
کریدور ترامپ؛ هدیه واشنگتن به آنکارا و باکو

گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو_ دیروز در یک مراسم رسمی در کاخ سفید، توافقنامهای میان جمهوری آذربایجان و جمهوری ارمنستان و با میانجیگری دولت ترامپ امضا شد. یکی از بندهای کلیدی این توافق، ایجاد «مسیر ترامپ برای صلح و شکوفایی بینالمللی» یا TRIPP در کریدور زنگزور است. این مسیر، امکان ارتباط زمینی مستقیم بین آذربایجان و منطقه نخجوان را از طریق ارمنستان فراهم میکند. بر اساس توافق، آمریکا حقوق توسعه انحصاری این کریدور را به مدت ۹۹ سال دریافت کرده و پروژههایی شامل راهآهن، خطوط نفت و گاز، فیبر نوری و احتمالاً برق از طریق یک کنسرسیوم خصوصی اجرا خواهد شد. این کریدور بهمثابه یک مسیر لجستیکی استراتژیک واسطه میان اروپا، آسیای مرکزی و چین محسوب میشود که میتواند حجم تجارت کشورهای این مناطق را افزایش دهد، زمان و هزینه ترانزیت را کاهش دهد و ترکیه و آذربایجان را به کشورهای هاب ترانزیتی و انرژی در منطقه تبدیل کند. همچنین، این پروژه جایگاه روسیه و ایران را در منطقه تضعیف و نفوذ آمریکا را تقویت مینماید.
به جز جمهوری اسلامی ایران که از چند سال گذشته، همواره و در بالاترین سطوح دیپلماتیک، مخالفت جدی خود را با ایجاد کریدور زنگزور عنوان کرده است، ارمنستان نیز بشدت با توجیه «منطق کریدوری» مخالفت میکند و کنترل کامل بر مسیر را شرط پذیرش آن میداند. درباره کریدور زنگزور، برخی طرفها -بهویژه آذربایجان و ترکیه- از اصطلاح یا ایدهای به نام «منطق کریدوری» استفاده میکنند. این منطق میگوید اگر مسیری بین دو نقطه ترانزیتی ایجاد شود، باید عبور و مرور بدون دخالت و کنترل کامل کشور میزبان، ممکن باشد. ارمنستان با این دیدگاه کاملاً مخالف است، چون:
۱. پذیرش «منطق کریدوری» میتواند به معنای از دستدادن کنترل بخشی از مرزها و قلمرو ملی باشد.
۲. تجربه جنگهای قرهباغ و حساسیت به تمامیت ارضی باعث میشود هر گونه مسیر ویژه که کنترل امنیتی و گمرکی ارمنستان را محدود کند، تهدید تلقی شود.
۳. ارمنستان این را شبیه وضعیت «دالان لاچین» در خاک آذربایجان میبیند که روسها امنیت آن را تضمین کردند و نمیخواهد چنین الگویی در خاک خودش تکرار شود.
در توافق اخیر، آمریکا بهعنوان میانجی و شریک توسعه وارد شده و با ایجاد «کریدور ترامپ» عملاً تعهد داده که مسیر تحت یک مدل کنسرسیوم بینالمللی اداره شود. این یعنی:
۱. کنترل مستقیم آذربایجان یا ترکیه بر مسیر، به سبک «منطق کریدوری»، عملاً منتفی میشود؛ چون ارمنستان حاضر نیست حاکمیت بخشی از خاکش را به صورت مطلق به این کشورها واگذار کند.
۲. نقش آمریکا باعث میشود ارمنستان اطمینان بیشتری داشته باشد که مسیر تحت نظارت یک طرف ثالث غربی است، نه صرفاً تحت فشار باکو یا آنکارا.
۳. با این حال، کنترل کامل ارمنستان هم تضعیف میشود؛ چون مدیریت پروژه، امنیت و حتی بخشی از مقررات عبور، در چارچوب توافق و کنسرسیوم تعیین میگردد، نه صرفاً در چارچوب قانون داخلی ارمنستان.
بهعبارت دیگر، حضور آمریکا «منطق کریدوری» آذربایجان و ترکیه را خنثی میکند؛ اما آن را با یک «مدل چندجانبه با محوریت غرب» جایگزین میکند که همچنان محدودیتهایی برای حاکمیت کامل ارمنستان ایجاد میکند.
ترکیه و آذربایجان، کریدور زنگزور را نه تنها به عنوان یک مسیر ترانزیتی، بلکه بهعنوان ابزاری برای اتصال سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشورهای ترکزبان معرفی کردهاند. اردوغان این کریدور را «اتصال به جهان ترکزبان» خوانده که زیرساختهای حملونقل و انرژی قفقاز را تقویت خواهد کرد. پروژه کریدور زنگزور را باید در بستر سیاستهای پنتاگرافیک سازمان کشورهای ترکزبان (OTS) تحلیل کرد. سیاستهای پنتاگرافیک، چارچوب یا استراتژی پنج بخشی (پنجضلعی) منسجمی است که کشورهای ترکزبان (بهویژه ترکیه، آذربایجان، قزاقستان، قرقیزستان و ازبکستان که اعضای اصلی سازمان کشورهای ترکزبان هستند) برای تقویت همکاریهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و امنیتی طراحی کردهاند. این سیاستها با ایجاد اتحاد منطقهای، افزایش نفوذ و حضور کشورهای عضو این سازمان در منطقه اوراسیا را دنبال میکنند. برای مثال یکی از مهمترین رویدادهای مرتبط با این سیاستها، اعلامیه شوشا است که در ۲۱ ژوئن ۲۰۲۱ (سوم تیرماه ۱۴۰۰) در شهر شوشا (یکی از مناطق حساس قرهباغ) توسط رهبران ترکیه و آذربایجان امضا شد. این اعلامیه، نمادی از اتحاد استراتژیک و تقویت همکاری نظامی، سیاسی و اقتصادی میان دو کشور است و در متن آن، روی گسترش روابط همهجانبه، مقابله با تهدیدات مشترک، و حمایت از همبستگی کشورهای ترکزبان تأکید شده است. این اعلامیه در واقع پایهای برای همکاریهای گستردهتر در قالب سازمان کشورهای ترکزبان شد.
اتصال مستقیم ترکیه و آذربایجان با آسیای مرکزی فرصتی عظیم برای توسعه تجارت، انرژی و سرمایهگذاری فراهم میآورد. زیرساختهای ترانزیتی جدید که احتمالاً در آینده نهچندان دور توسط ایالات متحده آمریکا در این منطقه توسعه پیدا خواهد کرد، علاوه بر کاهش اهمیت مسیرهای موجود، نقش منطقهای و ژئواکونومیک سازمان کشورهای ترکزبان را تقویت خواهد کرد.
در چنین شرایطی، قفقاز جنوبی وارد مرحلهای تازه از بازتعریف موازنه قدرت میشود. «کریدور ترامپ» اگرچه در ظاهر با شعار صلح و شکوفایی معرفی شده، اما در عمل ابزار مهندسی ژئوپلیتیکی واشنگتن برای تغییر مسیرهای ترانزیتی، محدودسازی رقبا و افزایش نفوذ نرم در قالب توسعه زیرساخت خواهد بود. حضور ایالات متحده در قلب قفقاز، نه تنها معادلات سنتی روسیه و ایران را بر هم میزند، بلکه به سازمان کشورهای ترکزبان عمق راهبردی تازهای میبخشد که تا پیش از این، صرفاً یک آرمان جغرافیایی-فرهنگی بود.
با این حال، آینده این پروژه به چند متغیر کلیدی وابسته است: میزان همراهی یا مقاومت ارمنستان، واکنش ایران و روسیه، ثبات سیاسی در باکو و آنکارا و البته اراده آمریکا برای سرمایهگذاری بلندمدت در منطقهای پرریسک.
اگر این مسیر در چارچوب توافق فعلی به بهرهبرداری برسد، میتواند ساختار ترانزیت و انرژی اوراسیا را بازنویسی کند و «محور ترکیک» را به یک بلوک اثرگذار ژئواکونومیک تبدیل نماید. اما اگر مخالفتهای بازیگران منطقهای شدت بگیرد یا بیثباتی امنیتی به منطقه بازگردد، «کریدور ترامپ» حتی با برند آمریکایی ممکن است به سرنوشت سایر پروژههای ناتمام قفقاز دچار شود؛ پروژههایی همچون خط لوله نفت باکو–تفلیس–جیهان (BTC) در فاز توسعه دوم که به دلیل فشارهای ژئوپلیتیک و تغییر مسیر بازارها متوقف شد، یا راهآهن باکو–تفلیس–قارص (BTK) که علیرغم افتتاح رسمی در سال ۲۰۱۷ هنوز به ظرفیت کامل نرسیده و بارها با مشکلات مالی و فنی مواجه بوده است، و حتی کریدور گاز جنوبی (SGC) که اجرای کامل شاخههای آن مثل (TAP) و (TANAP) بارها به تأخیر افتاد. چنین تجربههایی نشان میدهد که حتی پروژههایی با حمایت قدرتهای بزرگ نیز در قفقاز مصون از فرسایش سیاسی و امنیتی نیستند.
در نهایت، توافق باکو-ایروان با محوریت واشنگتن را باید نه صرفاً یک توافق دوجانبه، بلکه بخشی از پازل بزرگتر رقابت قدرتهای بزرگ در اوراسیا دانست؛ پازلی که هر قطعه آن میتواند نقشه ژئوپلیتیک منطقه را برای دهههای آینده تغییر دهد. در چنین شرایطی، ایران برای حفظ منافع ملی و جلوگیری از حاشیهنشینی ژئوپلیتیک، ناگزیر است با تدوین یک راهبرد فعال اوراسیایی - شامل توسعه مسیرهای ترانزیتی جایگزین، تعمیق همکاری با اتحادیه اقتصادی اوراسیا، و سرمایهگذاری در دیپلماسی اقتصادی و امنیتی چندجانبه- نقشآفرینی مستقیم و اثرگذار خود را تثبیت کند؛ چرا که غیبت یا واکنش منفعلانه، میتواند موازنه قدرت منطقهای را به زیان تهران تغییر دهد.