به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، «غزه، فلسطین، خاک و خون و باروت. کودک، شهید، مادر، ستارههای بی لبخند. غزه، فلسطین، مقاومت. سرهای بر شانه آویخته، فریاد فرو خورده در خون. غزه، فلسطین، خاک داغ حادثه، خاک هزارفانوس، خاک بیتالمقدس. خاک کشور، خاک وطن، خاک خاکستر شدهای که آوارش بر سر کودک و مادرش ریخت و پدر را خَم کرد. سنگهای خونین باقیمانده در دستان لرزان پدر، فریادش را بر افروخت. جنگ، مقاومت، خون، شهادت، ولی به کدامین گناه؟ گناه کودکی؟ گناه مظلومیت؟ گناه بیپناهی؟ گناه غیرت بر آب و خاکش؟ کودکم، مادرم، خواهرم، برادرم، من خانهای دارم، خانهای امن، خانهای گرم و بدون دلهره تا ابدیت. خانه عشق و دوستی، خانه همدلی و همدردی، خانهای امن؛ خانه دلم. دیگر در غربت کسی نباش، دیگر رویاهایت را در زیر آوار ناملایمتیها و ناهنجاریها خاک نکن. دیگر بیا و این بار دلم را وطن خود بدان تا با هم در این خانه شهادت پدر را به جان بنشانیم.
بیا کودکم، بیا برایت قصه بگویم، قصهای از جنس بلور و گلاب، به طعم صلح که ریشهاش مقاومت است و نورش، طلیعه صبح بیمرگی، صبح آزادی، صبح بیدلهره، صبح روشنایی. بیا مادرم،ای چراغ خانه فرزندان شهیدت، بیا که چادر بر خاک و خون کشیدهات را ارج نهم. بیا که باری دیگر با هم سفره مهربانی را در خانه دلمان بگشاییم و خانه مهر را بیاراییم.
خواهرم، برادرم،ای که امروز تو را کم از هم وطنانم نمیدانم، خاک شهیدانتان را میبوسم، دردتان را به جان میخرم و اشک را به سویدای دل میستایم. مرا یار و همراه خود بدان
و بمان تا مقاومت بماند، تا همگان بدانند که خون شهدا زرین چشمهایست که بر خاک پاکتان جاریست. من با شما هستم، با شما هم دردم، هم گامم و همدل تا همیشه.
صهیونیست ننگت باد، ننگت باد.»