیلم به یک بازیگر گیر می داد و تا آخرین روز ضبط هرگز او را رها نمی کرد. این کلاس درسی برای تمام عوامل بود.
او تمام کارهایش را به منظور خاصی انجام میداد تا جایی که همه نظم و انضباط را رعایت کنند. با این تفاسیر هرگز پشت صحنه کار های او خالی از شادی و احترام نبود و همه به یکدیگر احترام می گذاشتند و از همکاری با بزرگترین کارگردان سینمای وسترن لذت می بردنند و معتقدند که فیلم ساختن با فورد از لذت بخش ترین تجربیات زندگی آنها بوده است.
پت ابراین میگوید: «او هرگز درباره نقش بازیگر صحبت نمی کرد، فقط خواسته اش را می گفت و آرزو می کرد که بازیگر حرفش را متوجه شده باشد وقتی از انجام نفش بر نمی آمدی، فقط می گفت که این چیزی نیست که او می خواسته است و می خواست که تلاش کنیم تا به خواسته او برسیم و وقتی که دست آخر از پس نقش بر می آمدیم می آمد و در آغوشمان می گرفت و می گفت که پس چرا از همان دفعه اول این کار را نکرده ایم.»
بیشترین همکاری بازیگری در فیلم های جان فورد به نام جان وین ثبت شده است. جان فورد به بازیگرانش چارچوب اصلی را تعریف می کرد و این اجازه را به آنها می داد تا درباره شخصیت خود فکر کنند. فورد تفکر خود را انتقال می داد. بازیگر برای او حکم قالبی را داشت که خروجی آن باید به بهترین صورت از قالب جدا می شد. او به بازیگران خود اجازه نمی داد تا صحنه های فیلمبرداری شده را ببینند. او حتی سرگذشت پایانی شخصیت ها را به بازیگران تا لحظه های آخر فیلمبرداری فاش نمی کرد.
در فیلم ریوگرانده شاهد کارگردانی مکانیکی هستیم. او از بازیگر خود جان وین خواست تا میمیک چهره خود را بی تفاوت و بی احساس نشان دهد و این دلیلی بود برای اینکه تماشاگر به تماشای مناظر بنشیند و به فکر فرو رود. او از ترفند های متفاوتی در کارگردانی استفاده می کرد برای مثال گاهی کاغذی را در دست می گرفت و دروبین را روشن می کرد و از بازیگر می خواست هر آنچه او می گوید را تکرار کنند و یا در فیلم طبل های موهاک از هنری فوندا خواست تا در پاسخ سوالاتی که خارج کادر از او پرسیده می شود به صورت بداهه صحبت کند که این نمونه ای از شیوه متااکتینگ است.
اینگمار برگمن و اورسن ولز او را بزرگترین کارگردان تمام اعصار دانسته اند. او صحنه های خود را خیلی تمرین نمی کرد زیرا معتقد بود بعد از تمرین زیاد محصولی مصنوعی برای ضبط آماده می شود. بنابراین از دوربین صامت استفاده می کرد تا در بین فیلمبرداری های خود این فرصت را داشته باشد با بازیگران صحبت و آنها را راهنمایی کند.
جان فورد به جای اینکه به صورت تک بعدی به شخصیت بپردازد بیشتر سعی برآن داشت تا بر گروهی از شخصیت ها تمرکز کند به همین دلیل شخصیت های فیلم او همیشه به آسانی قابل شناسایی هستند و در ذهن بیننده باقی می مانند. شخصیت های او تیپیک هستند و خود را در قالبی جای داده اند. فورد در مورد انتخاب بازیگران خود حتی نقش های فرعی حساسیت بسیاری داشت. او معتقد بود که نقش های کوچک و شاید کم اهمیت از همان اهمیت و ارزش نقش های اصلی برخورد دار است. چرا که مسیر اصلی داستان فیلم را جز ها تشکیل می دهند و به یک کل منسجم می رسند.
شنیدن موسیقی یکی از عناصری بود که به فورد اجازه تخیل این را می داد تا طرح فیلم هایش را شکل دهد. او علاقه بسیاری به درام و موسیقی داشت. ریچارد هیچ من آهنگساز معروف می گوید: فورد هنگام کارگردانی بخشی از حواسش را متوجه موسیقی فیلم می ساخت او از پیش می داند که موسیقی فیلم اش چه باید باشد و کنش را به سوی آن هدایت می کند. اغلب موسیقی های فیلم آن در فضای اکسپرسیونیستی ساخته شده است.
جان فورد پس از یک دوره شاهکار پر افتخار هنری سرانجام براثر سرطان معده در 79 سالگی در کالیفرنیا آمریکا در 31 آگوست 1973 فوت کرد. مروین لروی: در رابطه با درگذشت جان فورد، فقط می توانم بگویم که او همچون گلی در خارستان بود. یکی از بزرگترین های حرفه ی ما و هرکسی که او را می شناخت یا آثار خارق العادش را بر پرده های سینما در جهان تماشا و تحسین می کرد، جای خالی او را احساس خواهد کرد.
ژان رنوار: «استعداد کم یافت می شود. مهار تکنیکی معمول نیست. هدایت عوامل در صحنه چیزی نیست که بتوان آن را سر کوچه کسب کرد. چیزی که حتما نادرتر است اصالت است. جان فورد یک سلطان بود، او برای تمام کسانی که این بخت بزرگ را داشتند که با او کار کنند یک شهسوار بود فقدان او جبران شدنی نیست». او بزرگترین وسترن ساز تاریخ هالیوود محسوب می شود.