گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو - نازنین مهدوی؛ اردوهای جهادی از جمله پدیدههای نوین نبودند و نیستند. نمیتوان این گروهها را تنها مختص ایران و یا زاییدۀ جمهوری اسلامی دانست و با اندکی تلاش رد پای وجود آنان را در سالها پیش از انقالاب ۵۷ میتوان سراغ گرفت. سپاهیان انقلاب که شامل سه نوع سپاه دانش، سپاه بهداشت، سپاه ترویج است نمونههای پیش از انقلاب اردوهای جهادی کنونی است. به ویژه سپاه دانش که میتواند نقش پدربزرگ اردوهای جهادی کنونی را ایفا کند. البته تفاوتهای قابل توجهی در اهداف و شیوۀ پیادهسازی این دو وجود داشته است. پس از انقلاب به واسطۀ تغییر دولت به دست مردم، اعتماد به نفس ملی و عزم ملی در هیجانات ابتدای انقلاب به اوج خود رسیده بود.
جنبش جهاد سازندگی در همین دوران از پایین، توسط تعدادی از دانشجویان روستایی که در موج اول مهاجرت پیش از انقالب به تهران مهاجرت کرده بودند و در آن زمان عضو تشکلهای دانشجویی بودند، ایجاد شد.
با وقوع انقلاب، این افراد به صورت داوطلبانه به روستاهای خود بازگشتند تا قدمی برای عمران و آبادانی مناطق خویش بردارند. البته که جهاد سازندگی به صورت یک جنبش مردمی باقی نماند و همزمان از بالا با فرمان امام توسط حزب جمهوری اسلامی و نهایتا در تاریخ ۲۷/۳/۱۳۵۸ به صورت رسمی با وظایف و مسئولیتهای مشخص در هر سازمانی شروع به کار کرد. جهاد سازندگی نقش قابل توجهی در ایجاد ایدۀ گروههای جهادی دانشجویی و دانشآموزی داشت. فرمان امام در سال ۱۳۶۱ و اعزام عبدالله والی به بشاگرد استان هرمزگان و زندگی والی از آن به بعد در بشاگرد به عنوان مسئول کمیته امداد و اقداماتی که وی در آن منطقه انجام داد به طور خاص منجر به شکلگیری اردوهای جهادی دانشجویی و دانشآموزی شد.
آنچه در این مطلب مورد توجه و سوال ماست چرایی و چگونگی شکلگیری گروههای جهادی نیست بلکه در وهلۀ اول چرایی تمرکز این گروهها بر تعریف توسعه به مثابه نظریات نوسازی اولیه است. در گام بعد سعی میشود ذیل تعریفی که «آمارتیا سن» از فقر و توسعه در کتاب توسعه به مثابه آزادی داده است. اهمیت سرمایهگذاری و برنامهریزی برای بالا بردن کیفیت زندگی مردم مناطق کم برخوردار پرداخته شود. در نهایت، سعی خواهد شد به آموزش همگانی به عنوان یکی از عوامل آگاهیبخش عمومی که امکان تحرک اجتماعی را فراهم میکند؛ بپردازیم.
فهم از توسعهیافتگی و پیشرفت مناطق مختلف همچنان ریشه در نگاههای تطورگرایانه و تکخطی دارد. تلاشهایی برای تهران سازی تمام نقاط ایران، تهران در این متن همان آرمان شهر توسعه است که نه تنها از لحاظ اقتصادی در جایگاه نخست قرار دارد بلکه در زمینههای فرهنگی و اجتماعی نیز تکاملیافتهتر از سایر نقاط ایران تلقی میشود. اگر بخواهیم این نگاه تکاملگرایانه از توسعه را که پیوند تنگاتنگی با نظریات نوسازی دارد کنار بگذاریم و به تمامی انتقاداتی که میتوان از جنبۀ پساتوسعه به آن وارد کرد مانند در نظر نگرفتن اقتضائات فرهنگی، قومی و مذهبی مناطق و دنبالهروی از الگوی مبتنی بر یکسانسازی بگذریم؛ آنچه در این تحلیلها غایب است ایجاد زمینهها برای برونرفت از فقر و نابرابری است، زمینههایی که امکان انتخاب آزاد و اساسا انتخاب در شرایطی عاری از ناچاری را فراهم میکند.
در نگاه «آمارتیا سن» هدف توسعه نه انباشت و دستیابی به درآمد بیشتر بلکه ارزش ثروت داشتن نیز در گرو قابلیتها و فرصتهایی است که ثروت به ارمغان میآورد. در این تعریف توسعه به مثابۀ فرآیند گسترش آزادی واقعی معنا میشود. با این تفسیر فردی که دارای محرومیت نسبی در محل زندگی خود از لحاظ درآمد اقتصادی است، در واقع وی در محرومیت مطلق به سر میبرد چرا که از فرصتها و قابلیتهایی که پی آمد اقتصاد پویا هستند و به واسطۀ بازار ارائه میشوند، محروم است. درآمد ابزاری است برای دستیابی به قابلیت و فرصت. هنگامی که تمام فرصتها به رشد اقتصادی و افزایش درآمد گره میخورد، فرد عاملیت خود را برای تغییر و تحرک اجتماعی از دست میدهد. فلذا فقر نه فقط کمبود درآمد بلکه محرومیت از قابلیتهای اساسی است.
این رویکرد آزادیمحور بر افزایش عمومی کیفیت زندگی و شیوۀ زندگی انسانی در مقابل درآمدی که فرد خلق میکند تأکید دارد. برای توسعهیافتگی مناطق عجینشده با فقر و محرومیت، میبایست بر حوزههایی که به طور غیرمستقیم با توانمندسازی فرد، کیفیت زندگی و قابلیتهای او را افزایش میدهد سرمایهگذاری کرد. به بیان دیگر با در نظر گرفتن آموزش، خدمات درمانی، حمایتهای اجتماعی، فرد را در مقابل موقعیتی که در آن چشم به جهان گشوده مقاوم ساخته و با گسترش تواناییها و آگاهی در افراد مذکور مزیت نسبی و قدرت آنان در چانهزنی با ساختار افزایش مییابد. نهایتا عاملیت و نقشمحوری فرد در فرآیند توسعه تنها با وجود آزادی است که ممکن میشود.
مشاهدات میدانی از سفر ۲۵ روز به جنوب کشور در قالب گروه جهادی-آموزشی به شهرستان نصرتآباد و روستای کورین (با اهداف آموزشی برنامهریزی درسی، رفع اشکال درسی، اعتکاف علمی و...) انگارههای پیشینی نسبت به میدان بلوچستان و مفهوم فقر را برای ما تغییر داد. این اقدام و اقدامهای مشابه آن به دلیل اهمیت آموزش همگانی و با کیفیت در امکان تحرک اجتماعی صورت گرفت. آموزش و پرورش همگانی سازوکاری است مدرن برای مبارزه با لاتاری تولد. نهادی که امکان توزیع فرصت برابر برای افراد را در جامعه تضمین میکند. دیگر اهمیتی ندارد فرد متولد تهران باشد یا تبریز یا بلوچستان یا قزوین این فرصت برای او فراهم است تا از طریق آموزش همگانی تحرک اجتماعی را نه تنها برای خود بلکه برای نسل خود فراهم کند.
گزارش ۲۰۱۹ مؤسسۀ آکسفام مهمترین شکل فقر و نابرابری یعنی فقر و نابرابری آموزشی را در ابعاد مختلف بررسی کرده است. طبق این گزارش، نابرابری نه تنها امری اجتنابناپذیر نیست بلکه امری است سیاسی و برآمده از سیاستگذاریهای کلان، مانند سهم ۱۱ آموزشوپرورش از بودجۀ کشور، کالاسازی آموزش با هدایت بودجۀ عمومی به مدارس خصوصی و موارد دیگر که موضوع بحث ما نیست.
مفهوم کلیشهای فقر به معنای ناتوانی اقتصادی بعضا در این مناطق دیده نمیشد. نه اینکه بحران مالی برای خانوادهها وجود نداشته باشد. به کرات با دانشآموزانی مواجه شدیم که وضعیت اقتصادی مطلوبی دارند، اما فقر به دلیل پیشینۀ فرهنگی- تاریخی که در این مناطق ساخته است ابعاد و پیچیدگیهای خاص خود را پیدا کرده. باید پذیرفت که اقتضائات فرهنگی و قومی در بلوچستان به طور خاص و در نواحی جنوبی کشور نظم جدیدی را حاکم کرده است.
برای مثال تأکیدی که ما به طور پیشینی بر آموزش و اهمیت تحصیل در تغییر سرنوشت به ویژه برای گروههای محرومتر داشتیم در بلوچستان با بیاهمیت بودن مدرسه برای دانشآموزان و ترس از مدرسه برای خانوادهها گره خورد. در نصرتآباد که شهرستانی نسبتا مرفهنشین بود و ساکنان آن رانندگان ماشینهای سنگین بودند یا به واسطۀ غالبا شغلهای نامتعارفی همچون سوختبری و در موارد استثناء قاچاق انسان از مرز، وضعیت اقتصادی خوبی برای خود ایجاد کرده بودند، دانشآموزان، اهمیت مدرسه و تحصیل را درک نمیکردند.
البته که علت این رخداد را نمیتوان در روحیات محلی جستوجو کرد بلکه دلیل جامعهشناختی خاص خود را میطلبد. در شهرستان هیچ محیطی برای اجتماع و گفتوگوهای دوستانه وجود ندارد. به بیان دیگر دانش آموز دختر بلوچ به جز خانه و مدرسه تجربهی محیطی دیگری ندارد؛ لذا محیط مدرسه برای آنان فرصتی است برای جامعهپذیری به وسیلۀ گروههای همسال. فرصتی که اجازۀ بروز هر آنچه در خانه و محیطهای دیگر امکان بروزش فراهم نیست را میسر میکند.
از سوی دیگر ضعیف بودن پایۀ درسی دانشآموزان که نشان از بیکیفیت بودن تدریس در این مناطق دارد انگیزۀ دانشآموز متوسطۀ دوم را برای جبران کاستیهای نظام آموزشی به صورت امتحانات نهایی ِ شخصی و نبرد با غول کنکور و اخیرا امتحانات نهایی را به شدت کاهش میدهد. ترس خانواده و ممانعت آنان از ادامۀ تحصیل فرزند خود که حتما میبایست در چارچوب معنایی آن منطقه فهم شود نیز از موارد دیگری است که امکان ادامۀ تحصیل دانش آموزان در مقاطع بالاتر را تحت تأثیر قرار میدهد. در این شرایط دختر ۱۷ سالۀ بلوچ انتخابها و قابلیتهای جایگزین کمی برای زندگی خود خواهد داشت چرا که آموزش تنها و تنها یکی از عوامل توانمندسازی است.
برای مثال یکی دیگر از چالشهای مناطق جنوبی قاچاق سوخت است که هم زمان خون آن مناطق را میکشداما تنها ضامن درآمدزایی است. شاید توانمندسازی ِ افراد برای داشتن انتخابهای بیشتر بتواند تا حدی از شدت این بحران کم کند. انتخابهای شغلی بیشتر در کنار تربیت کارگران ماهر که بتوانند نیازهای محل خود را از راههای دیگری پاسخ دهند.
در نهایت عدم توجه دولت و گروههای مردمی به ایجاد زمینههای توسعه امکان تغییر زمین بازی به نفع فرد محروم را سلب و محدود میکند. اردوهای جهادی و سازمانهای مردمنهاد همچنان این امکان را دارند که با تمرکز بر ایجاد انواع آزادیها و یا توانایی حل مسئله، منجر به ایجاد قدرت برای فرد چه در ساحت محل و چه در ساحتهای کلانتر همچون سیاستگذاری شوند. هنگامی که افراد نتوانند از چرخههای کوچک نابرابری فائق آیند به ردههای بالاتر آن دست پیدا نمیکنند و نمود آن را در نابرابری منطقهای موجود در نهاد علم و نهادهای سیاستگذار شاهد هستیم. چرا که پیش از مبارزه توسط نابرابریها و ناگزیرها و ناچاریها هضم خواهند شد.
*نازنین مهدوی، دانشجوی کارشناسی جامعهشناسی دانشگاه تهران
*انتشار یادداشتها به معنای تأیید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.