گروه بینالملل خبرگزاری دانشجو_ پایگاه خبری "گلوبال تایمز" در گزارشی ضمن بازخوانی میراث حضور طولانی مدت قدرتهای استعمارگر غربی در کشورهای آفریقایی و وارد کردن هزینهها و خسارتهای سنگین به ملل این قاره، به طور خاص به این نکته اشاره میکند که کشورهای قاره سیاه در شرایط کنونی، با یک قدرت نوظهور قابل توجه با نام "چین" در عرصه بین المللی رو به رو هستند که توسعه روابط با آن، تا حد زیادی شبیه به گشوده شدن یک پنجره جدید به سوی ملتهای آفریقایی است.
پنجرهای که حامل فرصتهای بیشماری برای این دسته از کشورها است. در این میان، آموزههای مدل توسعه چینی، تا حد زیادی در مقام یک معجزه برای کشورهای آفریقایی عمل کرده و میکند و مسیر آنها جهت شناخت مدل توسعه متناسب با شرایط و اقتضائاتشان را روشن میسازد.
پایگاه خبری گلوبال تایمز در گزارش خود مینویسد: «از اواخر قرن پانزدهم میلادی، میسیونرهای غربی در کنار اقدامات پرتغالیها در قاره آفریقا و توسعه نفوذشان در این قاره، وارد قاره آفریقا شدند و با خود، الهه ستایش و حتی پرستش غرب را وارد این سرزمین کردند. با گذشت بیش از 500 سال، این میراث غرب در آفریقا هنوز هم روندها و رویکردهای حرکتِ کشورهای آفریقایی به سمت مدرنیته را شکل میدهد و غرب همچنان آفریقا را بخشی از مستعمره خود که از حیث ایدئولوژیک در منظومه آن قرار دارد در نظر میگیرد.
البته که ورود چین به قاره آفریقا و توسعه روابط با ملل آفریقایی تا حد زیادی بسیاری از معادلات کشورهای غربی در این قاره را دچار تغییر کرده است. در این راستا، در پیِ سفر اخیر وزیر خارجه چین "کین گانگ" به آفریقا، وزیر خزانه داری آمریکا "ژانت یلین" نیز با احساس خطر از این مساله، سفری 11 روزه را به قاره آفریقا در برنامه قرار داده است.
ماه آگوست گذشته، واشینگتن از راهبرد خود در قبل منطقه آفریقای زیر صحرا رونمایی کرد. بر اساس این راهبرد، چین به صراحت یکی از خطرات جدی جهت توسعه نفوذ آمریکا در قاره آفریقا مطرح میشود و دولت آمریکا خود را موظف میکند تا جهت مقابله با این مساله، بر دامنه حضور و نفوذ خود در کشورهای مختلف آفریقایی بیفزاید.
این سند راهبردی دولت آمریکا ادعا میکند که: "جمهوری خلق چین قاره آفریقا و نفوذ در آن را به مثابه اقدامی جهت به چالش کشیدن نظام بین المللی غربگرا ارزیابی میکند و منافع خاص تجاری و ژئوپلیتیکش را توسعه داده و ترویج میکند. مسالهای که به زعم آمریکاییها معیارهای شفافیت و همچنین استحکام روابط کشورهای آفریقایی با آمریکا را تضعیف میکند".
برخی ناظران و تحللیگران بر این باورند که تمرکز جدید و گسترده دولت آمریکا به قاره آفریقا و سفر اخیر وزیر خزانه داری این کشور به کشورهای آفریقایی حامل این پیام عمده و محوری از سوی واشینگتن به ملل آفریقایی است که یک گزینه جایگزین خوب و مناسب برای انها به جای تکیه به چین وجود دارد. در این نقطه یک سوال اساسی ایجاد میشود و آن این است: تفاوت میان مدل توسعه چینی با مدلهای سیاسی و اقتصادی که قدرتهای غربی در قاره آفریقا به مدت چندین قرن دنبال کرده اند چیست؟ میراث این مدلهای توسعه چه بوده است؟ آیا احیای تمرکز و توجه آمریکا به قاره آفریقا، راهی برای ارسال یک الهه ساختگی غربی دیگر به قاره آفریقا است؟
در پاسخ به سوال آخر باید گفت ک بدون تردید رویههای کنونی آمریکا در تعامل با قاره آفریقا، جدید نیستند و باید آنها را ادامه سیاستها و رویکردهای قدیمی غرب در رابطه با ملل آفریقایی دانست. رویههایی که همگی آنها به دنبال حراست از موقعیت برتر و رهبری آمریکا در رابطه با قاره آفریقا و کشورهای آفریقایی هستند و هیچ تفاوت ماهوی با سیاستهای واشینگتن در قبال آفریقا در دوران استعمار این قاره ندارند.
در این میان، آنچه غرب بیش از همه از آن هراس دارد این است که مبادا ملل آفریقایی علاقه بیشتری را به مدل توسعه و فلسفه چینی نشان دهند. مسالهای که بدون تردید الهه ساختگی آنها از خود برای کشورهای آفریقایی را از اعتبار خواهد انداخت و ملل آفریقایی، غرب را دیگر اولویت اصلی خود در روابط خارجی و اقتصادیشان نخواهند دید.
غربیها تاکنون کتابها و مقالات فراوانی را در مورد فعالیتهای میسیونرهای مذهبی خود در قاره آفریقا به رشته تحریر درآورده اند. در اغلب این کارها نیز سعی شده از اقدام غرب در رابطه با قاره آفریقا به مثابه حرکتی یاد شود که نور و روشنایی را به قاره سیاه آورده است. با این حال، این آثار نسبت به یک نکته بی تفاوت هستند و آن این است که غرب این نور و روشنایی ادعایی خود را با اسلحه و زور وارد کشورهای آفریقایی کرده و در پسِ پرده، اهداف دیگری را در سر داشته است.
البته که این ادعاهای دور و دراز غرب در رابطه با قاره آفریقا، تا حد زیادی مانع از رشد این قاره نیز شده اند. پس از آنکه استعمارگران غربی قاره آفریقا را ترک کردند، برخی کشورهای آفریقایی حتی تا به امرز در حال تجربه بیثباتی و ناامنی هستند. این در حالی است که غربیها ملل آفریقایی را سرزنش میکنند که نتوانسته و نمیتوانند زیرساختهای مناسب حکمرانی را در کشورهایشان ایجاد کنند. در این نقطه باید یک سوال محوری را از غربیها پرسید: چرا شما در دوران حضور طولانی خود در کشورهای آفریقایی و استعمار آن ها، زمینههای رشد و توسعه و گسترش قابلیتهای حکمرانی در خاک کشورهای آفریقایی را ایجاد نکردید؟ مگر ادعای شما ایجاد آبادانی برای ملل آفریقایی نبوده است؟
البته که استعمارگران مغرور قاره آفریقا زیرساختهای سیاسی و اقتصادی واقع بینانه که متناسب با واقعیتها و نیاز ملل آفریقایی باشند را هم در این قاره مد نظر نداشته اند. در بسیاری از کشورهای آفریقایی، دولتهای غربی عملا حاکمیت قانون را زیر پا گذاشتند و بعضا موجب ایجاد هستههایی از قدرت شدند که روند توسعه و ثبات آفریقا را تضعیف میکنند.
در شرایط کنونی، تنها راه جهت حل مشکل رشد و توسعه اقتصادی در قاره آفریقا، کنار گذاشتنِ میراث سیاسی طراحی شده و رها شده توسط استعمارگران غربی و یافتن راهی جدید برای ایفای نقش موثر از سوی ملل آفریقایی در چهارجچوب معادلات کلان اقتصاد بین المللی است. همکاری میان چین و آفریقا در سالهای اخیر تا حد زیادی موجب شده تا کشورهای آفریقایی به مدل "توسعه چینی" علاقهمند شوند. با این حال، این بدان معنا نیست که کشورهای آفریقایی میتوانند به صورت صد در صد اقدام به کپی برداری از مدل توسعه چینی کنند.
یکی از نکات کلیدی که مدل توسعه چینی بر آن تاکید دارد این است که هر کشور باید مدل توسعه خاص خود را شناسایی و دنبال کند. مدلی که بیش از همه با شرایط و اقتضائات آن همخوانی دارد. با توجه به اینکه چین میتواند مسیری از توسعه باثبات و مسالمت آمیز را بر پایه رویههای بین المللی خود دنبال کند، دیگر کشورها نیز قادر هستند تا در معادلهای مشابه اقدام به کنشگری کنند (از این نظر نیز چین تبدیل به یک الگوی بینالمللی شده است).
در حالی که برای این کشورها مشکل است تا الگوی توسعه چینی را به طور کامل تقلید و تکرار کنند، تلاشها در این زمینه از جهت گیری جدیدی برای کشورهای در حال توسعه و ضعیفتر در عرصه بین المللی خبر میدهد. افزایش همکاریها میان چین و کشورهای آفریقایی پنجرهای جدید را برای آنها باز کرده است. پنجره چین، ورای پنجره قدیمی کشورهای غربی، فرصتهای جدید و متنوع تری را در اختیار ملل آفریقایی قرار میدهد.
درست به همین دلیل است که واشینگتن شدیدا از توسعه قدرت و نفوذ چین در قاره آفریقا هراس دارد. آمریکا سال هاست که اصلیترین ماموریت خود در حوزه سیاست خارجی اش را تبدیل کردن دیگر کشورها به آیینهای از تعلقات و منافع خود تعریف کرده است. در واقع، آمریکا تصویری از خود ساخته که دوست دارد تمامی ملتهای جهان خود را به مثابه بخشی از آن بدانند و در راستای آن اقدام کنند. با این حال، اگر این الهه ساختگی سقوط کند، تردیدی نیست که هژمونی جهانی متصورِ آمریکا نیز به لرزه درخواهد آمد و در فاصله کمی، به کل فرو میپاشد.»