به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری دانشجو، زهره عربزاده و مهدی سیف تبریزی پژوهشگران روابط بینالملل توضیح میدهند، اکنون که شش ماه از از شروع بحران میان روسیه و اوکراین میگذرد، شاید بتوان با یک دید وسیعتر و تحلیلی کارشناسانهتر موضوعاتی مانند؛ دلایل ورود روسیه به جنگ با اوکراین و نتایج بدست آمده سیاسی و نظامی آنرا مورد تحلیل و ارزیابی قرار داد.
بررسی این موضوع که آیا واقعا کرملین تنها به خاطر حمایت از روس تباران شرق اوکراین و یا گسترش مرزهای ناتو به شرق وارد یک درگیری نظامی با تبعات سنگین سیاسی و اقتصادی شده یا دستیابی به اهداف ایدئولوژیک و ژئوپولیتیک مهمتری مبنای عمل سیاستمداران کرملین در این جنگ بوده است؟
اینکه آیا روسیه به اهداف سیاسی و نظامی خود در اوکراین رسیده و یا به گفته تحلیلگران غربی روسها در باتلاق اوکراین زمین گیر شده اند؟ پاسخ به این سوالات میتواند تا حد زیادی آینده پیشروی بحران اوکراین را مشخص کند.
دفاع از روستباران و یا گسترش ایده نواوراسیاگرایی
سال ۲۰۰۸ برای اولین بار پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی روسها به بهانه حمایت از اقلیتهای قومی روستبار و جلوگیری از ژنوساید دولت ساآکاشویلی در گرجستان، وارد مناطق اوستیایجنوبی و آبخازیا شد و این دو منطقه را با عملیات نظامی از گرجستان جدا و منطقهای مستقل اعلام کرد.
در آن زمان هم تحلیلگران این اقدام روسیه را شروع حرکتی در جهت بازگشت این کشور به رویای امپراتوری روسیه تحلیل کردند، ولی اینبار تحت ایدئولوژی نواوراسیاگرایی. (نواوراسیاگرایی در اصل فلسفه سیاسی، دینی و ژئوپولیتیکی است که توسط فیلسوف روس الکساندر دوگین ارائه شده است و هدف غایی آن بازگرداندن دوران شکوه امپراتوری روسیه و تبدیل مجدد روسیه به یک هژمون و ابرقدرت جهانی است. این ایده برپایههای شرق گرایی و ضدیت با غرب در تمام شئون، مخالفت با تک قطبی و یک جانبه گرایی قدرتهای بزرگ خصوصا ایالات متحده آمریکا، مبانی مسیحیت ارتدوکس و مبانی ژئوپولیتیک مانند یکی بودن تمام نژادهای اوراسیا، لزوم دسترسی روسیه به آبهای گرم استوار شده است).
سیاستمداران و متفکران روس به این نتیجه رسیده بودند که امنیت روسیه و شهروندان آن باید در فراسوی مرزهای آن تامین شود از همین روی کمک نظامی به جداسازی آبخازیا و اوستیای جنوبی اولین قدم روسیه در راستای احیای امپراتوری خود در قالب ایده نواوراسیاگرایی بود. از نظر تصمیم سازان مسکو اگر در سال ۲۰۰۸ اوکراین و گرجستان از طریق گسترش مرزهای ناتو به شرق و یا کمکهای سیاسی و نظامی ایالات متحده به آنها، در ترکیب هژمونی آمریکا قرار میگرفتند، این امر به خودیخود آغاز پروژهی احیای امپراتوری روسیه را به شکل کامل از بین میبرد (زیبگنف برژینسکی آشکارا در کتاب خود به نام «تخته بزرگ شطرنج» به این موضوع اشاره میکند).
در سالهای پس از ۲۰۰۸ به خصوص بعد از انتخاب مجدد ولادمیر پوتین به عنوان رئیس جمهور روسیه در سال ۲۰۱۲ تفکرات اوراسیاگرایی به شدت در میان جامعه نخبگانی و سیاست مداران روس تقویت شد. با روی کار آمدن مجدد پوتین طرح ارتقای جایگاه روسیه به عنوان یک قطب بزرگ قدرت در جهان چند قطبی، پیگیری نقش محوری در عرصه جهانی و به رسمیت شناخته شدن به عنوان ابرقدرت بینالمللی در دستور کار کرملین قرار گرفت. نظرات پوتین درجهت تغییر جایگاه جهانی و احیای مجدد دوران پرشکوه ابرقدرتی روسیه درست همان ایدههای بود که توسط نظریهپردازان بزرگ اوراسیایی مانند لئو گومیلف، الکساندر پانارین و الکساندر دوگین مطرح شده و در بخشهای بزرگی از محافل دانشگاهی، نظامی، سیاسی و همچنین برکابینه ریاست جمهوری روسیه نفوذ و تاثیر بسیاری داشته است.
از همینروی کرملین در جهت مستحکم کردن حلقههای ارتباطی خود با کشورهای مشترک المنافع (ستونهای اصلی احیای امپراتوری روس در ایده نواوراسیاگرایی) دست به ایجاد و بازتعریف کارویژه انواع پیمانها و قراردادها مانند «پیمان امنیت جمعی»، «اتحادیه اقتصادی اوراسیا» و «اتحادیه کشورهای مستقل مشترک المنافع» زد و سعی کرد تا کشورهای جدا شده از شوروی سابق را به عنوان اولین حلقههای امنیتی در کنار خود نگه دارد و از هرگونه گرایش و نفوذ آمریکا و ناتو در ساختارهای سیاسی و نظامی این کشورها جلوگیری به عمل بیاورد. در این دیدگاه گرجستان و اوکراین مهمترین حلقههای ایده نواوراسیاگرایی و امنیتی روسیه بودکه ناتو بر هردو آنها دست گذاشته بود. حمله به گرجستان در سال ۲۰۰۸ به نوعی واکنش روسیه به تهدیدات ناتو در اوکراین بود؛ زیرا پس از جدایی آبخازایا و اوستیای جنوبی بود که ناتو طرح قبول اوکراین در این سازمان را تا مدت نامعلومی به تعویق انداخت.
اما در سال ۲۰۱۴ و درپی انقلاب رنگی که با حضور مستقیم ایالات متحده در اوکراین اتفاق افتاد، روسیه امنیت و منافع ملی خود را در خارج نزدیک در خطر دید و از آن مهمتر یکی از اصلیترین ستونهای ایدئولوژی اوراسیاگرایی و ساخت امپراتوری روسیه و جهان چند قطبی را با روی کار آمدن دولت غربگرا از دست رفته میدید.
پوتین در سال ۲۰۱۴ و در یک سخنرانی به وضوح از ایده نواوراسیاگرایی سران کرملین پرده برداشت و از قصد روسیه برای بازگرداندن مناطق از دست رفته نواوراسیا سخن گفت. وی در این سخنرانی از باز پسگیری مناطق کریمه، خرسون، لوهانسک، دونستک، خارکوف، میکولایف و اودسا سخن گفت و سپس ادامه داد روسیه به دلایل مختلف این سرزمینها را از دست داده، اما مردم آن باقی هستند.
روسیه پس از الحاق کریمه دست از اوکراین برنداشت و با استفاده از ظرفیت روسزبانان ساکن شرق اوکراین سعی در جلوگیری از نفوذ نیروهای غربگرا به لایههای اول امنیتی خود کرد. این موضوع به حدی برای روسها مهم و حیاتی بود که حاضر بودن بهای کامل آن را بپردازند. سران کرملین بر این عقیده هستند که ساخت امپراتوری همیشه بهایی دارد و باید آن را پرداخت کرد. هم کسانی که به واشنگتن برای ادامه امپراتوری آن کمک میکنند و هم کسانی که میخواهند ساختار نوین نظم جهانی را براساس جهان چندقطبی بسازند باید این بها را پرداخت کنند.
از سال ۲۰۱۴ به بعد روندهای جهانی همچون تضعیف هژمونی ایالات متحده، قدرتگیری چین به عنوان متحد نزدیک روسیه و یک نیروی شرقی و چالشهای متعدد ایالاتمتحده در منطقه خاورمیانه روسها را به سمت رویای جهان چندقطبی مبتنیبر ایدئولوژی نواوراسیاگرایی سوق داد و نظریه پردازان این ایده سیاسی همانند دوگین در تمامی این سالها سعی در ساخت چهارچوبهای فلسفی، سیاسی و نظامی این ایده در افکار عمومی روسیه کردهاند.
نقطه طلایی نواوراسیاگرایی
اما بحران اوکراین در سال ۲۰۲۲ جدا از تحلیل کارشناسان که دلایل مختلفی را برای ورود روسیه به یک نبرد نظامی با اوکراین را ذکر کردهاند که البته همگی آنان میتواند نسبتی با واقعیت داشته باشد؛ یک موضوع کاملا مغفول واقع شده است و آن هم استفاده روسیه از فرصت بدست آمده به منظور دستیابی به اهداف ژئوپولیتیک مدنظر در ایده نواوراسیاگرایی است.
کرملین برای آغاز عملیات ویژه خود در اوکراین دلایل اعلامی و اعمالی را مدنظر قرار داده است. دلیل اعلامی مسکو حمایت از اقلیت روستبار منطقه دونباس (شرق اوکراین) در مقابل رفتارهای نژادپرستانه حاکمیت اوکراین بود. اما دلیل پشت پرده که بسیاری از کارشناسان سیاسی و نظامی جهان آن را دلیل اصلی بحران به وجود آمده میدانند گسترش مرزهای ناتو به سمت شرق و لایه اول امنیتی روسیه بوده است.
بانگاهی به نقشه درگیریها و سرزمینهای فتح شده توسط ارتش روسیه، کاملا میتوان این نکته را مشاهده کرد که استراتژی اصلی روسیه دستیابی به مناطقی است که آن را بخشهای جدا شده از خاک روسیه میداند و ولادمیر پوتین در سال ۲۰۱۴ به وضوح به سرزمینهای فوق اشاره کرده بود. همچنین الکساندر دوگین در کتاب «مبانی ژئوپولیتیک» خود این مناطق را جزئی جدا نشدنی از سرزمین مادری دانسته و تحقق امپراتوری روسیه نوین را که مبتنیبر ایدئولوژی نواوراسیاگرایی است مستلزم برگرداندن مناطق فوق دانسته است.
نکتهای که باید در تحلیل سیاستهای مسکو به آن توجه داشت این است که پوتین در پوشش حمایت از روستباران شرق اوکراین و نگرانیهای امنیتی از گسترش قلمرو ناتو به سمت مرزهای روسیه، در صدد تحقق امپراتوری روسیه نوین و ایدئولوژی نواوراسیاگرایی است تا از این طریق با به چالش کشیدن هژمونی آمریکا و نظام تک قطبی فعلی نظم چندقطبی مدنظر خود را در جهان پیاده سازی کند.
آیا روسیه به اهداف سیاسی و نظامی خود پس از شش ماه درگیری در اوکراین دست پیدا کرده است؟
پوتین در آغاز عملیات ویژه روسیه بر علیه اوکراین اعلام کرد که هدفنهایی جنگ روسیه در اوکراین، آزادسازی دونباس، دفاع از مردم آن و ایجاد شرایطی است که امنیت خود روسیه را تضمین کند.
از سوی دیگر بیطرفی اوکراین در محورهای نظامی، اقتصادی و سیاسی، هدف اصلی روسیه از این اقدام است؛ این بدان معناست که اوکراین نهتنها باید از هدف خود برای عضویت در ناتو چشمپوشی کند، بلکه باید از هدف خود برای عضویت در اتحادیه اروپا نیز چشمپوشی کند. زیرا کرملین عضویت در اتحادیه اروپا را مقدمه عضویت در ناتو میداند و به همین دلیل به هیچ عنوان اجازه عضویت اوکراین در اتحاده اروپا را نخواهد داد. برهمین اساس بی طرفی اوکراین یکی از مهمترین اهداف روسیه از اقدام نظامی در این کشور است.
برمبنای مطالب گفته شده از سوی سران کرملین و واقعیتهای میدان میتوان اهداف سیاسی و نظامی را در برای اقدام نظامی مسکو در اوکراین در نظر گرفت.
اهداف سیاسی
قطعا روسیه در قبال جنگ اوکراین چندین هدف سیاسی را برای خود در نظر گرفته و سعی در دنبال کردن آن را داشته است که با توجه به مقتضیات سیاست بین الملل و شرایط میدانی به برخی از آنان دست پیدا کرده و در برخی با شکست مواجهه شده است.
۱- بیتردید یکی از اهداف روسیه از عملیات ویژه نظامی در اوکراین تغییر سردمداران و کادر سیاسی فعلی در اوکراین بوده است. بیشک اگر مسئولان سیاسی اوکراین روسگرا باشند و پیرو سیاستهای مسکو، روسیه علاوه بر دست یابی به برخی اهداف خود در اوکراین یک وزنه سنگینی را در مقابل غرب و تضعیف قدرت غربگرایان به دست خواهد آورد و کرملین خیالش از بابت تهدیدات ناتو از مسیر اوکراین مطمئن میشود و به اهدافش در نظم نوین و تمایل به شرق و رقابت با قدرتهای جهانی میپردازد. اما این هدف روسیه پس گذشت مدتی از آغاز عملیات نظامی به دلیل حمایتهای شدید اتحادیه اروپا، انگلستان و ایالات متحده از دولت زلنسکی با شکست مواجهه شد و موجب تغییر تاکتیکهای نظامی روسیه در خاک اوکراین گردید.
۲- یکی از برگهای برنده روسیه در حوزه سیاسی جلب حمایت بسیاری از کشورهای جهان از عملیات نظامی این کشور در اوکراین بود. به شکلی که عمده کشورهای آسیایی، آفریقایی و آمریکایی از سیاست تحریمی اروپا و ایالات متحده برعلیه روسیه حمایت نکردند. حتی شرکای راهبردی ایالات متحده مانند عربستان سعودی، امارات و هند نیز زیر بار مکانیزم تحریمهای آمریکا علیه روسیه نرفته و حتی در مقابل خواستهای آمریکا به منظور تاثیر گذاری در بازار انرژی به نفع غرب ایستادگی کردند. این امر برای دیپلماسی عمومی مسکو در مقابل غرب یک برگ برنده بزرگ محسوب میشود.
۳- یکی دیگر از مسائل سیاسی که روسیه به دنبال آن بود نازی زدایی از جامعه و سیاست اوکراین بود. این امر با توجه به واقعیتهای میدانی، نشان میدهد که روسها توانستهاند تا حد زیادی در این مسئله با موفقت روبرو شوند.
۴- از مهمترین اهداف روسیه در اوکراین جدا سازی منطقه دونباس و الحاق آن به سرزمین اصلی روسیه است. پس از تغییر استراتژی روسها در نبردهای میدانی و تمرکز بر تکمیل اشغال لوهانسک و دونستک به جای پیشروی به سمت کیف روسها توانستند ظرف مدت چندهفته این دو استان را به خاک خود زمیمه کنند و در راستای اهداف بلند مدت سیاسی مسکو طرحهایی را برای الحاق این استانها به فدراسیون روسیه اجرایی کنند. قانونگذاران روسی در ماه ژوئن پیشنهادی را برای ایجاد ناحیه جدیدی در روسیه متشکل از دونتسک، لوهانسک، خرسون و زاپروژیا ارائه کردند. در بخش اداری، شهردار شهر دونتسک اعلام کرد که سیستم تلفن آن در ماههای آینده از اوکراین به کد کشور روسی تغییر خواهد کرد. طبق موارد گفته شده مقامات روسیه همچنین در نظر دارند برنامههای درسی مدارس را از اوکراینی به روسی تغییر دهند، تلفنهای همراه اوکراینی را به شبکههای روسی متصل میشود که اقداماتی هم در این خصوص انجام شده، همچنین پاسپورتهای روسی را بین اوکراینیها توزیع شده؛ بنابراین چهارمین هدف روسیه از آغاز عملیات نظامی استقلال استانهای نامبرده است که با توجه به شرایط با درصد موفقیت بالایی در حال انجام است.
۵- ایجاد منطقه حائل میان غرب و مرزهای سرزمینی روسیه یکی دیگر از اهداف سیاسی بلند مدت مسکو از ورود به درگیری نظامی در اوکراین بوده است. بخاطر داشته باشید که در ۱۰۰ سال گذشته غرب (ناتو) به هیچ عنوان تا به این اندازه به مسکو نزدیک نبوده است. همچنین باید این نکته را در نظر داشت که نقطه ضعف ژئوپولیتیکی روسیه یعنی تمرکز مناطق جمعیتی، صنعتی، کشاورزی و حمل و نقل در کنار مرزهای غربی این کشور قرار دارد و حضور نیروهای ناتو در اوکراین و در کنار مرزهای این کشور لایه اول امنیتی روسیه را به شدت تهدید و تضعیف میکند. به همین جهت اگر روسیه حتی به نیمی از اهداف اولویت دارش در اوکراین دست پیدا کند و منطقه دونباس را به سرزمین اصلی الحاق کند یک منطقه حائل را ایجاد کرده است.
اهداف نظامی
مطمئناَ روسها در بعد نظامی در اوکراین نسبت به ابعاد سیاسی و اقتصادی این درگیری به شدت موفقتر عمل کردهاند. با مرور نقشه درگیریها از ابتدای عملیات ویژه ارتش روسیه در اوکراین به خوبی میتوان شاهد پیشرفتهای نظامی روسها در خاک اوکراین باشیم. هرچند استراتژی روسها در بعد نظامی در برهههای از زمان تغییر پیدا کرد و در برخی محورهای عملیاتی شاهد عقب نشینیهای ارتش روسیه بودهایم، اما باید به این نکته توجه کرد که اقدامات فوق درجهت تغییر اولویتهای نظامی در جبهه اوکراین بوده است و نه مقاومت و یا برتری نظامی ارتش اوکراین.
از سوی دیگر پس از تغییر استراتژی و اولویتهای نظامی ازسوی کرملین، ارتش این کشور با کمترین خسارت ممکن مناطقی که به لحاظ ژئوپلیتیکی دارای اهمیت بسیاری برای این کشور بود را به تصرف خود درآورده است.
در دکترین سیاست خارجی روسیه هیدروپلیتیک جایگاه ویژهای دارد و بهعنوان یک نیروی پیشران محسوب میشود از همین روی پوتین چشم انداز خاصی به قدرت دریایی دارد. روسیه مرزهای دریایی زیادی دارد، اما این مرزها اکثرا در بیشتر اوقات سال از شدت سرما منجمد هستند؛ لذا از نظر انتقال انرژی دریای سیاه و منطقه شمالی آن تحت عنوان آزوف اهمیت بسیاری برای مسکو دارد.
همچنین در انتقال گاز تولیدی روسیه به کشورهای اروپایی، دریاها و بنادر اهمیت زیادی برای این کشور دارد؛ لذا دریای آزوف، تنگه و بندر کرچ و ایجاد یک کریدور زمینی (متصلکننده کریمه، روسیه به دونتسک و لوهانسک) میتواند تضمین کننده دست برتر روسیه در بازار انرژی جهان باشد.
از سوی دیگر مسئله استقرار موشکهای آمریکا در رومانی تمامیت ارضی روسیه را از طریق دریای سیاه تهدید میکند. تصرف این مناطق به روسیه اجازه خروج و کنار زدن تنگناهای ایجادشده را خواهد داد و همچنین اوکراین را به کشوری محصور در خشکی تبدیل میکند که همه اینها برگهای برنده روسیه در مقابل فشارهای غرب محسوب میشود.
با توجه پارامترهای ذکر شده و شرایط میدانی و عدم مقابله نظامی در ارتش اوکراین به نظر میرسد روسها به اکثر اهداف تعیین شده نظامی خود در سرزمینهای اوکراین دست پیدا کرده و موفق عمل کردهاند.
جمع بندی نهایی
در طول دوران ریاست پوتین بر کرملین حفظ و کسب قدرت در نظام بینالملل به خصوص در نظم نوینجهانی و مقابله همهجانبه با نظام تک قطبی آمریکا از مهمترین اهداف روسیه در دکترین سیاست خارجی این کشور بوده است. از همین روی با هر چشمانداز و در نظر گرفتن هر مسئلهای که به جنگ اوکراین و روس بیندیشم اهداف متعددی در اقدام پوتین برای حمله به اوکراین خواهیم یافت که همه آنها در راستای افزایش قدرت روسیه بوده است و در این بین نواوراسیاگرایی را میتوان محرک تمام اقدامات سیاسی و نظامی پوتین دانست.
پوتین با تکیه بر ایدئولوژی نواوراسیاگرایی سعی در زنده کردن تاریخ روسیه و دست یابی به اهداف ملی و بین المللی این کشور داشته است. حمله به اوکراین نقطه عطفی در پیگیری ایدههای بلند پروازانه احیای امپراتوری روسیه نوین در سطح بین الملل بود. از همینروی و با توجه با شاخصههای ذکر شده حمله نظامی به اوکراین و تصرف سرزمینهای شرق و جنوب شرقی این کشور و الحاق آن به سرزمین مادری از ملزومات اصلی نواوراسیاگرایی مدنظر کرملین است. به نظر نویسندگان این مقاله، حمله نظامی روسیه به اوکراین به منظور تصرف سرزمینهای مزبور امری حتمی و جبری در راستای تحقق ایده نواوراسیاگرایی و ساخت امپراتوری روسیه نوین بوده است هرچند زمان این اقدام میتوانست متفاوت باشد. تله گذاری و تحریک ناتو و ایالاتمتحده در جهت وارد کردن روسیه به جنگی فرسایشی و تضعیف این کشور را میتوان تنها عاملی درجهت تسریع اقدام روسیه تحلیل کرد.
این جنگ برای روسها درجهت احیای امپراتوری روسیه بزرگ مقدس شمرده میشود هرچند میتوانست در زمانی دیگر اتفاق افتد.
نویسندگان زهره عربزاده و مهدی سیف تبریزی پژوهشگران حوزه روابط بینالملل