به گزارش گروه سیاسی خبرگراری دانشجو، این روزنامه به قلم یک دیپلمات سابق نوشت: «مهمترین کارکرد برجام را اگر خارج کردن ایران از چرخه امنیتی سازی و رهایی از پیامدهای خطرناک آن بدانیم، اکنون باید نگران امنیتی سازی مجدد کشور باشیم. امنیتی سازی روندی است که در آن کشوری، پدیدهای یا موضوعی از حالت طبیعی و عادی خود خارج و بهعنوان یک تهدید امنیتی معرفی میشود و در پرتو آن تلاش میشود تا اتخاذ تدابیر فوقالعاده با هدف مهار تهدید مشروع جلوه داده شود. روند امنیتی سازی ایران که مشخصا از زمان اشغال سفارت آمریکا در تهران آغاز شده بود، در آستانه شروع مذاکرات با 5+1 به اوج خود رسید. در این مسیر آمریکا از کمک متحدان غربی و بیتفاوتی دیگر کشورها سود جست و در اوج این روند یعنی تصویب قطعنامههای شورای امنیت علیه ایران، توانست حتی همکاری و رأی مثبت روسیه و چین را نیز به دست آورد. برجام این روند امنیتی سازی را متوقف و یکی از مهمترین ابزار آن یعنی قطعنامههای فصل هفتمی شورای امنیت را که هدف اصلیشان مشروعیتزدایی از ایران در سطح بینالمللی بود، لغو کرد. در حالی که برجام اهداف اقتصادی را دنبال نمیکرد؛ اما عادی سازی موقعیت ایران و رفع تحریمها را که پیششرط اقتصادی کشور است، ممکن کرد.
به همین دلیل رشد اقتصادی ۱۲ و هشت درصد در دو سال اجرای برجام حاصل شد. تجربه دیگر کشورها نشان داده بود که اگر این فرصت از طریق برجام حاصل نمیشد، لغو این قطعنامهها تنها با پرداخت هزینههای سنگین در سالهای طولانی و در صورت تحول جدی در سیاست خارجی میتوانست ممکن شود. با رئیسجمهور شدن ترامپ در آمریکا در ژانویه ۲۰۱۷، امنیتی سازی مجدد ایران به هدف اصلی در دستورکار تندروهای اطراف ترامپ تبدیل شد؛ اما اینبار مشکل بزرگ آنها این بود که همراهی جامعه بینالمللی را نداشتند. سیاست ایران مبنی بر ماندن در برجام در سال اول و کاهش تدریجی تعهدات در سال دوم، موجب شد تا همراهی جامعه بینالمللی و حتی متحدان نزدیک آمریکا با ایران ادامه یابد و سیاست فشار حداکثری ترامپ از تحقق هدف اصلیاش، یعنی امنیتیسازی مجدد ایران، باز بماند. با روی کارآمدن دولت بایدن که برخی آن را از جهاتی «دولت سوم اوباما» دانستهاند، بازگشت به برجام بهعنوان بخشی از میراث سیاسی دولت دوم اوباما و شماری از کارگزاران او که به دولت بایدن پیوسته بودند، در دستورکار قرار گرفت.
در خاتمه مذاکراتی حدودا سهماهه (فروردین تا پایان خرداد ۱۴۰۰)، آقای روحانی اعلام کرد که توافق حاصل شده و در صورت موافقت شورای امنیت ملی احیای برجام میسر است؛ اما به هر دلیل نهایی کردن کار به دولت سیزدهم سپرده شد و اکنون با وجود سپری شدن نزدیک به یک سال و نیم هنوز برجام در تعلیق است. علاوهبر منافعی که ایران در این مدت از دست داده است، دولت بایدن فرصت یافت تا روابطش با متحدان غربی را احیا کند و اتفاق نظر پیشین درمورد برنامه هستهای ایران را بازیابد و روایت سازی پیشین در مورد برنامه هستهای ایران از سر گرفته شود. با از دست رفتن فرصت احیای برجام، فاکتورهای جدیدی یکی بعد از دیگر وارد معادله شدند. حمله روسیه به اوکراین و عوارض جنبی آن و موضوع خرید پهپاد از ایران به ایجاد پرونده جدیدی علیه ایران منجر شد که با توجه به اهمیت استراتژیک جنگ اوکراین برای غرب ظاهرا اهمیتی بیش از پرونده هستهای یافته و ادعای نقض قطعنامه ۲۲۳۱ و درخواست از شورای امنیت برای رسیدگی به آن را در پی داشته است.»
نویسنده تحلیل روزنامه شرق توضیح نمیدهد که اگر برجام قرار بود به ادعای وی، ایران را از سد امنیتی بودن خارج کند، چرا در دولت غربگرا به نحوی تنظیم شد که آمریکا چه در دولت اوباما و چه در دولت ترامپ توانست آن را زیر پا بگذارد؟ این مجال را کسی جز خود دولت روحانی فراهم کرده بود؟
ثانیا برجام تا کجا تاب زیر پا گذاشتن تعهدات آمریکا را داشت که غربگراها حتی پس از خروج آمریکا و توقف مطلق تعهدات هم گفتند در برجام میمانند؟ برجام بدون لغو تحریمها بلکه دو برابر شدن تحریمها در دولت اوباما و ترامپ دقیقا یعنی چه؟ و چه آوردهای میتوانست برای ما داشته باشد؟
ثالثا تهدیدات امنیتی غرب با برجام کاسته نشد. تشدید جنگ نیابتی با داعش، متهم کردن ایران به تروریسم و تهدید امنیتی و اجرای تحریمهای جدید با همین برچسب، افزایش فشارها برای مجبور کردن ایران به برجام دو و سه با موضوع خلع قدرت نظامی و واگذاری نفوذ منطقهای، انجام اقدامات خرابکارانه و.. از جمله آوردههای ریلگذاری برجام است که در ادامه با توجه به انفعال دولت غربگرا، به ضربات امنیتی نظیر آشوب آبان 98 و ترور شهید سلیمانی ختم شد.
رابعا نویسنده توضیح نمیدهد که با توجه به عبرت زیر پا گذاشتن برجام توسط دولت آمریکا، چه چیزی در مذاکرات چند ماه دولت روحانی برطرف شده بود که بتوان مجددا توافق کرد؟ لغو موثر و پایدار 1700 تحریم (دو برابر شده در روند برجام) را پذیرفته بودند، که نپذیرفته بودند. حاضر بودند تضمین معتبر بدهند و عهدشکنی را تکرار نکنند، که حاضر نبودند؟ راستیآزمایی انجام تعهدات در ظرف زمانی قابل آزمایش را میپذیرفتند، که نمیپذیرفتند. با این وجود چرا ایران باید عبرتهای کلاهبرداری آمریکا را نادیده میگرفت و اجازه میداد آمریکا مجددا به مکانیسم ماشه دسترسی پیدا کند، اما تحریمها هم جای خود باشد؟
نهایتا باید گفت ماجرای جنگ اوکراین، عملا از فشارهای متمرکز آمریکا و غرب علیه ایران کاست و تمرکز غرب برای تهدید علیه ایران را به هم ریخت؛ و این در حالی است که دولت بایدن قبل از آن، دنبال تشدید و هوشمندسازی فشار حداکثری بود. ضمنا برخلاف ادعای نویسنده متحدان غربی آمریکا از روز اول نقض برجام، تا خروج آمریکا و پس از آن، همواره در کنار عهدشکنیهای آمریکا بودند و هرگز میان آنها شکافی پدید نیامد.