گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، شقایق پاکی پودنک؛ مولانا جلال الدین محمد مولوی بلخی رومی، قونیوی، معروف به ملای روم درسال ۶۰۴ هـ.ق در شهر بلخ متولد شد و در غروب روز یکشنبه پنجم جمادی الثانی سال ۶۷۲ یک روز پاییزی در قونیه درگذشت. چهره ای نامدار و پرهیاهو درعرصه ادبیات، فلسفه و عرفان ایران که شخصیت پیچیده و چندبعدی داشت. عارف، شاعر، فیلسوف، صوفی، حکیم، با هر نامی که او را بخوانیم زیبنده اوست و در هریک ازاین عناوین بر اوج قله شهرت ایستاده بود. در این گفتار اندیشه های او را در حوزه فرهنگ عامیانه (folcolur) بررسی می نماییم.
جوشش عشق
مولانا اندیشمند، فیلسوف و عارفی است که در راه عشق به خداوند هیچ حد و مرزی نمی شناسد و خویشتن را یکسره در دریای بیکران عشق حقیقی حل نموده است. در این راستا الگوی مولانا در راه وصول به این عشق ناب «شمس تبریزی» است. بنابراین زمانی که مرشد و مراد او شمس، دنیای پست و فرومایه و فانی را وداع می کند، مولانا از شدت اندوه و فراق یار البته نه اندوه مجازی که با گریه و لابه توأم باشد، بلکه نوعی ملال درونی عارفانه در جلو تابوت شمس «سماع صوفیانه» را انجام می دهد. «سماع» نماد فناشدن در عشق محبوب است.
و در وصف او این گونه سروده:
شمس تبریزی مرا کردی خراب
هم تو ساقی، هم تو می، هم می فروش
تمثیل، حکایت: بحث اصلی این گفتار تعامل مولانا با فرهنگ عامیانه است. ارتباط اندیشه مولانا با فرهنگ و باورها و آداب و رسوم مردم چگونه بوده است. مولانا با وقوف کامل به آنچه که مردم زمانش به آن باور دارند، آن را با زبان ساده و قابل فهم و درک بیان می کند و راه رسیدن مردم به خدا را با زبان ساده و راحت به آنها نشان می دهد. این مسئله مهمی است که شعرای دیگر به ویژه سعدی هم بر آن تکیه می کنند و در واقع یکی از هنرهای برجسته سعدی و مولانا دراین است که: هر دو با زبان ساده و بی تکلف و نثر شیوا سخن گفته اند و اگرچه در سده ها قبل می زیسته اند لیکن سخنشان امروزی است.
به بیان دیگر: در واقع هنر و ابتکار مولانا در عرصه ادبیات ایران، پیوند او با فرهنگ عوام (فولکولور) است. مولانا در این زمینه خلاقیت و ابتکارات جالبی دارد. خلق مضامین نو در عرفان و ادبیات و تلفیق آن با فرهنگ مردم، هنر اصلی مولانا است. به این معنا که: هر فردی از هر قشری و طبقه اجتماعی، خواه عوام و روشنفکر، در گذشته و حال و آینده می تواند برداشت متناسب با فرهنگ و درک خود را از سخن و اشعار مولانا داشته باشد. بحث اصلی مولانا این است که می خواهد بگوید:هرکس به فراخور درک و فهم خود و متناسب با ظرفیت عقل و اندیشه اش می تواند به خدا برسد و اسرار خلقت و جهان هستی را درک نماید.
مولانا حتی در ریزترین مسائل اجتماعی و معیشتی مردم دقیق شده و به آن توجه دارد. دستمایه یا بهتر بگوییم ابتکار مولانا برای رساندن مفاهیم و پیامهای شعرش به مردم و آیندگان، حکایات، داستان و قصه های شیرین، عاشقانه و پندآموز است که با روش «تمثیل» و به زبان شیوا و وگیرا بیان کرده و درپایان هر یک از داستانها به ویژه درمثنوی نتایج پند آموز و اخلاقی می گیرد. هدف عمده مولانا از ذکر این داستان های تمثیلی: اصلاح امور اجتماعی و اخلاقی و بهزیستی جوامع انسانی است. درشعر و تمثیل معروف «نی» جایی که می گوید:«هر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من»، همین مسئله را بیان می کند.
اینکه هر شخص به تناسب فهم خود برداشت متفاوتی از سخن او دارد. غالب پژوهشگران و اندیشمندان عرصه ادبیات مراد از «نی» را خود مولانا دانسته اند. خودی که سخن و اسرار درونی اش را از زبان «نی» بیان می کند.«نی» زبان گویای عشق آتشین و درونی مولاناست که از وجودش شعله می کشد اما هیچ کس جز خود مولانا توانایی و قابلیت دیدن و احساس کردن آن را ندارد. حکایت عاشق دور افتاده و جدا شده از معشوق! چرا مولانا «نی» را برای گفتن حرفهایش از زبان او برگزیده است؟ یک پاسخ این است که وی می خواسته به مردم و جامعه اش راه ساده جست وجوی معشوق ازلی را نشان بدهد، بنابر این، تمام قصه ها، حکایات و داستان های تمثیلی مثنوی و آثار دیگر مولانا ارتباط تنگاتنگی با آداب و رسوم وباورهای مردم دارد ومولانا هنرمندانه میان این دو وجه عرفانی و اجتماعی پیوند ایجاد کرده است.
هنر دیگر مولانا آوردن حکایت در دل حکایت است. یعنی حکایت کوچک را در دل حکایت بزرگ آورده تا فهم منظورش را آسانتر کند. در واقع در زمینه حکایت و تمثیل و قصه و داستان در ادبیات تمثیلی، هیچ کس نمی تواند با مولانا برابری کند و مقایسه شود. او بر قله ادبیات عرفانی، تمثیلی جهان ایستاده است. ادبیاتی که در آن فرهنگ اجتماعی مردم در تمام ابعاد بیان شده است. سخن مولانا و شخصیت او و شعرش برای همه زمان ها و مکان ها و همه اقشار مردم زنده و پویا است و پویا خواهد ماند. دراین بیت چه زیبا تاثیرگذاری کلام و شعرش را برای آیندگان سروده است:
خمش چندان بنالیدم که تا صد قرن دراین عالم
در هیهای من پیچد، برین هیهات من گردد
درتمثیل معروف «پیل» یکی از بارزترین وجوه اندیشه مولانا را در زمینه فهم و درک عوام و مردم از آفرینش و هستی و خداوند شاهدیم که: فیل عظیم الجثه ای را درخانه ای تاریک قرار دادند و مردم به دیدار آن می رفتند و هر یک عضوی از بدن حیوان را لمس می کرد و براساس برداشت و درک خودش از آن عضو، آن را به شیئ تشبیه می کرد. مولانا در این تمثیل می خواهد بگوید که فهم بشر و درک ناچیز او در حدی نیست که شکوه و عظمت خداوند را فهم و درک نماید و به بیان دیگر: خداوند هرگز در ظرف ادراک آدمی نمی گنجد. احساس آدمی ناتوان تر از آن است که عظمت خدا را درک کند. کسی که گوش های فیل را لمس کرده بود. آن را باد بزن قلمداد کرد و آنکه پشت فیل را لمس کرد به سطح صاف تشبیه ساخت و فردی که پاهای فیل را لمس کرد، آن را به ستون های ضخیم تشبیه کرد.
از نظرگه گفتشان شد مختلف
آن یکی دالش لقب داد آن الف
در کف هر یک اگر شمعی بدی
اختلاف از گفتشان بیرون شدی
چشم حس همچون کف دستت است و بس
نیست کف را بر همه آن دسترس
از این دست تمثیل ها در سرتا سر مثنوی معنوی از گرانقدر مولانا به چشم می خورد. در قصه مار ، مولانا «مار» را به نفس آدمی تشبیه ساخته که اگر مهار نشود و افسار گسیخته به دنبال هوس ها باشد موجب رسوایی و ادبار آدمی می شود. در قصه گناهکار عهد شعیب: خداوند فرد گناهکاری را با غرق نمودن در شهوات و گناه و دور ساختن از لذت عبادت و نزدیکی به خودش، و با کور نمودن چراغ دل و وجدانش عذاب می کند. همچنین قصه انگور، برداشت های متفاوت از یک موضوع و لفظ، در قصه کودکان مکتب خانه که به معلم خود القا کردند او بیمار است.قصه خربزه تلخ خوردن لقمان حکیم، قصه بازرگان و طوطی، موسی و شبان، قصه پادشاهی که شنید در هند درختی هست که هرکسی از میوه آن بخورد، هرگز نمی میرد (آرزوی محال)، هر کدام یک پند و اندرز برای آدمی دارند.
نزد مولانا، قصه و حکایت و تمثیل، صرفاً ابزاری برای بیان اهداف و مضامین متعالی است.
ای برادر قصه چون پیمانه ای است
معنی اندر وی مثال دانه ای است
مولانا در قالب تمثیل و داستان و حکایت و قصه، معانی بلند و مفاهیم خداشناختی، اخلاقی، اجتماعی، باورهای آسمانی مردم و دغدغه ها و مسائل روزمره زندگی شان را بیان کرده است. تأثیر مولانا بر جامعه و مردم و حتی پیروان سایر ادیان و افراد غیرایرانی آنقدر بود که در تشییع جنازه اش همه قشرهای مردم اعم از عارف، فیلسوف، ادیب، کسبه بازار، طلبه، مقامات حکومتی، کوچه و بازار شرکت جستند. مولانا در قلب تمام مردم زمانش جاداشت. گفته اند که بر پیکر مولانا دوبار نماز خوانده شد و ازدحام جمعیت به حدی بود که تشییع و خاکسپاری تا شب به طول انجامید.
در تمام آثار نغز و بی نظیر مولانا مانند: مکاتیب، مجالس سبعه، فیه مافیه، دیوان و مثنوی معنوی، غزلیات، موضوعات گوناگون اخلاقی، اجتماعی، دینی، پند و اندرز، نیکی به مردم و مدارا با خلق، راستی و درستی و پاکی و پاکدامنی، بخشش، کمک به همنوع و... بسیاری مضامین دیگر به چشم می خورد. مثنوی مولانا همانند دریایی مواج از مفاهیمو بلندی است که جوامع انسانی به آن نیاز دارد. مولانا از هر حکایت کوچک و بزرگ نتیجه ای جداگانه می گیرد.
سخن ماندگار
به طور کلی آنچه که شعر و سخن مولانا را ماندگار ساخته می توان اینگونه برشمرد: سادگی، شیوایی و نثر بی تکلف. میراثی گرانبها در ادبیات ایران که در کلام سعدی هم دیده می شود. سخنی برای همه زمانها و مکانها و متناسب با فهم و درک مردم. تلفیق میان عرفان و مفاهیم بلند اعتقادی با فرهنگ عامه مردم متناسب با نیازهای روحی و معنوی بشر. بهره گیری از روش ابداعی «تمثیل و مثل»، قصه، داستان، حکایت. خلق مضامین جدید در عرصه ادبیات و عرفان و پیوند آن با فرهنگ مردم و قابل فهم برای همه مردم. نتایج پندآموز و اخلاقی در پایان هر کدام از حکایات، داستانها و تمثیل ها با هدف اصلاح، رفاه، بهزیستی و بهروزی جوامع انسانی و نیل به کمال انسانی و قرب به خدا، گرایش به اخلاق نیکو. پویایی سخن و شعر برای همه زمانها و مکانها. نو بودن، متفاوت بودن و متنوع بودن مفاهیم و مضامین.
شقایق پاکی پودنک - دانشجو کارشناسی رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه دولتی اقلید
انتشار یادداشتهای دانشجویی به معنای تأیید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.