به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، خروج بدون برنامه سربازان آمریکایی پس از ۲۰ سال اشغالگری از این کشور، که برخی این امر را خروج آمریکا از افغانستان قلمداد میکنند که خطای فاحش است.
آمریکاییها در جنگی فرسایشی در مواجه با نیروهای طالبان در حوزه نظامی شکست فضاحت باری خورده اند، اما در طی پنج سال اخیر با محوریت و همکاری CIA با سرعت قابل توجهی در تدارک نیروهای شبه نظامی افغان برای ایجاد اثرگذاری در سطح امنیتی در آینده این کشور اقدام کردند و بدان دست یافتند.
در فرایند سیاسی با توجه به دلایلی همچون خارج شدن افغانستان از اولویت سیاست خارجی آمریکا با گذشت زمان و دلایل متعدد دیگر همچون، تضاد منافع آمریکا وپاکستان به مثابه هم پیمان راهبردی واشنگتن در افغانستان، ضعف مفرط و متعمدانه دولت، تشتت گسترده سیاسی میان احزاب و اقوام افغان که در حوصله این نوشتار نیست، آمریکا هیچ گاه نتوانسته به یک الگوی سیاسی متناسب برای افغانستان دست یابد و به آن جامه عمل بپوشاند و از این رو ساختار سیاسی زاییده اشغال در افغانستان، هیچ گاه در صحنه عمل حاکمیت حقیقی پیدا ننموده است.
با گذشت زمان و آشکار شدن ضعفهای سیاسی و نظامی واشنگتن در افغانستان، طالبان که از ظرفیتهای قومی و حمایتهای خارجی متعدد برخوردار بوده و هست، با تقویت توان خود موقعیت خویش را ارتقا داده، این در حالی بود که سایر جناحهای سیاسی درگیر رقابتی فرسایش در ساختار نامتوازن صحنه سیاست افغانستان بودند که به دست اشغالگران ساخته شده بود.
به جرأت میتوان گفت که از سال ۲۰۱۵ بدین سو دیگر دولتها در واشنگتن واقعیت حضور طالبان را در قدرت پذیرفته بودند، اما در حال تدارک برای چگونگی اعلان، انتقال کم هزینه و منطبق بر منافع آمریکای آن بودند.
بازبینی نقش و جایگاه افغانستان در دکترین " مهار شرق آمریکا " موجب شد تا حاکمان با درک موقعیت کم نظیر ژئوپلتیک این کشور، آن را به مثابه جغرافیای کلیدی برای مهار همزمان " چین، روسیه و ایران " و یا به تعبیر دیگر تمامی دشمنان آمریکا بنگرند. همسایگی با ایران و چین و اثرگذاری مستقیم بر امنیت آسیای مرکزی به مثابه محیط راهبردی تحت نفوذ روسیه تنها بخشی از تصویر مطلوب آمریکا برای چنین طرحی است. از آن زمان است که در صحنه میدانی افغانستان شاهد ظهور و حضور پررنگ داعش شاخه ولایت خراسان و امکان سازیهای میدانی برای توسعه نفوذ طالبان در افغانستان هستیم.
در اینجا لازم به یادآوری است که جنبش طالبان در درون خودسازمان و حرکتی یکپارچه نیست و به ویژه پس از درگذشت ملاعمر رهبر کاریزماتیک این جنبش منازعه درونی گستردهای در درون آن شکل گرفت و شاخههای متعددی بروز میدانی یافتند. رقابت شاخههای مختلف طالبان با آغاز رسمی پروژه مذاکره باطالبان توسط آمریکاییها، مورد مهندسی دقیق دستگاهای اطلاعاتی واشنگتن و پاکستان قرار گرفت.
در حقیقت آمریکاییها با علم به نامتناسب بودن ساختارخودساخته نظام سیاسی افغانستان تشتت سیاسی تضاد منافع گسترده احزاب، طوایف و گروههای قومی _ سیاسی در افغانستان، به بهانه فروپاشی و قربانی شدن ساختار و کارگزاران حاکم وابسته به غرب در افغانستان و نیز تدام و تصاعد بیش از پیش قربانی شدن مردم بی گناه و مظلوم افغانستان، در تلاش برای ایجاد یک " سیاهچاله امنیتی _ سیاسی " برای رقبا و دشمنان خود هستند که میبایست به کانون " تخلیه توان استراتژیک آنان بینجامد.
خدا به مردم مظلوم افغانستان رحم کند، فارغ از تنشهای کم سابقه داخلی برای گسترش سلطه طالبان در این کشور و چگونگی حاکمیت آتی این کشور، گرداب آشوب و تنشهای امنیتی در افغانستان با فرض تسلط ۱۰۰ درصد طالبان بر این کشور هم پایان نخواهد یافت، به نظر میرسد برنامه آمریکاییها چیز دیگریست!
در پایان باید گفت تحولات و اتفاقات افغانستان آنقدر از جوانب و زوایای گوناگون برای ایران اهمیت دارد که باید روزها و شاید ماهها درباره اش سخن گفت: سئوالات، ابهامات و نکات بسیار است و حتماًو قطعاً نباید از کنار تحولات همسایه شرقی ایران به سادگی گذشت و باتحلیلهای درست به خلاء ایجاد شده در این خصوص پایان داد.
محمدحسن دهقانی کارشناس مسائل استراتژیک