گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو؛ حوزه هنری نهادی به قدمت انقلاب اسلامی است؛ نهادی که قرار است با هنر، پرچمِ ارزشهای انقلاب را بالا نگه دارد؛ حوزه هنری در دورههای مختلف فراز و فرودهای بیشماری را پشت سر گذاشته؛ از دوره مدیریت زم و انتقاد هنرمندان نسبت به رویکرد او گرفته تا فرا رسیدن دوره مدیریت بنیانیان و سپس مؤمنی شریف که هر یک در کنار نقاط قوت خود، نقاط قابل نقدی را نیز در کارنامه دارند؛ حالا بیش از یک سال است مدیریت این مجموعهی قدیمی، جوان شده و به تبع، انتظارات از این مجموعه نیز بالا رفته؛ محمد مهدی دادمان یک سال و چند ماهی است که سکان این مجموعه را به دست گرفته و با گذشت 15 ماه از روی کار آمدن او لازم است مسیر طی شده و مسیر پیشرو بازخوانی شود تا حوزه هنری به آفت سالهای اخیرش یعنی رخوت و عقب ماندن از تحولات فرهنگی جامعه دچار نشود؛ در همین باره به سراغ دکتر سید حسین شهرستانی، مدیر گروه حکمت هنر پژوهشکدهی همین مجموعهی دیرباز رفتیم و با دربارهی فراز و فرودهای سالهای اخیر حوزه هنری به گفتگو نشستیم؛ آنچه در ادامه میآید مشروح نظرات اوست.
لزوم نقد ساختارهای فرهنگی
شهرستانی: نقد سازمانهای فرهنگی جمهوری اسلامی یک ضرورت است و قطعا میتواند به اصلاح و بهبود امور کمک کند؛ البته اگر از موضع نفی مطلق یا از موضع گروکشی سیاسی و در واقع جانبداری تیمها و باندهای مختلف نباشد؛ الان هم زمانی است که این نقد کارآمد باشد چون اگر از یک دوره مدیریتی زمان طولانی بگذرد یک چیزهایی تثبیت میشود و دیگر آن موقع جابهجا کردن سختتر است؛ در بعضی حوزههای کار فرهنگی، فردایش میشود آن را نقد کرد چراکه سریع پیش میرود اما بعضی امور فرهنگی تدریجیتر است؛ چراکه کار فرهنگی زمانش با زمان کارهای غیرفرهنگی و ساختارهای اقتصاد و صنعتی متفاوت است؛ در حال حاضر لازم است مدیریت 40 ساله در حوزه فرهنگی در جمهوری اسلامی و حتی صد سال گذشته ایران را مرور و بررسی کنیم.
یکی از مسائل در حوزه فرهنگ و هنر، آموزشِ ژورنالیسم تخصصی است؛ قسمتی از اصلاح امور این بخش به این موضوع بستگی دارد؛ یکسری از اصلاحات در حوزههای سیاسی به نقد آن حوزه در رسانهها ارتباط دارد؛ اگرچه برای نقادی بعضی چیزها زود است و باید به آن فرصت داد.
اما در اموری که شاهد اشتباه در آن هستیم لازم است همان زمان نقد انجام شود؛ مانند اتخاذ یک رویکرد نادرست یا انتخاب شدن یک فرد نادرست برای مسئولیتی یا معیارهای غلط؛ در این صورت دیگر لازم نیست منتظر باشیم تا زمان بگذرد؛ بلکه باید خط شکن بود؛ اتفاقا درباره نهادهای فرهنگی و انقلابی، کسی نباید خیالش راحت باشد چون فرصتی نداریم؛ فرصت اشتباه و رویاپردازی به اتمام رسیده است.
تاریخ درخشان ادبیات پایداری
در هر دورهی مدیریتِ حوزه هنری، فراز و فرودهای متفاوتی وجود داشت؛ به طور مشخص در دوره آقای مومنی شریف، تعامل خوبی با اهل فرهنگ و هنر اتفاق افتاد، منتهی مجموعه به روزمرگی و زوال افتاده بود؛ بخشهای مختلف سینمایی تقریبا از کار افتاد و انتشارات حوزه هنری افول کرد؛ در اواخر دوره ایشان انتشارات سوره مهر به عنوان برند حوزه هنری، نان دورهی رونق و شکوفایی خود را میخورد؛ هنوز هم انتشارات وضع مناسبی ندارد و از تولیدات دفتر ادبیات پایداری ارتزاق میکند؛ چراکه یکی از بخشهای افتخار آفرین حوزه هنری همواره دفتر ادبیات پایداری بوده که آقای سرهنگی و دوستانشان آن را پیش بردند اما آن موضوع هم کارنامه خودشان است و نه مدیران آن زمان و یا مدیران فعلی.
فرصتسوزی در آموزش
بدترین اتفاقی که در دوره آقای مومنی اتفاق افتاد، فاجعهای به اسم آموزش حوزه هنری بود که با یک دیدگاه تنگنظرانه یکی از فرصتهای بزرگ انقلاب در عرصه فرهنگ و هنر از دست رفت؛ در حالی که معاونت آموزش حوزه هنری میتوانست قلب تپنده و نقطه تعامل حوزه هنری با تعداد زیادی از بچههای خوش فکر، مستعد و علاقه مند به جریان فرهنگی انقلاب باشد که دوست داشتند در حوزههای مختلف آموزشی شرکت کنند؛ ضمن آنکه آموزش یک دریچه ورودی به فعالیتهای فرهنگی است و میتواند محفل خوبی را برای طیفهای مختلفی که دغدغه انقلاب، مذهب و ایران را دارند، فراهم کند؛ من معتقدم هر کسی که به ایران و استقلال ایران خدمت میکند ذیل گفتمان انقلاب است حتی اگر ظاهر او متفاوت باشد.
در کل در این سالها ما با تعریف تنگی از مفهوم انقلاب و فرهنگ و هنر انقلاب روبه رو بودیم و هستیم؛ وقتی این دایره تنگ باشد به ضرر فرهنگ انقلاب و هنرمندی که میخواهد در این محدوده کار کند، تمام میشود.
کارمندان به جای هنرمندان!
یکی دیگر از مشکلات حوزه هنری این است که غالبا فضای حوزه را کارمندان در برگرفتند و باعث شده مناسبات کارمندی در حوزه شکل بگیرد در حالی که اینجا زمانی خانهی هنرمندان انقلاب بوده و روز و شب اینجا کار میکردند؛ اما در دورههای بعد برای مثال ساعت 9 شب افراد را بیرون میکردند یا مثلا در مسئله ورود و خروج، حراستِ یک مجموعه فرهنگی با یک مجموعه نظامی_امنیتی حتی اقتصادی متفاوت است؛ مدیر فرهنگی باید این موضوع را تدبیر کند تا اینجا ساختار به چه صورت باشد تا اهل فرهنگ و هنر آزادی عمل داشته باشند.
زمانی که مناسبات کارمندی وجود داشته باشد به تدریج جنس افراد عوض میشود؛ غالبا اینجا کارمندان حضور دارند و فضا به طور کلی فضای اداری کارمندی است.
رسانهزدگی
دیگر مسئلهی مشکلساز در حوزه هنری، بحران رسانهزدگی است؛ اینجا یک سازمان هنری است و سازمانهای رسانهای مانند اوج و سراج نیز وجود دارد؛ هدف اصلی سازمانهای رسانهای کار رسانهای است اما حوزه هنری باید از هنر دفاع کند؛ افراد جدیدی که در دورهی جدید به حوزه هنری آمدند بیشتر سابقهی رسانهای دارند و از این جهت این تذکر ضروری است اگرچه رابطه هنر و رسانه متقابل و در هم آمیخته است اما به هر حال هنر، هنر است و رسانه، رسانه؛ اینجا سازمان هنری است و نه رسانهای.
علت بخشی از این رسانهزدگی به حوادث 88 و فضایی بعد از آن برمیگردد که در طی آن مدیریت فرهنگی انقلاب جهتگیریها را به سمت کار رسانهای برد و به آن اولویت داد و به این صورت درک ما از کار فرهنگی منحصر به کار رسانهای شد.
عامل دیگر این بحران ظهور رسانههای جدید مانند تلگرام و اینستاگرام بود که باعث شد رسانه از مدیومهای کلاسیک هنری پیشه بگیرد؛ در سطح جهان نیز با رسانهای شدن فرهنگ روبه رو هستیم یعنی فرهنگ رسانهزده شد اما چون ما ایرانیها معمولا در برابر تکنولوژی آگاهی عمیقی نداریم، آسیبهای بیشتری از تکنیک میخوریم؛ در حالی که غربیها از شبکههای اجتماعی به نحو کنترل شده و ضابطهمند استفاده میکنند؛ ضمن آنکه امر هنری و هنر چون به رسانه نزدیک است از آن بیشتر آسیب میبیند.
تاثیرِ عمیق هنر
این آسیب در حالی اتفاق میافتد که انقلاب اگر بخواهد عمیق شود، باید در جان انسان ریشه کند؛ تعبیر امام خمینی این است که تلاش کنید بر قلوب حکومت کنید؛ این مبنای جمهوری اسلامی است؛ اما آیا یک حکومت رسانهای با پروپاگاندا و تبلیغات رسانهای چنین قابلیتی دارد؟ مانند حکومتی که بر غرایض سطحی مانند ترس، هوس و طمع دست میگذارد و آن را تحریک میکند تا نظم سیاسی مدنظر خودش را پیش ببرد؛ اما طرح انقلاب اسلامی مبتنی بر تغییر یک نظم درونی است و سپس بروز آن در سطح نظم بیرونی؛ این تغییر درونی با ابزارهایی از جمله هنر در لایههای عمیق وجود انسان نفوذ میکند؛ اگرچه رسانه تاثیر سریع و گسترده دارد اما اثرش سطحی است اما تاثیر کارهای هنری بلند مدت است البته رسانه میتواند بستر هنر باشد.
آثار کیلویی به جای آثار کیفی!
یکی دیگر از معضلات در دورههای اخیرِ حوزه هنری، نوع نگاه به آثار هنری است؛ برای مثال در طول این سالها و در دورههای مختلف مدیریتی بخش موسیقی وضع مناسبی نداشته؛ چراکه درک عمیقی از موسیقی وجود ندارد؛ چراکه افراد حاضر اهل آن هنر و خو گرفت با موسیقی نیستند؛ هنر از جنس انس است کسی که با فضای هنری خودش انس داشته باشد، کار خوب را از غیراصیل تشخیص میدهد؛ تصور میکنیم یک مدیری بیاوریم تا بتواند کار را مدیریت کند و جلو ببرد؛ در حالی که این حوزهها هویت و تاریخچه دارند؛ حوزه هنری به طور خاصر در حوزهی موسیقی کار شاخص ندارد؛ منظور یک کار جدی است که تحولی را رقم زده باشد.
یکی از تذکرات لازم حجم و سرعت چشمگیرِ تولیدات است؛ مدیر فرهنگی که معیارهای کیفی آثار را نمیشناسد به حجم سرعت تولید توجه میکند؛ اخیرا یکی از نهادهای فرهنگی هنری انقلابی اثری تولید کرد که در آن 40 خواننده معروف باهم خواندند! اما تاثیر درستی به جا نگذاشت؛ این در حالی است که برخی از آثار ماندگار ابتدای انقلاب توسط هنرمندان گمنام انجام شده و سپس آن فرد شناخته شده؛ چراکه لازمهی یک اثر هنری روح آن است و اگر اثر روح نداشته باشد ماندگار نمیشود؛ ضمن آنکه کارهای کیلویی بازار را بهم زدند.
همسنِ انقلاب اسلامی
این آسیبها در حالی گریبانگیر این نهاد فرهنگی شده که قدمت آن به اندازهی انقلاب اسلامی است؛ بعضی روایتها ما را به قبل انقلاب میرساند؛ ولی دست کم از روز وقوع انقلاب، حوزه هنری بوده و این قدمت بار مسئولیت و هویت ایجاد میکند؛ چنین اصالتی این نهاد را واجد سنتی میکند که لازم است حفظ شود؛ برای مثال ممکن است برای یک مرکز هنر رسانهای از بیرون نقشهای طرح و حتی پیاده شود چون زمین خالی است ولی حوزه هنری اصالتی دارد که باعث میشود در این حد نقشپذیر نباشد و نتوان هر نقشهی راهی را در آن پیاده کرد؛ اگرچه در سالهای اخیر، این سنت دچار سستی شد اما باید آن سنت را پیدا و از آن الگوی جبهه فرهنگی را استخراج کرد.
تولید قله بجای تولید انبوه
مزیت نسبی حوزه هنری تولید و مخصوصا تولید انبوه نیست؛ البته من با غیرتولیدی شدن حوزه مخالفم چون اگر تولید نباشد آموزش و تربیت هم نخواهد بود؛ در هنر، آموزش و تربیت در متن تولید اتفاق میافتد اما مزیت نسبی اینجا تولید انبوه نیست بلکه تولید گزیده و قله است.
حوزه هنری در دفتر ادبیات پایداری واقعا قلههای ادبیات پایداری را تولید کرده؛ مانند تاریخ شفاهی جنگ و تاریخ انقلاب؛ حتی جریانِ تولید را جهت داده و باعث شده دیگران بیایند و در سطوح پایینتر، آن کار را انجام دهند.
اما به طور کلی تولید انبوه و روزمره به این معنی که هر اتفاقی افتاد بلافاصله برای آن اثر تولید شود در حیطهی وظایف حوزه نیست چون نه بودجهاش را دارد و نه چنین هدفی؛ بلکه تشکیل حلقه اهل هنر در اینجا موضوعیت دارد؛ سازمانی که میخواهد تولید انبوه کند باید بنگاهداری کند و چنین محفلی به این شکل به دردش نمیخورد.
محفلی برای اشتراکگذاری هنر
شاید اهل هنر از مرحله آموزش و تربیت عبور کرده باشند و برای گفتگو و تعامل گرد هم جمع شوند؛ در واقع حوزه تبدیل به محیطی برای تعامل، همافزایی و محفل هنر انقلاب میشود؛ مشابه آن چیزی که در عصر شهید آوینی بود؛ محفل اهل فرهنگ و اندیشه و هنر؛ و از دل آن هماندیشی تولیداتی نیز بیرون میآمد مانند مجله سوره؛ در واقع یک گفتگوی فرهنگی وجود داشت که در مرکز آن شهید آوینی حضور داشت؛ خاصیت چنین محیطی گفتگوی اهالی سینما با هنرمندان حوزهی تجسمی و کاریکاتور و ... بود و باعث میشد تا از یکدیگر ایده بگیرند و ذوقشان را به اشتراک بگذارند اما اگر بین حوزههای مختلف هنری دیوار کشیده شود بجای خلاقیت هنری، حالت کارمندی به وجود میآید.
جزیرهی اندیشه
نام حوزه هنری در ابتدا حوزه اندیشه و هنر اسلامی بود و نکتهی مهم آن ارتباط اندیشه و هنر بود؛ اما این دور در طول دورههای مختلف به تدریج از هم جدا افتادند و به طور کلی فعالیت هنری از حوزهی اندیشه جدا شد؛ مصداق آن وضعیت پژوشکده است که در دورههایی به عنوان رکن اندیشه، تبدیل به جزیره جدا افتاده شده بود؛ یکی از مفاصل مهم حوزه هنری که نقطه پیوند بین اندیشه و تولید به شمار میآید، آموزش است؛ سیرِ آموزش در دورهی گذشته باید روایت شود تا مدیران پاسخگو باشند؛ برای دورهی جدید اولین توصیهی ما تغییر روندِ آموزش بود؛ در حال حاضر هنرها از یکدیگر جدا افتادند یعنی بین اعضای تجسمی با بخش ادبیات و موسیقی محفل هنری و گفتگو وجود ندارد.
یکی از اتفاقات خوب حوزه هنری در اواخر دورهی گذشته، احیای پژوهشکده بود؛ پژوهشکده به مثابه مکانی که میتواند راهبری اندیشه را به عهده گیرد؛ منتهی مشکل، ارتباط حوزه اندیشه با بخشهای دیگر حوزه است که هنوز شکل نگرفته.
بخشِ آموزشِ حوزه هنری نیز میتوانست پیشران تحول حوزه باشد؛ در حوزهی آموزش فقط مسئلهی پرورش هنرمند نیست، بلکه میتواند جایی باشد که در آن مدیر فرهنگی نیز تربیت شود، ژورنالیسم حوزه فرهنگ، منتقد هنری، پژوهشگر و اندیشمند نیز تربیت شود؛ چراکه این حوزه دایرهی گستردهای دارد؛ در دورهی جدید بخشِ آموزش را ذیل معاونت هنری ادغام کردند که به نظر من اشتباه بود.