این هفته پراجکت سیندیکیت در بخش Say More با فاواز ای. گرجس (Fawaz A. Gerges) ، استاد روابط بین الملل در دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی لندن و نویسنده چندین کتاب از جمله کتاب "جنگ صد ساله برای کنترل خاورمیانه: از سایکس پیکو تا معامله قرن و داعش تازه تجدید نظر شده" صحبت کرده است.
در ادامه این مطلب آمده است:
پراجکت سیندیکیت: شما اخیراً نوشتید، القاعده این شانس را دارد که از منافع روی کار آمدن طالبان بهره مند شود، اما نمی توان چنین چیزی را برای داعش که طالبان به شدت با آن مخالف است، تصور کرد. همچنین مطرح کردید که منافع القاعده هم به اندازه ای که عموماً احساس می شود، زیاد نیست. از زمان روی کار آمدن طالبان در افغانستان، بازوی محلی داعش موسوم به داعش خراسان حمله ویرانگری را به فرودگاه کابل انجام داد. آیا فکر می کنید طالبان قادر خواهد بود گروه هایی مانند داعش خراسان را خنثی و کنترل خودش را بر افغانستان تثبیت کند، یا بی ثباتی راه را برای پیشرفت دشمنان باز می کند؟ جامعه بین المللی برای کاهش خطرات ناشی از آشفتگی بیشتر چه باید بکند؟
فاواز ای. گرجس: از سال 2015، طالبان و داعش خراسان درگیر نبردی سخت برای اعمال قدرت در افغانستان به ویژه در ولایت ننگرهار شرقی بوده اند. این درگیری فقط مربوط به کنترل سرزمین نیست. این مبارزه بر سر این است که چه کسی جنبش اسلامگرای مبارز را رهبری کند. سال 2019 پس از کشتن بسیاری از رهبران سرسخت داعش خراسان، آن را فلج کرده اند. با این وجود، داعش خراسان با در اختیار داشتن حدود 1500 تا 2200 جنگجو تهدید مهلکی در افغانستان به شمار می رود. در حالی که این گروه توانایی انجام حملات بزرگ علیه ایالات متحده و متحدان غربی آن را ندارد، می تواند پاکستان، کشورهای آسیای میانه، چین یا ایران را هدف قرار دهد. در نهایت، باید گفت که طالبان قدرتمندتر است و به احتمال زیاد داعش خراسان را به لحاظ نظامی در هم می کوبد. علاوه بر این، ایالات متحده و متحدان غربی آن تمایل خود را برای همکاری با طالبان به منظور جلوگیری از ایجاد پایگاه عملیاتی داعش در افغانستان اعلام کرده اند. با این وجود، تا زمانی که داعش از بین نرود، به فشارهای ایدئولوژیک بر طالبان ادامه خواهد داد و آن را مجبور به استقرار تندروها در صفوف خود می کند.
پراجکت سیندیکیت: صرف نظر از تهدید تروریستی، شما ابراز تاسف کردید که ایالات متحده و متحدانش مردم افغانستان را رها کرده و آنها را در اختیار یک جنبش وحشیانه و سرکوبگر قرار داده است. بازیگران خارجی و از جمله ایالات متحده چگونه باید به پیامدهای بشردوستانه در افغانستان بپردازند؟ آیا روش هایی وجود دارد که جامعه بین المللی بتواند از آن برای حفاظت از حقوق افغان ها، به ویژه گروه های آسیب پذیر مانند اقلیت ها و زنان استفاده کند؟
فاواز ای. گرجس: ترس از تجدید شکل گیری گروه های تروریستی در افغانستان نباید تحلیلگران را از فاجعه انسانی که اکنون در حال وقوع است، منحرف کند. طالبان که به حال خود رها شده اند، نمی توانند کالاها و خدمات اساسی را به افغان ها ارائه دهند، چه برسد به ثبات اجتماعی و سیاسی. آنها برای اداره یک کشور ویران شده از جنگ که تحت بحران اقتصادی و اجتماعی قرار گرفته است، تجربه و منابع کافی در اختیار ندارند. غرب مسئولیت اخلاقی دارد که افغانها را رها نکند.
هدف تعدیل رفتار طالبان در داخل و محافظت از دستاوردهای اجتماعی 20 سال گذشته به ویژه در زمینه تحصیلات زنان و حقوق بشر است. چنین مشارکتی همچنین می تواند به طالبان در مدیریت هزاران جنگجوی خارجی در افغانستان کمک کند و از بروز روندی که در آن این نیروها به مسمومیت روابط کابل با همسایگان می پردازند، جلوگیری کند. هیچ تضمینی وجود ندارد که در این راه به موفقیت برسیم اما در شرایطی که افغانستان به حال خود رها شده است، شاید کارساز باشد. خروج آمریکا از افغانستان، شرایطی را ایجاد کرده است که به نفع ستیزه جویان اسلام گرا و گروه های تروریستی است و مردم افغانستان را فقیرتر می کند.
پراجکت سیندیکیت: شما تصریح کردید که وقتی صحبت از ایالات متحده می شود باید به اسرائیل و مواضعش هم توجه کنیم. این یک پویایی دیرینه است که توسط بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر وقت اسرائیل تقویت شده است. کسی که به خوبی می دانست چگونه می تواند بر سیاست ایالات متحده تأثیر بگذارد، به ویژه در هنگام بروز درگیری های خشونت آمیز. آیا دولت نفتالی بنت و یائیر لاپید که جایگزین نتانیاهو شده است، فرصتی را برای جو بایدن، رئیس جمهور آمریکا ایجاد کرد تا بتواند به "مشکل اسرائیل" بپردازد؟
فاواز ای. گرجس: پاسخ منفی است. به هر حال، وقتی صحبت از ایجاد یک کشور مستقل فلسطینی می شود، دولت بنت-لاپید حتی از ائتلاف نتانیاهو نیز ستیزه جو تر است. بنت، به ویژه در این زمینه بسیار بیشتر از نتانیاهو به سمت راست متمایل است. با توجه به اولویت های داخلی و محدود شدن دخالت بایدن در خاورمیانه، بسیار شک دارم که وی در پیشبرد چشم انداز صلح اسرائیل و فلسطین سرمایه گذاری کند. بنابراین "مشکل اسرائیل" در آینده قابل پیش بینی همچنان باقی خواهد ماند.
پراجکت سیندیکیت: ماه گذشته، شما نوشتید که خروج آمریکا از خاورمیانه، همراه با افزایش تعاملات چین در منطقه، به قدرتهای منطقه ای این فرصت را می دهد که سیاستهای خارجی خود را مجدداً فعال و روابط شان را با همسایگان بازسازی کنند. چگونه افغانستان تحت رهبری طالبان می تواند در نظم نوظهور منطقه ای جایی داشته باشد؟ احتمال نزدیک شدن ایران و عربستان به یکدیگر چقدر است؟
فاواز ای. گرجس: پیروزی استراتژیک طالبان در افغانستان موقعیت آمریکا در خاورمیانه را تضعیف می کند و ایران و متحدانش به ویژه حزب الله لبنان و حوثی ها در یمن را تقویت می کند. به طور گسترده تر، روی کار آمدن طالبان به لحاظ روانی به تقویت همه اسلام گرایان سیاسی منجر می شود. این موضوع بدون شک تغییر مجدد راهبردی را که در سراسر خاورمیانه اتفاق می افتد، شکل خواهد داد. در مورد نزدیک شدن ایران و عربستان سعودی به یکدیگر باید توجه داشت که آنها در یک سال گذشته درگیر مذاکرات محرمانه بوده اند. حدس می زنم دو طرف بیشتر به سمت تنش زدایی و نه ایجاد مشکل برای یکدیگر گام بردارند. البته نباید منتظر روابط بسیار نزدیک دیپلماتیک و دوجانبه ی ریاض و تهران باشیم.
پراجکت سیندیکیت: شما در کتابتان با عنوان "جنگ صد ساله برای کنترل خاورمیانه: از سایکس پیکو تا معامله قرن و داعش تجدیدنظر شده" نبردهای قدرت را طی قرن گذشته در منطقه بررسی کرده اید. به نظر شما چرا این تاریخ اکنون نیاز به بررسی مجدد و بازگو شدن دارد؟ آیا بینش های تاریخی خاصی وجود دارد که بتواند به هدایت مجدد مسالمت آمیز سیاست منطقه کمک کند؟
فاواز ای. گرجس: در مورد خاورمیانه و شمال آفریقا اساساً به سه پویایی سیاسی باید توجه داشته باشیم که عبارت اند از مداخله مداوم و شدید خارجی در امور داخلی کشورها، حکومت های محلی بد و زمینه بین المللی درگیری های منطقه ای مانند موضوع طولانی مدت درگیری فلسطین-اسرائیل. برای درک شرایط معاصر خاورمیانه، از جمله اینکه چرا ثبات منطقه ای پس از 100 سال دولت سازی و ملت سازی به سطح فعلی رسیده است، باید به بررسی این عوامل بپردازیم.
پراجکت سیندیکیت: ایالات متحده از شکست در افغانستان چه درسهایی باید بگیرد؟
فاواز ای. گرجس: آمریکا به عنوان قدرتمندترین کشور جهان باید قبل از اینکه وسوسه شود و دست به اقدام بزند، در مورد سیاست های خود فکر کند. تا کنون واشنگتن عملکرد فاجعه باری را در ویتنام، عراق و افغانستان داشته است. رهبران آمریکایی باید خود را از انگیزه های برتربینی اخلاقی آمریکا نسبت به دیگران در امور بین المللی رها کنند. در عوض، آنها باید محدودیت های قدرت سخت را بشناسند و تواضع، تدبیر و احترام خود را نسبت به سایر فرهنگ ها نشان دهند. این بدان معناست که ایالات متحده به همراه جامعه بین المللی وسیع تر به جای تلاش برای بازسازی سایر کشورها بر اساس تصویر مدنظر آمریکا، باید در بازسازی نهادهای شکست خورده، ریشه کنی فقر شدید و مبارزه با افراط گرایی اقدام کند. رهبران آمریکایی همچنین باید شکاف بین لفاظی های خود درباره حقوق بشر و دموکراسی و اقدامات آنها که در بسیاری از نقاط جهان ریاکارانه و خودخواهانه تلقی می شود، از بین ببرند./ انتخاب