نگاهی به خونبارترین و پرتلفاتترین جنگهای تاریخ که هیچ ارتباطی با ایران و اسلام نداشتند
به گزارش گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، در بحثهای مربوط به جنگها و خشونتهای تاریخی، بارها شنیدهایم که برخی افراد، اسلام را دین جنگطلبانه و خشونت بار معرفی میکنند. این در حالی است که پژوهشهای دقیق تاریخی نشان میدهند پرتلفاتترین و خونینترین جنگهای تاریخ نه تنها هیچ ارتباطی به اسلام نداشتند، بلکه اغلب ناشی از جاهطلبی سیاسی، استعمارگری، رقابتهای قدرتطلبانه و درگیریهای ایدئولوژیک غیر مذهبی بودهاند. اسلام به عنوان یک دین الهی و مبتنی بر اخلاق و صلح، نه تنها مشوق جنگ نبوده، بلکه آموزههای آن همواره مخالف جنگهای خونین و خشونت نامشروع بوده است.
در این گزارش علاوه بر بررسی بزرگترین جنگهای تاریخ، به تحلیل ایدئولوژی طرفین این درگیریها میپردازد تا نشان دهد تفکرات متخاصم چگونه باعث تراژدیهای گسترده شدهاند و هیچکدام از این فجایع به تعالیم اسلام مرتبط نبودهاند. همچنین آموزههای صلحجویانه اسلام مورد بررسی قرار خواهند گرفت.
پرتلفاتترین جنگهای تاریخ و ایدئولوژی طرفین
- جنگ جهانی دوم (1939–1945)
جنگ جهانی دوم، به عنوان پرتلفاتترین جنگ تاریخ، در حدود 70 میلیون نفر قربانی برجای گذاشت. این جنگ جهانی که دو بلوک اصلی «متفقین» و «محور» را شامل میشد، ناشی از ایدئولوژیهایی کاملاً متفاوت و قابلتأمل بود.
ایدئولوژی طرفین:
- آلمان نازی (متحدین):
این جنگ توسط ایدئولوژی فاشیستی و نژادپرستانه آلمان نازی به رهبری آدولف هیتلر، رهبری شد که بر برتری نژادی(فاشیسم) تمرکز داشت. هیتلر با گسترش ایدههای ملیگرایانه، برتریطلبی نژادی و توسعهطلبی نظامی، جهان را به خون کشید.
- متفقین:
کشورهای متفقین ایدئولوژیهای مختلفی داشتند که از دموکراسیهای لیبرال غربی (مانند انگلستان و ایالات متحده) تا کمونیسم شوروی را شامل میشد. گرچه این کشورها علیه نازیسم متحد بودند، اما رقابتهای ایدئولوژیک بین آنها نیز قابل توجه بود، بهویژه تنش بین کمونیسم شوروی و نظام سرمایهداری غرب.
این جنگ، برخاسته از جاهطلبیها و ایدئولوژیهای انسانی بود و هیچ ارتباطی به هیچ دینی، و بهویژه اسلام، نداشت. آموزههای اسلام بر صلح تاکید دارد و مخالفت شدید خود را با جنگهایی که جان میلیونها انسان بیگناه را میگیرند، اعلام میکند.در طول جنگ جهانی دوم کشور های اسلامی زیادی تبدیل به بازی میدان نبرد بین متفقین و متحدین شدند و عملا بدون بردن هیچ بهره ای از جنگ خرابی و نابودی و کشتار نصیب آن ها شد. فقط در یک مورد در خود ایران، میلیون ها نفر به واسطه قحطی ایجاد شده توسط انگلیسی ها جان خود را از دست دادند.
در طول جنگ جهانی دوم، ایران که تحت حکومت پهلوی قرار داشت، با قحطیای ویرانگر مواجه شد که زندگی میلیونها ایرانی را تحت تأثیر قرار داد. این قحطی به دلیل اشغال ایران توسط نیروهای متفقین (بریتانیا و شوروی) و مشکلات مربوط به اخلال آن ها در مدیریت منابع غذایی به وقوع پیوست. اشغال کشور که علیرغم اعلام بیطرفی ایران در جنگ صورت گرفته بود، به شدت شبکه حملونقل و توزیع مواد غذایی را مختل کرد. نیروهای اشغالگر، بهویژه بریتانیا و شوروی، زیرساختهای حملونقل ایران را برای اهداف نظامی و لجستیک جنگی خود کنترل و استفاده کردند، و همین امر باعث اختلال شدید در توزیع مواد غذایی درکشور شد.
2. جنگ جهانی اول (1914–1918)
تانک به عنوان یک ماشین جنگی و کشنده برای اولین بار در ج ج اول مورد بهره برداری قرار گرفت
جنگ جهانی اول، با بیش از 16 میلیون کشته، یکی دیگر از فجایع بزرگ تاریخ بشر است. این جنگ که میان امپراتوریهای بزرگ قدرتطلب آن زمان رخ داد، هیچ ریشه مذهبی نداشت و حاصل رقابتهای استعماری و نظامی بود.
ایدئولوژی طرفین:
- محور مرکزی (آلمان، اتریش-مجارستان، عثمانی): این بلوک به دنبال تثبیت قدرت امپراتوریهای نظامی و توسعه نفوذ خود در جهان بودند. جنگ جهانی اول برای این امپراتوریها عرصهای بود تا خاک و منابع بیشتری کسب کرده و تسلط جهانی خود را گسترش دهند.
- متفقین (انگلستان، فرانسه، روسیه): کشورهای متفقین، گرچه ادعا داشتند به خاطر «دموکراسی» و «آزادی» میجنگند، اما در واقع بیشتر به دنبال حفظ مستعمرات و مقابله با گسترش نفوذ محور مرکزی بودند.
در این جنگ، قوانین انسانی و اخلاقی به صراحت نادیده گرفته شد و میلیونها انسان بیگناه قربانی جاهطلبی قدرتهای بزرگ شدند. این جنگ نیز هیچ ارتباطی با اسلام یا عقاید آن نداشت و اتفاقاً کشور های اسلامی قربانی سیاست های انگلستان شدند.
3. جنگهای ناپلئونی (1803–1815)
جنگهای ناپلئونی که در حدود 6 میلیون نفر تلفات بر جای گذاشت، حاصل جاهطلبی ناپلئون بناپارت و تلاش او برای تبدیل فرانسه به قدرتمندترین کشور جهان بود.
ایدئولوژی طرفین:
- فرانسه (به رهبری ناپلئون): ناپلئون بر ایدئولوژی ملیگرایانه و توسعهطلبانه استوار بود و تلاش داشت امپراتوری فرانسه را به قدرت اول جهانی تبدیل کند. او همچنین به دنبال گسترش ارزشهای جمهوریخواهانه بود، اگرچه اقداماتش اغلب با تناقض و استبداد همراه بود.
- ائتلاف کشورهای اروپایی (انگلستان، روسیه، اتریش): کشورهای مخالف ناپلئون به دلیل محافظت از سلطنتهای سنتی و جلوگیری از گسترش ارزشهای جمهوریخواهانه ناپلئون، با هم متحد شدند.
این جنگها، مانند سایر درگیریهای قدرتطلبانه، نمونهای از خشونت سازمانیافته بود که هیچ ارتباطی با آموزههای دینی، بهویژه اسلام، نداشت. اصولا محل این جنگ ها در کشور هایی بوده که امروزه محور نفرت پراکنی علیه اسلام محسوب می شوند.
4. جنگ داخلی چین (1850–1864)
شورش تایپینگ یا جنگ داخلی چین، با بیش از 20 میلیون کشته، یکی از پرتلفاتترین جنگهای داخلی تاریخ بود. این جنگ، از نزاع ایدئولوژیک بین دو گروه، یعنی دولت مانچو حاکم و جنبش تایپینگ، رخ داد.
ایدئولوژی طرفین:
- جنبش تایپینگ: این جنبش ضدمانچو متکی بر ایدئولوژی مذهبی خاص، ترکیبی از مسیحیت و آداب چینی سنتی، بود که تلاش داشت سلسله حاکم را سرنگون سازد و دولت جدیدی بر اساس اصول خود تشکیل دهد.
- دولت مانچو: این دولت به دنبال حفظ قدرت سلطنتی خود و دفع شورش تایپینگ بود و با اتکا بر سنتهای استبدادی، جنگی خونین علیه مردم خود به راه انداخت.
این جنگ، برخاسته از اختلافات ایدئولوژیک داخلی در چین بود و هیچ ارتباطی با اسلام یا آموزههای آن نداشت.
اسلام به شدت علیه جنگهای داخلی و ظلم بر مردم خود موضعگیری کرده و توصیه به سازش میان گروههای متخاصم کرده است:
«...وَإِصْلَاحُ بَيْنَ النَّاسِ خَيْرٌ...» (صلح میان مردم، بهتر است). (قرآن کریم، سوره بقره، آیه 228)
وقتی به بزرگترین و خونینترین جنگهای تاریخ نگاه میکنیم، درمییابیم که هیچکدام از این فاجعههای انسانی به اسلام یا آموزههای آن مربوط نمیشود. در حقیقت، ریشههای این جنگها در جاهطلبیهای سیاسی، رقابتهای استعماری، اختلافات ایدئولوژیک یا نژادپرستی نهفته است و بشر مدرن غربی با ایدئولوژی های خودساخته خود، از زمین خداوند، جهنم تصنعی و کشتارگاه انسانی ساخت در حالی که اسلام به عنوان دینی الهی، همواره بر صلح، عدالت و حفظ حقوق انسانها تاکید داشته است و اتفاقاً پشت پرده عمده منازعات بین کشور های اسلامی هم همین کشور ها بوده اند.
ادعای جنگطلب بودن اسلام، در سایه چنین واقعیتهای تاریخی، چیزی جز یک توهم و شایعه نادرست نیست. حقیقت آن است که اسلام همواره الگویی از اخلاق و صلح ارائه داده و در مقابل ظلم و خشونت ایستادگی کرده است. مطمئناً بازنگری در تصویر اسلام در ذهن جامعه جهانی، گامی مهم در جهت تحقق عدالت و صلح جهانی خواهد بود.