گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو - مهدیه سهرابی؛ مجموعه کتابهای «قصههای شب» برای گروه سنی کودکان، نوشته مجید شفیعی منتشر شده است. این مجموعه شامل بر ۱۲ کتاب است و هر کتاب مشتمل بر ۳۰ قصه و ۳۶۵ صفحه را شامل میشود. نزدیک به ۴۰ تصویرگر خلاق وصاحب سبک کار تصویرگری این مجموعه قصهها را به عهده داشتند. این پروژه در نوع خود به علت تنوع مضامین و موضوعات، به کار گیری شیوههای متنوع روایی و زمانی که صرف نوشتن وتصویرگری آن شده است.
قصهها در ژانرها وانواع ادبی مختلف ومتنوع نوشته شدهاند و سلیقههای گوناگون ومتنوعی را اقناع میکند. از ژانر فانتزی گرفته تا رئال فانتزی، ژانر رئال، ژانر حماسی و افسانهای، اساطیری، بازنویسی ادبیات کهن، بازآفرینی ادبیات کهن، قصههای برگرفته از ادبیات فولکلور ایران، قصههای پریانی و انواع ادبی متنوع دیگری را شامل میشود.
نام کتابها به این شرح است:
۱-شنل سبز خانم فروردین
۲-قالی خوشرنگ اردیبهشت
۳-خانم خرداد وشاهزاده قصهها
۴-خیالهای طلایی آقای تیر ماه
۵-خانم مرداد وآفتاب گردانها
۶-آقای شهریور و شهر پرنده
۷-شنل طلایی مهر
۸-باران و نقاشیهای خانم آبان
۹-آذر پری پاییز
۱۰-آقای دی ماه و یلدای گمشده
۱۱-بهمن عصبانی بود
۱۲-ماهی نورانی اسفند.
کتابها بر اساس فصول سال دسته بندی شدهاند و با نام آنها گره خوردهاند.
مجموعه قصههای شب با همت انتشارات سایهگستر در ۱۲ کتاب و هر کتاب در ۱۲۰ صفحه و با تیراژ ۲۰۰۰ نسخه و با قیمت ۱۲۰ هزار تومان در دسترس علاقمندان قرار گرفته است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
به رویاهایت فکر کن...
همه اینجا جمع شدهاند: مجید و نیلوفر و ساسان. نگین و نوشین و شیرین. پریناز و سارینا و مینا. ایرج و تورج. تهمینه و ترمه و فرشته. مریم و فریماه وی لدا و سارا. سحر و شادی و شبنم. افرا و تینا ودریا. آیدا و نازنین و فاطمه. پریناز و مرجان و بهرام و بیتا. مهسا و مهر انگیز، پیوند و ماهان.
همه بچهها آمدهاند پیش من. درون رویای من. توی خواب و بیداری من. بچهها هوراااا چقدر مزه داره رویا... شاید هم رویاهای شماست در خوابهای من.
گفتند: مجید بریم ابر بازی!
من با همه آنها ابربازی و درخت بازی وقایم باشک بازی کردم.
شهرزاد قصه گو هم بود. برای پادشاه قصه میگفت. اما دیگر از دست خودش خسته بود. من آوردمش توی همین قصههای شب. خوشحال شد. رفت لابلای حریر نرم قصهها دراز کشید و خوابید. طفلی خیلی خسته بود. بعد بیدار شد و رفت پیش چل گیس و حسن کچل و ماه پیشانی و بقیه... رفت پیش آقای مسافرت و با هم سفری را آغاز کردند. مسافرت چل گیس را خیلی دوست داشت. ماه پیشانی را هم دوست داشت. به پادشاه نگاه کرد. پادشاه همان طور هاج و واج ماند. آینه کاخ به او میخندید. دزدها آمده بودند تا آینه را بدزدند. آینه یک فریاد بلند کشید. همه ترسیدند و فرار کردند.
وسط آینه یک ماه پیشانی زیبا بود. میخواست به قصر پادشاه برود و به او بگوید که شهرزاد کجا رفته است. ولی میترسید. پس همه سوار کشتی پرنده دینگول و دیواک شدند و رفتند به شهر آقای نقاش مارپیچی. کنار شهرهای پرنده. کنار سینه آبیهای زیبا. آقای نقاش، نقاشی کشیده بود و دیو آمده بود وسط نقاشیها نشسته بود و مرتب سرفه میکرد واز دهانش طرح و خط ونقاشی بیرون میریخت. بعد با بچههای رستوران پرنده رفتند هوا.