گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو_ وَ مَن یُؤْتَ الْحِکْمَهًَْ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیرًا
و به هر کس حکمت داده شود، بیشک خیر فراوانی داده شده است.
بقره/۲۶۹
حکمت گمشده مومن است و کسی که به او حکمت داده شده، به خیر کثیر دست یافته است. اینها برخی از جملاتی است که در زبان توده مردم از آیات و روایات درباره حکمت جاری است.
حکیم از نظر قرآن تنها فیلسوفی نیست که درباره کلیات هستی میاندیشد و میخواهد نسبت به احوال موجودات از آن حیث که موجود هستند اندیشه کند، بلکه حکیم کسی است که فراتر از اندیشیدن درباره فلسفه و احوالات موجودات، نوعی هماهنگی و سازواری میان خود و اهداف هستی پدید میآورد. اینجاست که حکمت بر خلاف فلسفه تنها دانستن و شناختن نیست، بلکه شدن است و به هماناندازه که شناخت و دانش برای او ارزشمند است، برتر از آن، اخلاق و تخلق به آن نیز برای او ارزشمند بلکه هدف اصلی است.
نویسنده در این مطلب با توجه به آموزههای قرآنی به ویژه تحلیل آن از حکمت لقمانی به چیستی و ماهیت حکمت و راههای تحقق آن و نیز نقش توحید و اخلاق به عنوان دو مولفه اصلی در حکمت قرآنی پرداخته است.
هر چند که برخیها واژه عربی حکمت را با واژه یونانی فلسفه مترادف گرفته و به کار میبرند،، ولی تفاوتهای بنیادی میان دو واژه در دو فرهنگ است که اجازه میدهد تا تحلیل و تبیین خاصی از هر یک ارائه شود. به کارگرفتن حکمت و حکیم به جای فلسفه و فیلسوف اشکالی ندارد، ولی باید دانست که حتی در کاربردها نیز باید ویژگیهای فرهنگی که در پس زمینه آنها وجود دارد را لحاظ کرد.
به هر حال، در اصطلاح خاص، حکمت به معنای دستیابی به حق از طریق علم و دانش است. لذا، هدف در حکمت، دست یافتن به حق است. دو واژه دستیابی و حق، دارای لطایفی است. هر چند که حق در یک معنا همان وجود است که ثابت و اصیل در هستی است، ولی بارمعنایی خاصی را حمل میکند که بار ارزشی است، در حالی که وجود، کمتر از این بار ارزشی برخوردار میباشد. همچنین در این تعریف از حکمت، تنها به شناختن و دانستن بسنده نشده است، بلکه دستیابی خود، به عنوان یک هدف مطرح میباشد.
علامه طباطبایی با توجه به معنای لغوی حکمت یعنی اتقان و استوارى خاصّ که در آن هیچگونه سستى و خللى نباشد، بیشترین کاربرد آن را در معلومات عقلى مطابق با واقع که هیچگونه دروغ و باطلى در آن راه پیدا نکند، دانسته است. (المیزان، ج ۲، ص ۳۹۵)
فرهنگ شناس بنام عرب، احمد بن محمد مقرى قیومى در کتاب المصباح المنیر، به جنبه اخلاقی حکمت توجه میدهد و بر این باور است که حکمت را از این جهت حکمت نامیدهاند که صاحبش را از اخلاق پست باز میدارد. (المصباح المنیر، قیومى، ج ۱ – ۲، ص ۱۴۵، «حکم»)
حکمت در ادبیات و فرهنگ اسلامی و قرآنی، اصطلاح خاصی است که با فلسفه به معنای یونانی آن هر چند مشترکاتی را دارا میباشد، ولی تفاوتهای بسیار مهمی دارد و آن را در یک جایگاه ارزشی قرار میدهد.
خداوند در آیات متعدد، حکمت را به عنوان یک ارزش مهم معرفی کرده و تعلیم کتاب و حکمت را از ماموریتهای پیامبران الهی و خود را خداوندی حکیم دانسته است. (بقره، آیات ۱۲۹، ۱۵۱، ۲۳۱؛ آلعمران، آیات ۵۸ و ۱۶۴؛ اسراء، آیه ۲۹؛ احزاب، آیه ۳۴)
در ارزش و اهمیت حکمت همین بس که خداوند خود را بدان ستوده و آموزش و تعلیم را از ماموریت پیامبران دانسته است. (همان آیات)
با این همه میتوان از روش دیگری نیز برای فهم ارزش چیزی از جمله حکمت سود برد و آن شناخت آثار و کارکردهای مهم آن در زندگی و سعادت بشر است.
از جمله آثار حکمت در زندگی بشر میتوان به تاثیر آن در حوزه اخلاق الهی و انسانی اشاره کرد. خداوند تعلیم حکمت به مردم از سوی خود و پیامبران را زمینهساز تزکیه و پاکسازى آنان از آلودگیهای اخلاقی میداند. از این رو تعلیم حکمت را مقدم بر تزکیه دانسته است؛ زیرا با آگاهی و شناخت نسبت به امری است که انسان میتواند نسبت به آن موضعگیری درست و منطقی داشته باشد و عزم را جزم نماید تا آن معلوم را در خود متحقق سازد. (بقره، آیه ۱۲۹)
از نظر قرآن، دستیابی به حقیقت اسلام و تسلیم در برابر خداوند، تحقق حکمت در شخص است؛ زیرا انسانی در برابر خداوند در مقام تسلیم واقعی قرار میگیرد که شناخت حکیمانهای همراه با عمل در حوزه تخلق به اخلاق الله داشته باشد. (بقره، آیات ۱۲۷ تا ۱۳۰)
اصولا انسان از نظر خداوند و آموزههای قرآنی میبایست متاله و خدایی شود و در مقام مظهریت ربوبیت قرار گیرد. از این رو، شناخت خداوند به عنوان کمال مطلق و تنها حق موجود در هستی، به انسان کمک میکند تا خود را متخلق به اخلاقالله یعنی اسماء و صفاتی خداوندی کند. این همان کارکرد اصلی حکمت است که در آیاتی از قرآن از جمله ۸۳ سوره شعراء به عنوان رسیدن به مقام صالحین از آن یاد شده است. خداوند در این آیه برخوردارى از حکمت و معرفت را زمینه قرار گرفتن انسان در زمره صالحان دانسته است که تعبیری دیگر از خدایی شدن است.
مهمترین کارکردهای حکمت در دو حوزه اعتقادی و اخلاق است. از این رو قرآن در بیان آثار و کارکردهای حکمت به این دو حوزه توجه میدهد. در حوزه اعتقادی هنگامی که به آثار حکمت اشاره میکند، حکمت را عامل اصلی پذیرش ایمان به خدا و معاد و هدایت (آلعمران، آیات ۸۱ و ۱۶۱؛ نحل، آیه ۱۲۵) در اجتناب از کفر و شرک میداند. (آلعمران، آیات ۷۹ و ۸۰) کسانی که از حکمت بهرهمند شدهاند، دیگران را نیز به توحید و اجتناب از شرک و کفر دعوت میکنند (آلعمران، آیه ۷۹) و بندگی خدا را عین حکمت میشمارند (همان) و هیچ کسی را شایسته معبود قرار دادن و پرستیدن و اطاعت و بندگی جز خدا نمیدانند. (همان)
از نظر رفتاری و اخلاقی نیز کسانی که حکیم و دارای حکمت میشوند، اهل شکر از نعمت و نعمتدهنده هستند (بقره، آیات ۱۵۱ و ۱۵۲؛ لقمان، آیه ۱۲) و در اندیشه کارهای نیک و صالح میباشند تا با انجام آن، خدایی شده و اسماء و صفات سرشته در ذات ایشان، فعلیت و ظهور یابد. (شعراء، آیه ۸۳)
حکیم، انسانی است که از کارهای دیگری عبرت میگیرد و خرد خویش را برای بهرهگیری از زندگی دیگران و ایجاد فضای مناسب بهتر برای خود فعال میسازد و گذشته خویش و دیگران را عبرت آینده خویش میسازد. (بقره، آیه ۲۶۹)
به سخن دیگر خردمند واقعی انسان حکیمی است که از حکمت بهره مند میباشد و زندگی خویش را بر اساس چارچوبهای حکیمانه سامان میدهد. (همان)
همچنین انسان حکیم، انسان تسلیم در برابر خداوند و آموزههای اسلامی است که همه پیامبران در شرایع گوناگون منادی آن بودهاند (بقره، آیات ۱۲۷ تا ۱۳۰) و تزکیه و خودسازی را در دستور کار اصلی و سبک زندگی خویش قرار میدهد. (بقره، آیه ۱۲۹)
انسان حکیم از نظر قرآن، انسان معتقد و مومن و صالحی است که از هر گونه کفر و شرک و گمراهی به دور میباشد و حقیقت هستی و فلسفه آفرینش را درک کرده و در جستوجوی شناخت بیشتر از حق است.
همچنین حکمت به انسان و جامعه مبتنی بر آن نوعی وحدت وجودی میبخشد و زمینه هر اختلافی را بر میدارد. انسان حکیم به سبب علم به حق و متحقق به حق بودن، از هرگونه اختلافی به دور است. از این رو خداوند از انسانها و مومنان میخواهد تا از تعالیم حکیمانه استفاده کنند؛ زیرا التزام به حقایق حکمتآمیز، زمینه حلّ برخى اختلافهای اصلی و ریشهدار میباشد. (زخرف، آیه ۶۳)
از آنجا که حکمت، همان حقیقتشناسی و متحقق شدن به حق است، خداوند در بیان ارزش بینظیر حکمت میفرماید هر کسی را حکمت داده، به او خیر کثیر داده است. (بقره، آیه ۲۶۹)
این همان معنای دیگر تاصیل توحید و اخلاق در حکمت قرآنی است. به این معنا که حکمت زمانی در شخص معنا مییابد و انسان با عنوان ارزشمند حکیم ستوده میشود که شناخت کامل از توحید محض و فراگیر در همه هستی پیدا کند و آن را تنها حق موجود در هستی بشناسد و در اندیشه متحقق شدن به آن حق بر آید و در این راه اصول اخلاقی را به عنوان تخلق به اخلاقالله یعنی اسماء و صفاتی الهی به کار گیرد.
اینگونه است که انسان حکیم از نظر قرآنی، انسانی است که به معرفت و شناخت حق بر اساس تخلق و تحقق به آن گام بر میدارد و دراندیشه شدنهای برتر کمالی است.
هر انسانی با وصفی که درباره حکمت شد، خواهان دستیابی به آن است. از این رو، نخستین پرسشی که مطرح میشود آن است که چگونه میتوانیم انسانی حکیم شویم و از خیر کثیر بهرهمند گردیم؟
خداوند در آیاتی زمینههای دستیابی به حکمت را بیان کرده است. ذات باریتعالی به عنوان تنها وجود و حق مطلق در هستی، خود را منشأ همه چیز از جمله دستیابی به حکمت میداند و از مردمان میخواهد با این نگاه در پی حکمت باشند؛ زیرا جستوجوی هر چیز حق و کمالی در غیر، گمراهی و نیستی است.
خداوند تنها محل نزول حکمت است. (بقره، آیات ۲۳۱ و ۲۵۱؛ نساء، آیات ۵۴ و ۱۱۳) ربوبیت و پروردگاری الهی مقتضی آن است که هر چیزی را تحت ربوبیت خود گرفته و آن را به کمال بایسته و شایستهاش برساند. از این رو حکمت به معنای تعلیم دانش حق شناسی و تحقق به حق را به همگان به شکلی و به افرادی به شکل خاص عطا میکند. از این رو منشأ حکمت را مقام ربوبیت خود معرفی میکند تا انسانها بدانند که هدف از حکمت نیز چیزی جز خدایی شدن از راه تربیت و ربوبیت الهی نیست. (اسراء، آیه ۳۹؛ شعراء، آیات ۲۱ و ۸۳)
خداوند در بیان زمینههای دستیابی به حکمت، به حوزه زیستی و فکری و رفتاری توجه میدهد. از نظر قرآن بلوغ جسمى و فکرى، زمینهاى براى بهرهمندى از حکمت است. (یوسف، آیه ۲۲؛ قصص، آیه ۱۴)
این بدان معناست که شرایط جسمی بسیار مهم است، از این رو ارتباط تنگاتنگی میان جسم و جان آدمی وجود دارد، زیرا شرایط مناسب جسمی است که زمینهساز بهرهمندی شخص از حکمت است؛ لذا حکمت در بخش اصلی خود به حوزه جسم مرتبط میباشد؛ زیرا شخص میبایست جسم خویش را به کار گیرد تا با اعمال صالح و کارهای خاصی، چون نماز و کار نیک و انفاق و مانند آن خود را متحقق به حق سازد. بر این اساس در همین آیات پیش گفته، از احسان به عنوان زمینهساز دستیابی به حکمت سخن به میان آمده است؛ چرا که احسان خود رفتاری است که ارتباط تنگاتنگی با جسم و سلامت آن دارد.
در حقیقت رشدی که در قرآن از آن به عنوان زمینهساز دستیابی به حکمت سخن به میان آمده، شامل رشد جسمی و فکری است. (مجمعالبیان، ج ۵ – ۶، ص ۳۳۹؛ التفسیرالکبیر، ج ۲، ص ۱۲۳)
برای رشد جسمی غذای مادی حلال و طیب نیاز است. از این رو بخش عمده احکام دینی به چگونگی تغذیه جسم برای رشد جسمی اختصاص یافته و در کنار آن از غذای طیب و پاک روحانی برای رشد فکر نیز بسیار سخن گفته شده است. اینگونه است که خداوند کتابهای آسمانی و وحیانی (بقره، آیات ۱۲۹ و ۱۵۱ و ۲۳۱) و تلاوت مدبرانه و آگاهانه از آن (همان) را عامل مهمی در بسترسازی رشد و حکمتیابی انسان معرفی میکند.
در مقام عمل، باید مهمترین ویژگی رفتاری انسان اعتدال باشد؛ زیرا پایه هستی بر عدالت است و انسانی که میخواهد سازوار با هستی و متناسب با حق مطلق شود، میبایست معتدل شود. از این رو خداوند بر اعتدالگرایی برای دستیابی به حکمت قرآنی و الهی تاکید میکند. (قصص، آیه ۱۴) استوا همان اعتدال متناسب است. (نگاه کنید: المیزان، ج ۱۶، ص ۱۴)
به هر حال، شرایط متناسبی لازم است تا حکمت بر زبان و رفتار شخص جاری شود و از عقل و جان به جسم وی راه یابد. آنچه گفته شد کلیاتی است که خود زیرمجموعهها و فرعیاتی دارد که میتوان با تدبر در آن زمینههای مرتبط به آن را یافت.
قرآن، از لقمان به عنوان یک حکیم که به وی حکمت داده شده یاد میکند. با نگاهی به توصیه اخلاقی لقمان حکیم میتوان دریافت که حکمت قرآنی جز توحید و اخلاق نیست و هر آنچه که اسلام بدان دعوت میکند، همان مکارم اخلاقی است که شخص با تخلق به آن به اخلاق عظیم الهی (قلم، آیه ۴) دست مییابد.
لقمان در تعالیم حکیمانه خود از توحید و اجتناب از هر گونه شرک در اصول اعتقادی و لزوم عمل به رفتارهای اخلاقی به عنوان مهمترین عناصر حکمت سخن به میان میآورد.
از نظر لقمان حکیم، توجهیابی به خدا به عنوان همه هستی و منشأ و مبدأ و منتها و مرجع در خالقیت و ربوبیت و مالکیت و مانند آن (لقمان، آیات ۱۲ تا ۱۶) موجب میشود تا انسان از هرگونه شرک به خدا برائت جوید و توحید محض را بپذیرد. (همان) لذا باید جز بر خدا سجده نبرد و به طاعت غیر او مشغول نشود و تنها خدا را معبود و شایسته و بایسته پرسش بداند و براو نماز گزارد. (همان)
درمقام عمل نیز صبر (لقمان، آیات ۱۲ تا ۱۷)، امر به معروف و نهی از منکر یعنی تاکید بر ارزشها و هنجارهای اجتماعی عقلانی و شرعی و مبارزه با هرگونه ضدارزش و ضدهنجار (همان) در کنار پرهیز از هرگونه کبر و تکبر و استکبار را پیشه کند (همان) تا حقیقت خدایی شدن در او ظهور یابد؛ زیرا اگر انسانی کبر و خودبزرگ بینی را کنار نگذارد، نمیتواند گام در خدایی شدن بگذارد؛ چرا که ریشه همه مشکلات و بقای در نقص و عدم حرکت در کمال، خود بزرگ بینی و تکبر است. از این روست که شیطان در اثر تکبر سقوط کرد.
به هر حال، حکمت را میبایست در توحید و تخلق به اخلاقالله جستوجو کرد و هر کسی گمشده خود را در چیزی دیگر بداند، خود گمراه است.
وقتی به مصادیق حکمت از نظر قرآن توجه مییابیم میفهمیم که حکمت جز اعتقاد به حق و تحقق به حق نیست. از این رو بر اصولی، چون پرهیز از شرک و کفر و ناسپاسی و معبود قراردادن دیگران و پایبندی بر اخلاق پسندیدهای، چون احسان به والدین (اسراء، آیات ۲۳ تا ۳۹) و پرهیز از ارتکاب گناهانی، چون قتل و زنا و مال مردم خواری و مانند آن تاکید میشود. (همان)
به هر حال، حکمت چیزی جز خدایی شدن نیست و حکیم، انسان متاله است.