از پنجره همان اتاق دیدم که خاله ایران، پیرزن بیسرپرست روستای مجاورمان یک کپسول گاز مایع بالای سرش گذاشته بود و با سختی آن را حمل میکرد؛ نعمت الله رفت و آن را از بالای سر مشهدی ایران گرفت.
اگر عدهای نمیخواهند با رژیم کودککش سرجنگ داشته باشند، بدانند هنوز معینهایی هستند تا در امتداد خون علی محمدی، شهریاری، رضایینژاد و احمدی روشن به تمام جاماندگان عافیت طلب بفهمانند جنگ ممکن است که نباشد، اما مبارزه تمامی ندارد.
در پی اطلاع از پیدا شدن شی مشکوک در ساحل رودخانه کارون حدفاصل روستای ندافیه در حومه شهرستان اهواز اکیپ چک و خنثی ناحیه امام حسن مجتبی(ع) جهت بررسی به منطقه اعزام شدند.
مادرم به مسئولان بنیاد شهید پیغام داد شهیدانش را در راه خدا اهداء کرده و حاضر نیست که اجر معنویاش را با دریافت مدال ایثار و عناوین پر زرق و برق آن عوض کند.
ما آخرین ماشین بودیم؛ دلم نمیآمد سوار بشوم؛ آخر ۳ ماه از عمرمان را در این منطقه و در خط دفاع کرده بودیم؛ مجید سوزوکی و مصطفی اینجا شهید شده بودند، حالا مصلحت داشت کار خودش را میکرد.
«نخلها و آدمها» داستان دفاع است؛ داستان مردانگی و غیرت جوانان آبادان و خرمشهر که مردانه در برابر متجاوزان بعثی ایستادند و تا بیرون راندن آنها از خاکشان از پا ننشستند.
او تا پایان جنگ، چهار بار گرفتار مجروحیتهای سخت میگردد که برخی ترکشهای آن دوران در بدنش به یادگارمی ماند و نهایتا در حالی دعوت حق را لبیک میگوید که هنوز از مجروحیت پا و کمر رنج میبرده است.
جنگ و گنج: اسم همه ی آن ها حسین بود. جالب این بود که همه ی آن ها از ناحیه سر ترکش خوردند و شهید شدند. آن شب تا صبح عزاداری کردیم و به یاد حسین(ع) اشک ریختیم.
شهید «علیرضا حیدری»، از سربازان باصفای لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) بود. هر بار که همراه برادران تفحص برای انجام کاری از دوکوهه به فکه میرفت، با حسرتی وصف ناشدنی از آنها التماس دعا داشت تا محل خدمت او را نیز به آنجا منتقل کنند.
سردار سرلشکر ایزدی تاکید کرد: نبرد در جبهههای اقتصادی، فرهنگی و اقتصادی همچنان ادامه دارد و اگر میخواهیم واقعا دراین نبرد نیز پیروز و سرافراز باشیم باید در سال حماسه سیاسی و اقتصادی گوش به فرمان امام خامنه ای باشیم.
در سفر اخیرمان به مشهد مقدس توفیق حاصل شد که در شب وفات حضرتام البنینعلیهاالسلام همزمان با ایام تکریم مادران وهمسران شهدا به دیدار چند خانوادهٔ شهید برویم. خانوادههای شهیدان برونسی، غفاری دوست و رحمانی که داستان این دیدارها را شاید جداگانه در پستهای آینده بیاورم.