به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، روزنامه آرمان از حسن بهشتیپور پرسیده: در حالی که برجام در وضعیت کما به سر میبرد، آیا ادامه رویکرد گذشته در زمینه پرونده هستهای و ادامه تحریمها را به سود آینده کشور میدانید؟
بهشتیپور در پاسخ گفت: مهمترین مشکل ما این است که کمتر به گذشته خود نگاه انتقادی میکنیم، چون از عواقب آن پرهیز داریم. فکر میکنم اگر میتوانستیم خیلی صریح انتقاد از خود کنیم به نتایج بهتری در تصمیمگیری برای آینده میرسیدیم. اما راحتترین کار این است که منشاء بروز همه مشکلات را به گردن دشمنان ایران بیندازیم. به عنوان نمونه میتوانیم فکر کنیم وقتی دو سال و نیم تعلیق غنیسازی با اروپا به نتیجه نرسید، به جای شکستن پلمپ یوسیاف اصفهان در مرداد ۱۳۸۴ و فک پلمپ نطنز در فروردین ۱۳۸۵، کار دیگری میکردیم. پاسخ به این سؤال که در سال ۱۳۸۴ به جای فک پلمپ چه کار باید میکردیم در سال ۱۴۰۲ بسیار سادهتر است، زیرا ۱۸ سال تجربه گذشته پیش روی ما قرار دارد؛ بنابراین باید توجه داشت در آن تاریخ مهم و سرنوشتساز تصمیمگیری بسیار دشوارتر و حساستر بود. بررسی این نمونه به ما نشان میدهد چقدر مهم و مفید است یکبار به گذشته و تصمیمهایی که گرفته شده دقت کنیم و اگر تجربه خوبی بوده بازهم تکرار کنیم و اگر نبوده از تکرار آن خودداری کنیم.
وی همچنین گفته است: تصمیم فک پلمپ آژانس بینالمللی در تاسیسات صلحآمیز هستهای یوس اف اصفهان و نطنز که گرفته و اجرا شد، یک تصمیم جناحی یا گروهی نبود، بلکه تصمیم کل نظام در برابر زورگویی اروپا و کل جهان غرب بود؛ بنابراین مسئولیت عواقب آن به کل افراد تصمیمساز و تصمیمگیر و اجرا کنندگان باز میگردد، نه یک فرد. همچنانکه اجرای آن در بخش یوسیاف در دو روز آخر دولت آقای خاتمی و تصمیم نطنز در اوایل دولت آقای احمدینژاد اجرا شد. براساس همین رویکرد ما میتوانستیم بدون شکستن پلمپ یوسیاف اصفهان و نظنز همچنان به سیاست تعامل با تروئیکای اروپایی ادامه دهیم تا فرصت کافی برای گسترش دانش فنی هستهای خود داشته باشیم و همزمان کلیه امکانات کشور را برای تحقق یک اقتصاد پویا که در آن زمان تورم ۹ درصد بود به کار ببریم. یعنی تقویت توان هستهای بدون غنیسازی و تقویت توان اقتصادی از طریق تعامل با قدرتهای اروپایی تا زمان مناسب برای دستیابی به خواستههای برحق خود ولو آنکه ده سال طول میکشید. اما حداقل میدانستیم که امکانات اقتصادی کشور فدای سیاست تقابل هستهای با غرب نمیشود
بهشتی همچنین اظهار کرد: «ایران میتوانست از ارسال پرونده ایران به شورای امنیت جلوگیری کند، تا در عمل به تحریمهای یکطرفه آمریکا مشروعیت بینالمللی ندهد. دوستانی که در همان زمان میگفتند اصلا شورای حکام آژانس حق ندارد و نمیتواند پرونده ایران را به شورای امنیت ارجاع دهد، بعدا دیدند که توانست و ارجاع داد. زیرا قبل از آن به دلیل شکستن پلمپ آژانس در یوسیاف و نطنز با این ارزیابی که نباید در برابر دشمن عقب نشست و باید با اقدامهای قاطع به آنها نشان داد که نمیتوانند به ایران زور بگویند، و دیدم نتیجه نهائی آن ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت بود».
کارشناس روزنامه آرمان گویا نمیداند و یا تجاهل میکند که توافقات سعدآباد و پاریس و بروکسل در دو دهه قبل، فراتر از تعهدات قانونی ایران به آژانس، و توافقی داوطلبانه با تروئیکای اروپایی، برای تعلیقهای کوتاه مدت بود. اما تعلیقی که بنا بود شش ماه و برای اطمینانسازی باشد بیش از دو سال به طول انجامید و طرف بدعهد اروپایی ضمن این که به تعهدات خود عمل نکرد، مدعی هم شد که بهترین تضمین عینی که ایران میتواند ارائه کند، تعلیق دائمی غنیسازی (بخوانید تعطیلی دائم برنامه هستهای ایران) است.
اتفاقا آن روند آمیخته با خدعه و حیلهگری، کافی بود تا بزککنندگان توافق بعدی (برجام) یقین کنند که وعدههای طرف غربی پشیزی اعتبار ندارد و نباید دلخوش به وعدههای نسیه دشمن، اندوخته چند دهه زحمات فناوران هستهای را واگذار کرد.
متاسفانه با وجود این واقعیت روشن، کارشناس روزنامه آرمان، شیپور را از سر گشاد آن مینوازد و میگوید تجربه اقدام متقابل در سال ۱۳۸۴ را نباید درباره بدعهدیهای بزرگتر غرب تکرار میکردیم!
باید به یاد اینگونه تحلیلگران آورد که مشکل غرب فقط برنامه هستهای نبود؛ بلکه این برنامه، نماد پیشرفتهای علمی و فنی ایران در زمینه تولید قدرت ملی بود و به همین دلیل هم پس از برنامه هستهای، دولتهای غربی عهدشکن، سراغ مطالبه تعطیلی برنامه موشکی و نظامی و واگذاری نفوذ منطقهای ایران رفتند و ضمناً دولت روحانی را به بهانه توافق آب و هوائی پاریس تحت فشار گذاشتند تا برنامههای نیروگاهسازی و پالایشگاهسازی را به بهانه تعهد برای کاهش استفاده از سوختهای فسیلی متوقف یا محدود کند! این روند اگر با اقدام متقابل ایران و به هم زدن بازی دغلبازانه غرب متوقف نمیشد، بنا داشت کشور ما را از نظر منابع جدید تولید نیرو و قدرت و سرمایه، به عصر حجر برگرداند و عجیب است که عناصر خوش خیال بدون ذکر این واقعیت تلخ، درسی که از تحولات دو دهه گذشته میگیرند، این است که باید به کرنش یکجانبه در مقابل غرب ادامه میدادیم! آنها حتی نمیخواهند ببینند که شمار تحریمها از ۸۰۰ فقره در قبل از برجام به حدود دو هزار تحریم در پسا برجام رسید و اگر اهتمام دولت جانشین دولت برجام نبود، صادرات نفت و غیر نفتی به صفر رسیده بود.
نکته قابل تامل دیگر، نمایان شدن هویت بیشخصیت و مسلوبالاراده اروپا در برجام است و این که اروپا نه میخواست و نه میتوانست تحریمها را بردارد. با این وجود، تاکید بر ضرورت دائمی کردن تعلیقهای داوطلبانه بر اساس توافق سعدآباد، در حالی که اروپا در همان دو دهه قبل هم تعهدات خود را نقض کرده بود، تعجب برانگیز است. گویا که جناب کارشناس، نماینده و دلال طرف اروپایی است. جالب این که طرفهای اروپایی اذعان کردهاند بدعهدی و خلف وعدههایشان، علت به هم خوردن توافق و شکستن تعلیقها از سوی ایران بود. یعنی کسانی مانند جک استراو، حق را به طرف ایرانی میدهند، اما کارشناس متوهم، طرف ایرانی را مقصر وانمود میکند!