گروه بین الملل خبرگزاری دانشجو_ پایگاه خبری-تحلیلی "نشنال اینترست" در گزارشی به طور خاص سعی میکند به این پرسش اساسی و بنیادین پاسخ دهد که چرا درک آمریکا و به طور کلی مجموعه قدرتهای غربی از ایران غلط است؟ نشنال اینترست جهت پاسخ به این پرسش به این نکته اشاره میکند که بخشهای قابل توجهی از رویهها و رویکردهای ایران به قدرتهای غربی، تحت تاثیر نوعِ کنشها و رفتارهای این دسته از قدرتها در مواجهه تاریخی خود با ایران در حوزه مسائل مختلف است.
در واقع، ایران در پی مشاهده بدعهدیها و خیانتهای قدرتهای غربی، نوع خاصی از کنشها و رفتارها را انتخاب کرده است. مساله و رویکردی که با تلاشهای گسترده قدرتهای غربی و جریانهای رسانهای همراه با آنها جهت ماجراجو نشان دادن ایران در تضاد جدی به سر میبرد. موضوعی که بایستی به نحوی روشن و مشخص از سوی افکار عمومی جهان غرب نیز درک و فهم شود.
پایگاه خبری-تحلیلی نشنالاینترست در این رابطه مینویسد: «در مدت اخیر و همزمان با وقوع تحولات جدید در ایران، بر شدت حملاتِ به ویژه رسانهای علیه این کشور نیز افزوده شده است. در این راستا، به طور خاص تلاشهای گستردهای جهت برجسته سازی تصویری خاص از ایران در عرصه بین المللی انجام شده و مثلا مانور گستردهای جهت معرفی ایران به عنوان آنچه حامی اصلی تروریسم در جهان عنوان میشود انجام گرفته است. یک جستجوی ساده در محیط گوگل با نام ایران نشان میدهد که بیش از 50 هزار صفحه، این کشور را حامی اصلی تروریسم در جهان معرفی کرده اند.
با این همه، بسیاری از ناظران و تحلیلگران و حتی افکار عمومی، توجه چندانی به چهارچوبها و بافتی که این قبیل ادعاها در قالب آنها علیه ایران مطرح میشوند نمیکنند. عجیبتر اینکه دیگر رقبا و کشورهای مخالف با ایران، عملکرد کاملا سیاه و برجستهای در حمایت از تروریسم دارند با این حال، چون آنها متحد غرب هستند، در مورد کارنامه سیاه آنها سکوت میشود.
عجیب است که مسائل عادی که در اغلب کشورهای جهان وجود دارند، وقتی به ایران میرسند از منظر جریانهای غربی ماهیتی خاص به خود میگیرند و در مورد آنها مانورهای گستردهای انجام داده میشود. مثلا در همه کشورها میان طیفها و جناحهای مختلف، دیدگاههای گوناگون و البته متضادی در مورد برخی سیاستها و اصول حکمروایی به چشم میخورد. این کاملا طبیعی است، اما این مساله در مورد معادله ایران از نگاه کنشگران غربی و متحدان منطقهای آنها حامل معانی خاصی است و باید در مورد آن مانور تبلیغاتی انجام داد.
این موضوع به وضوح در چهارچوب تحولات اخیر ایران قبال مشاهده بوده است. البته که مناظرات مختلفی به ویژه در درون سازوکارهای قدرت شکل گرفته تا از طریق آنها و بروندادهایی که تولید میکنند، راه حلی جهت مخاطب قرار دادنِ مشکلات کنونی ایران اندیشیده شود. این یک روند و فرایند کاملا طبیعی است.
در مورد حوزه امنیتی نیز باید توجه داشته باشیم که اساسا دولت-ملتها در اقصی نقاط جهان نسبت به این حوزه کاملا حساس هستند. ایران سال هاست که با برخی چالشهای امنیتی رو به رو بوده و سعی در مواجهه موثر با آنها داشته است (حتی قبل از تحولات اخیر ایران). در این رابطه شاهد آن بوده ایم که علیه این کشور تهدیدات مختلفی مبنی بر حمله نظامی به آن و یا انجام برخی خرابکاریها علیه تاسیسات حساس این کشور مطرح شده است. در این مورد نیز برخی دولتها و رژیمهای مشخص در عرصه بین المللی و همچنین گروههای تروریستی ایفای نقش کرده اند و نهادهای بین المللی هم در مورد این قبیل اقدامات سکوت کرده اند.
باید توجه داشت باشیم که بخش قابل توجهی از رفتارهای یک دولت-ملت، در واقع واکنشی به سیاستها و رفتارهای دیگر دولت-ملتها است. وقتی یک دولت اقدامی را علیه یک دولت دیگر انجام میدهد، فرآیندی طولانی طی میشود و در نهایت، آن دولت تصمیم میگیرد که به اقداماتِ تهاجمی طرف مقابل چگونه پاسخ دهد. این در حالی است که این معادله ساده در عرصه روابط بین الملل به راحتی در مورد رفتارهای آمریکا در قبال ایران مورد بی اعتنایی قرار میگیرد.
تقریبا هیچکس در واشینگتن این استدلال را انجام نمیدهد که اساسا سیاستها و رفتارهای آمریکا در قبال ایران بیش از آنکه نمودهایی از واکنش آمریکا به رفتارهای ایران باشد، در قالب متغیری مستقل، برآیند طرز فکر آمریکا و نخبگان سیاسی آن از ضرورت انجام نوع خاصی از برخورد با تهران است.
تصور و تحلیلِ غالب در غرب این است که آنچه در قالب رفتارهای ایران در حوزههای مختلف به ویژه عرصه سیاست خارجی مشاهده میکنیم، کاملا تولید شده نظام سیاسی این کشور و فارغ از توجه به متغیرهای بیرونی هستند. یکچنین نگاه و تحلیل مغرضانهای در میان برخی تحلیلگران غربی و دولت هایشان کاملا ملموس و قابل مشاهده است. روانشناسان اجتماعی این رویکرد را "خطای بنیادین برچسب زدن" میخوانند.
درست بر اساس همین عارضه فکریِ مغرضانه است که سیاست آمریکا و غرب در رابطه با ایران شکل میگیرد. این در حالی است که بخشهای زیادی از رفتارهای ایران در محیط خارجی نیز همچون بسیاری از دولتهای دیگر، تحت تاثیر و در واکنش به رفتارهای دولتهای خارجی است.
به طور خاص در مورد معادله اتمی ایران، نگرانی و دغدغه مندی تهران در مورد روابطش با کشورهای غربی و تبعات سیاستهای این دسته از دولتها برای ایران سبب شده تا تهران در زمینه سیاستهای هستهای خود به نحوی خاص رفتار کند و پیشرفتهای گسترده در این حوزه را در دستورکار قرار دهد. حتی نوسانهایی که ایران در برنامه اتمی خود نشان داده نیز تا حد زیادی ناشی از تغییرات در سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران بوده است.
ایران در واکنش به تحریمهای گسترده و همه جانبه آمریکا علیه خود، روند پیشرفتهای اتمی اش را سرعت بخشیده تا بتواند از این طریق، اهرمهای قدرت خود در مواجهه با غرب را تا جای ممکن افزایش دهد. این در حالی است که وقتی غرب از شرط و شروطهای سرسخت خود مبنی بر اینکه تهران باید غنی سازی خود را به صفر درصد برساند دست برداشت، زمینه جهت حصول یک توافق میان ایران و غرب با نامِ "برجام" فراهم شد. توافقی که در قالب آن برنامه اتمی ایران تا حد زیادی محدود شد و نظام بازرسیهای گستردهای نیز علیه آن برقرار شد.
در همین راستا، وقتی بار دیگر با آمدن دونالد ترامپ به قدرت در آمریکا، سیاست واشینگتن در قبال ایران تغییر کرد و این کشور به توافق برجام خیانت کرده و از آن خارج شد (و در قالب کارزار فشار حداکثری اقدامات تهاجمی زیادی را علیه ایران در دستورکار قرار داد)، ایران بار دیگر نَه تنها روند پیشرفتهای هستهای خود را به نحو چشمگیری افزایش داد بلکه بر شدت نفوذ منطقهای خود نیز به نحو قابل ملاحظهای افزود. البته که خیانت آمریکا به توافق برجام موجب شد تا ایرانیها نسبت به گفتگو و تعامل با آمریکا در مورد مساله هستهای خود نیز تا حد زیادی بدگمان و بی اعتماد شوند.
از این منظر، به طور خلاصه میتوان گفت که اگر آمریکا رفتار و رویه متفاوتی را در سال 2018 از خود نشان میداد و به توافق برجام خیانت نمیکرد، اکنون ایران نیز سیاستهای متفاوتی را در پیش میگرفت و سطح تنشها میان ایران و غرب تا بدین حد بالا نبود.
باید توجه داشت که سیاستهای آتی ایران در حوزه توانمندیهای هستهای این کشور تا حد زیادی تحت تاثیر رویهها و سیاستهای آینده آمریکا در قبال تهران خواهند بود. اگرچه همانطور که پیشتر نیز گفته شد، اعتماد ایران به آمریکا در سالهای اخیر به شدت مخدوشتر از قبل شده و وضعیتِ به مراتب بدتری را نیز پیدا کرده است. از ین رو رفتارها و رویههای ایران در حوزههای مختلف تا حد زیادی تحت تاثیر رویههای غرب در رابطه با این کشور هستند. فراموش نکنیم که برخی اقدامات میدانی ایران علیه رژیم اسرائیل نیز تا حد زیای تحت تاثیر اقدامات مخرب و منفی این رژیم در ترور دانشمندان اتمی ایرانی و یا هدف قرار دادن منافع ملی این کشور قرار دارند.
به یاد داشته باشیم که برخی دیگر از رویههای تهاجمی ایران علیه منافع آمریکا و متحدان آن در سالهای اخیر نیز تا حد زیادی تحت تاثیر اقدام آمریکا و برخی متحدان آن در ترور ژنرال قاسم سلیمانی در سال 2020 بوده است. در این راستا، ایرانیها نیز تلاشهای فراوانی را انجام میدهند تا این اقدام را به هر نحو ممکن تلافی کنند. اگرچه ایران اندکی پس از ترور ژنرال سلیمانی، حمله موشکی گستردهای را به پایگاه نیروهای آمریکایی در عراق (عین الاسد) انجام داد با این حال این کشور به صراحت اعلام کرده که این حمله پایان اقدامات تلافیجویانه آن نخواهد بود. در این رابطه بسیاری از مقامهای دولت سابق آمریکا نظیر جان بولتون و مایک پمپئو از وجود طرحهایی جهت مرگ خود خبر داده اند.
در این نقطه، چه سیاستمداران و چه رسانههای آمریکایی سعی در تهییج افکار عمومی علیه ایران دارند با این حال هیچکدام از آنها به این نکته اشاره نمیکنند که حتی به فرضِ درست بودن ادعاهایشان در مورد ایران، اگر آنها (آمریکا) اقدام به ترور غیرقانونی و نامشروع ژنرال سلیمانی نمیکردند، ایران نیز راه انتقام جویی را در پیش نمیگرفت.
بی توجهی به همین نکات و مسائل است که موجب شده اساسا دولتهای غربی و افکار عمومی آنها درک درستی از تحولات ایران و نوع رفتارهای سیاست خارجی این کشور نداشته باشند. از این رو، گفتمانهای سیاسی و رسانهای که در آمریکا در مدت اخیر در مورد ایران ایجاد شده تا حد زیادی با گفتمانها و روایتهایی که علیه روسیه ساخته شده، تفاوت دارد. به طور خاص در این رابطه سیاست سازان و تحلیلگران آمریکایی سعی دارند به این پرسش بنیادین پاسخ دهند که جنگ اوکراین تا چه اندازه محصول سیاستهای آنها علیه روسیه و تشویق ناتو جهت پیشروی به سمت مرزهای روسیه بوده است؟
در واقع بر اساس آنچه در این مقاله گفته شد، سعی میشود تاثیر این قبیل اقدامات را به شکل گیری واکنش روسیه در چهارچوب آغاز معادله جنگ اوکراین بسنجند. اگرچه این مناظرات تاکنون به نتایج عینی نرسیده اند با این حال همین که تا حدی رفتار روسیه در چهارچوب جنگ اوکراین را واکنشی به سیاستهای غرب و به ویژه آمرکیا ارزیابی میکنند، خود پیشرفت و نکته مهمی است.
این در حالی است که در مورد ایران و مسائل مرتبط با این کشور، ما به هیچ عنوان شاهد اتحاذ چنین رویکردی نبوده ایم و اساسا فهم درستی در مورد ماهیت و ریشههای رفتارها و کنشهای خاص ایران مشاهده نمیشود.»