به گزارش خبرگزاری دانشجو؛ پایگاه خبری آمریکایی "اسپکتیتور" در گزارشی، ضمن اشاره به اوج گیری مساله و چالش "سقط جنین" در جامعه آمریکا و نوعِ مواجهه نهادهای قانونی آمریکا و به ویژه دادگاه عالی این کشور با این مساله، به طور خاص تاکید کرده که آمریکای کنونی عملا در وضعیتی خطرناک گرفتار شده است، زیرا جدای از نزاعهای عمیق اجتماعی و سیاسی در آن، نهادهای قانونی که به صورت سنتی در این کشور ایجاد ثبات و وحدت میکردند، اکنون عملا خود موجب ایجاد تنش و درگیریهای بیشتر در این کشور میشوند. مسالهای که بر اساس برخی آمارها و نظرسنجی ها، عملا موجب شده تا قریب به نیمی از آمریکاییها این احساس را پیدا کنند که در دوره حیات خود شاهد وقوع یک جنگ داخلی در آمریکا خواهند بود.
پایگاه خبری اسپکتیتور در این رابطه مینویسد: «اینجا در آمریکا یک حقیقت عجیب وجود دارد: تقریبا نیمی از آمریکاییها بر این باورند که در طول زندگی خود در این کشور، شاهد وقوع یک جنگ داخلی خواهند بود. مسالهای که اگر بخواهیم جدیتر به آن نگاه کنیم، شانس و احتمال کمی نیز جهت تحقق ندارد. نگاه به آمریکای کنونی تا حد زیادی این تفکر را در ما متبادر میکند که اساسا با موجودیتی طرف هستیم که قادر نیست مشکلات و چالشهای خود را به خوبی مدیریت و حل و فصل کند. برخی افراد میگویند که آمریکا تقریبا در تمام دوران حیات خود چنین وضعیتی را داشته است و اساسا کشوری به بزرگی و پهناوری آمریکا که از گروههای اجتماعی مختلفی نیز تشکیل میشود، هیچگاه قادر نبوده که به نوعی وحدت و اجماع روی برخی اصول و ارزشها برسد. این افراد سپس به محاسنِ سیستم فدرالیستی حاکم بر آمریکا و روشهایی که ایالات مختلف از طریق آنها میتوانند ترتیبات و رویههای متفاوتی را در چهارچوب ایالات متحده آمریکا در پیش گیرند، اشاره میکنند.
با این همه، همانطور که شاید اغلب افراد شنیده باشند، موقعیتها و لحظههایی در تاریخ آمریکا وجود داشتهاند که در آن ها، ایالات گوناگون مجبور بوده اند تا کارها و اقداماتی را انجام دهند که به هیچ عنوان مایل به انجامشان نبوده اند. دو قرن قبل همین مساله منجر به وقوع یک جنگ داخلی گسترده در آمریکا شد و به طور خاص در دهههای اخیر نیز مساله تفوقِ "قانون ایالاتی و یا قانون فدرال؟ " از ظرفیتهای ایجاد یک جنگ و درگیری گسترده در داخل جامعه آمریکا برخوردار بوده است.
آمریکاییها در سالهای اخیر به ویژه در حوزه مسائل اجتماعی، با چالشها و منازعات مختلف داخلی گستردهای رو به رو بوده اند. مثلا سال ۱۹۶۵ دادگاه عالی آمریکا حکم داد که وسایل پیشگیری از بارداری برای تمامی آمریکاییهای متاهل باید در دسترس باشند. سال ۱۹۶۷، دادگاه عالی آمریکا باقیمانده قوانین ایالاتی را که ازدواج بین نژادی را قدغن میکردند، از بین برد. سال ۲۰۱۵، این دادگاه حکم کرد که ازدواج همجنسگرایان هیچ مشکلی ندارد و البته پیشتر در سال ۱۹۷۳ نیز دادگاه عالی آمریکا حکم کرد که قوانین این کشور از آنچه حق یک زن جهت سقط جنین عنوان میشود، حمایت میکنند.
در این راستا، جامعه آمریکا عملا شاهد اوج گیری دو خط فکری کاملا مخالف با یکدیگر بوده است. عدهای از تحلیلگران بر این باورند که اساسا دادگاه عالی آمریکا از صلاحیت لازم جهت ورود به موارد و موضوعاتی نظیر سقط جنین برخوردار نبوده و گروه دیگر که اساسا با حق انتخاب زنان مخالف هستند، معتقدند که اساسا دادگاه عالی نباید لزوما وارد هر گونه حوزه اجتماعی شود.
در این راستا، دادگاه عالی آمریکا عملا در شرایطی قرار گرفته که گویی هر گونه تصمیم سازی آن، چه از حیث اجتماعی و چه سیاسی، خطرناک است. این مساله به ویژه وقتی در این بافت درک میشود که جامعه آمریکایی در سالهای اخیر نه تنها تخطئه مخالفان، بلکه صدمه زدن به آنها را شدیدا دردستورکار قرار داده، از اهمیت زیادی برخوردار میشود. مسالهای که مخصوصا در شرایط کنونی در چهارچوب مبارزات حامیان و مخالفان مساله سقط جنین، به وضوح خود را نشان میدهد و گویی به دو جبهه مخالف که به هیچ عنوان نمیتوانند همدیگر را در یک کشور تحمل کنند، شکل داده است. در واقع وضعیت در آمریکای کنونی در یک مساله کوچک نظیر قوانین مرتبط با سقط جنین به جایی رسیده که شادی و موفقیت یک جبهه، به معنای خشم و عصبانیت و سرخوردگی جبهه دیگر است. مسائلی از همین نوع است که عملا آمریکا را به سمت یک دوره نامشخص و عمیقا بی ثبات کننده سوق داده اند.
مساله و چالش اساسی فعلی در قالب آمریکای کنونی این است که نهادهایی که پیشتر وظیفه اصلی آنها متحدکردنِ کشور (آمریکا) بود، اکنون به نحو عجیبی دچار شکاف و انشقاق هستند (خود تفرقه زا شده اند). سالهاست که شاهدیم نیروهای راست گرای آمریکایی از قوه مقننه، سرویسهای اطلاعاتی و حتی ردههای بالای ارتش سو استفاده میکنند و در نوع خود ایجاد چالش میکنند. با این حال، مشکل و بحران اصلی این است که چپِ آمریکایی نیز به بازیهای خطرناک جاری در عرصه معادلات سیاسی و اجتماعی این کشور پیوسته اند. اکنون نیز دادگاه عالی به یک دشمن اساسی برای هر دو طرف تبدیل شده است. در این راستا شاهدیم که برخی به صراحت میگویند: "دادگاه عالی آمریکا به جهنم برود". حتی برخی اعضای حزب دموکرات نیز به صراحت میگویند که "اگر حکم دادگاه عالی برخلاف آن چیزی باشد که مطلوب ماست، شک نکنید که از آن سرپیچی خواهیم کرد".
در ظاهر اینطور به نظر میرسد که افراد مختلف میتوانند در یک کشور واحد زندگی کنند و در عین حال همچنان دیدگاهها و اعتقادات گوناگونی داشته باشند. ظاهر قضیه این است که میتوان در قوانین ایالتی نیز تغییراتی را ایجاد کرد، اما همچنان یک کشور واحد داشت. با این حال، باید توجه داشت که اگر شما به نحو موثری نهادهای سیاسی متفاوتی را در یک کشور داشته باشید (که بعضا با یکدیگر در اختلاف نیز به سر میبرند)، دیگر نمیتوانید ادعا کنید که یک کشور واحد دارید. شما عملا دو گروه و جناح سیاسی مختلف را دارید که هر دو امید دارند با استفاده از هر فرصتی، طرف مقابل خود را از میدان به دَر کنند و حتی از بین ببرند».
وقتی شکافهای اجتماعی از این دست را که فقط جلوههایی کوچک از تنشهای اجتماعی گسترده در جامعه آمریکا هستند در کنار چالشها و مشکلات قابل توجه اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و بین المللی آمریکا قرار دهیم، عمق حقیقی فاجعه در ایالات متحده آمریکا روشنتر میشود و عملا متوجه میشویم که با وضعیتی بحرانی در آمریکا رو به رو هستیم که هر زمان میتواند این کشور را در منجلابِ یک تنش و حتی جنگ و درگیری وارد سازد. شاید حس شدنِ همین مسائل از سوی شهروندان آمریکایی است که عملا آنها را به این درک رسانده که به احتمال فراوان در دوران حیات خود شاهد یک جنگ داخلی در آمریکا خواهند بود.