به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، روزنامه شرق در سرمقاله خود با عنوان «سخنان پزشکیان دردسرآفرین است؟» نوشت: یکی از مشکلات جدی رؤسای جمهوری ایران این است که درک درستی از مفهوم «جایگاه سخن» ندارند. آنان گاه سخنانی در مصاحبهها، سخنرانیها، در دیدار با مردم و مقامات به کار میبرند که موجب سوء قرائت در اذهان میشود. این ناشی از اعتمادبهنفس بیش از اندازه است که به سهلانگاری میانجامد. نمونه بارز این سخنان را میتوان در حرفهای محمود احمدینژاد پیدا کرد. احمدینژاد همه مرزهای رسمی زبان را میشکست و این امر ابتدا برای مردم کوچه بازار خوشایند و جذاب بود، چراکه به شیوه غیرمستقیم کردار و رفتار حامیان خود را که اغلب از مردم کوچهبازار بودند، توجیه میکرد...
«جایگاه سخن» نزد حسن روحانی خاصگرایانه بود؛ او بهندرت مردم را خطاب قرار میداد. روی سخنش بیش از هر چیز نهادهای رسمی و افرادی با هویتهای مجهول و مبهم بودند و این خطاب بیش از اینکه گرهگشا باشد، معمایی به نظر میرسید که مردم باید آن را حل میکردند. حسن روحانی بهخوبی از «جایگاه سخن» خود آگاه بود و تلاش میکرد بیش از آنکه سخنانش مردم را برانگیزد، مخالفانش را بنوازد؛ برای همین بسیار از صنعت تلمیح و کنایه استفاده میکرد و بهندرت سخنانی رک و صریح بر زبان میآورد. حسن روحانی میدانست از هر سخن میتوان معنایی غیر از آن چیزی که بر زبان آمده، افاده کرد. او نه صدای مردم بود و نه زبان آنان. زبانش رسمی و امنیتی بود و بههمیندلیل نزد مردم مرموزتر از آنچه بود، نشان میداد.
محمود احمدینژاد و حسن روحانی باور نداشتند در سیاست باید مسائل را صادقانه با مردم در میان گذاشت. تعریف آنان از صداقت و صراحت در بیان با رؤسای جمهور دیگر تفاوت داشت.
سیدمحمد خاتمی راه سادهای در پیش گرفته بود. او درصدد بود از جایگاه دانشگاهی خود سخن بگوید، چراکه در آن جایگاه واژهها را راحتتر میجست و به کار میبست. اگرچه گاه مردم از عمق حرفهای سیدمحمد خاتمی سر در نمیآوردند، اما باورشان این بود که آنان را در سیاست جدی گرفتهاند. البته چفتوبست نشدن گفتار خاتمی با کردارش مردم را ناامید و دلسرد کرد و از او چهرهای منفعل در بحرانهای سیاسی ساخت.
یکی از مشهورترین سخنان حضرت علی (ع) این است که «تا سخن نگفته باشی، کلام در بند تو است و به زمان سخن گفتن تو در بند کلامی». مسعود پزشکیان حد وسط حسن روحانی و سیدمحمد خاتمی است. گاه بارقههایی در سخنانش دیده میشود که سمتوسوی مردمگرایانه دارد و البته آلوده به جهل و خلاف واقع نیست. لحن و طنین صدایش نشان میدهد با مردم کوچهبازار آشنا است و میتواند زبان آنان باشد. مسعود پزشکیان به زبان ترکی تسلط دارد و در خانه این زبان زیسته و به چموخم آن آگاه است. این تسلط به ترکی، گاه در برگرداندن آن به فارسی برایش دردسرآفرین میشود. بگذارید با مثالی صورتمسئله را روشن کنیم. جلال آلاحمد سخنوری توانا بود و کلامی نافذ داشت. او با همان کلام مینوشت و نوشتههایش همان ریتم و تپش را داشت. از این رو است که یکی از انتقادات به نثر جلال آلاحمد در کنار ویژگیهای ماندگاریاش این است که برخی باور دارند داستانهایش شتابزدهاند. آلاحمد خود در «سنگی بر گوری» بر عجول بودنش صحه میگذارد. او همانگونه که فکر میکند، سخن میگوید و مینویسد...
با علم بر این قیاس، مسعود پزشکیان راه دشواری در پیش دارد. او ناگزیر است به دلیل جایگاه خود، سخنرانی و مصاحبه کند و در جمعهای مختلفی حرف بزند و برای اینکه از سخنان صادقانه و صریحش سوءقرائت نشود، ناچار است پیش از هر مراسمی درباره آنچه میخواهد بر زبان بیاورد، بیندیشد و در صورت امکان آن را به متن بازگرداند. بهویژه اینکه سخنان او در آغاز راه قابلیت تفسیر و تأویل بسیار دارد و مخالفانش درصدد سوءقرائت از آن هستند؛ بههمیندلیل او باید از سخنانی که موجب این سوءقرائت میشود که در نهایت جایگاه او را تضعیف میکند، پرهیز کند. سوءقرائتهایی که در گذر زمان دردسرساز خواهد شد.