تبرئه متهمان انفجار دفتر نخستوزیری به نفع کیست؟
گروه سياسي «خبرگزاري دانشجو»، نیما آراسته؛ انفجار دفتر نخست وزیری و شهادت محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر یکی از پیچیده ترین پرونده های قضایی در تاریخ جمهوری اسلامی بوده که با فراز و نشیب های فراوانی در مسیر پیگیری های قضایی مواجه شده است.
با نگاه کلی به مجموعه حوادث رخ داده از 8 شهریور سال 1360 تا کنون که به نحوی با این پرونده در ارتباط بوده است، این سوال اساسی در ذهن مخاطبان شکل می گیرد که در درجه اول متهمان این حادثه تکان دهنده چه افرادی بودند و در وهله بعد تبرئه متهمان این پرونده توسط چه کسانی صورت گرفته و به نفع چه کسانی بوده است.
برای نزدیک شدن به پاسخ این سوال باید به صورت کامل به روند پیگیري های قضایی و امنیتی که از روز انفجار تا کنون انجام شده است، نگاهی داشته باشیم که در این نوشتار مجال آن نیست و تنها به صورت اجمالی آن را بررسی خواهیم کرد.
روندی که به دنبال تبرئه متهمان و مسببان انفجار بوده است را در چهار قسمت مورد توجه قرار می دهیم:
1- ابتدا باید در نظر داشته باشیم که چه افرادی در رشد سریع کشمیری به عنوان عامل اصلی انفجار موثر بوده اند.
محمدحسین رجایی، برادر شهید رجایی شخص بهزاد نبوی را به عنوان معرف مسعود کشمیری به شهید رجایی معرفی می کند که پس از آن نقش علی اکبر تهرانی در رشد و ارتقای سریع کشمیری تا منشی جلسات شورای امنیت ملی واضح است، در حالی که در پرونده کشمیری اعمال ضد امنیتی همچون خروج اسناد طبقه بندی شده از کمیته دوم ارتش ثبت شده بود.
هر چند که بهزاد نبوی این مسئله را در اوایل انقلاب طبیعی، و به دلیل عدم شناخت از افراد و سابقه آنها و ضعف سیستم های امنیتی و اطلاعاتی مطرح کرده است!
2- می توان گفت اولین اقدام در تبرئه متهمان، از فردای روز انفجار و با کلید زدن پروژه شهید سازی برای کشمیری توسط بهزاد نبوی و همچنین تیم وی که در نخست وزیری، بویژه بخش اطلاعات نخست وزیری حاضر بودند، صورت می گیرد؛ اين تيم شامل خسرو تهرانی، سعید حجاریان، محسن سازگارا و مصطفی قنادها مي شد كه به نحوی جزو سازمان مجاهدین انقلاب بودند.
با تشکیل کمیته ای به سرکردگی بهزاد نبوی و با عضویت حجاریان، خسرو تهرانی و قنادها در اطلاعات نخست وزیری برای تحقیق در مورد انفجار، منزل کشمیری مورد بازرسی قرار گرفت و اسناد موجود در آن ضبط شد که البته پس از منحل شدن این کمیته خودساخته توسط شورای عالی قضایی، اسناد بدست آمده از مسعود کشمیری و جواد قدیری در اختیار دستگاه قضایی قرار نگرفت.
همچنین در کنار پاکسازی اسناد بدست آمده در رابطه با عاملان انفجار، تصفیه افرادی که در این مسئله دست داشتند در دستور کار گروهی خاص قرار می گیرد که می توان از این جمله به خودکشی ساختگی تقی محمدی در زندان اشاره كرد.
گفتنی است تقی محمدی از جمله افرادی بود که در گروه تشکیل شده در نخست وزیری به تحقیق و تفحص در مورد انفجار و عمل پاکسازی اسناد می پرداخت و پس از انحلال این گروه برای در امان ماندن از پیگرد قضایی به ماموریتی دیپلماتیک به افغانستان فرستاده شد که با پیگیری های شهید لاجوردی به ایران بازگشته و بازداشت شد.
همچنین گفته می شود محمدی در روزهای قبل از کشته شدن در زندان، اعترافات مهمی در رابطه با افراد موثر در این پرونده داشته است.
خاطرنشان مي شود، در روز مبعث همان سال موسوی خوئینی ها به زندان اوین رفته و با بازداشت شدگان در غیاب مسئولان پرونده ملاقات می کند و تقی محمدی پس از آن کشته می شود.
3- با انتخاب موسوی خوئینی ها به عنوان دادستان کل کشور، روند بررسی پرونده دچار دگرگونی هایی شد؛ چرا که موسوی خوئینی ها از ابتدا ناراحتی خود را از نحوه پیگیری موضوع اعلام داشته و افراد مسئول در این زمینه را به برخورد سیاسی و «خطی» با موضوع متهم می کند و اظهار می دارد که مسئولان پیگیری انفجار نخست وزیری به دنبال متهم کردن افراد حاضر در قدرت، بویژه بهزاد نبوی و در ادامه سازمان مجاهدین انقلاب هستند.
در همین راستا موسوی خوئینی ها حتی در مواردی که با بررسی های انجام شده نیاز به بازجویی از افرادی از جمله بهزاد نبوی بوده، اجازه این بازجویی را صادر نکرده و خود بررسی موضوع و گفت و گو با بهزاد نبوی و سعید حجاریان را به عهده می گیرد.
وی همچنین در خصوص بازرسی محل کار تقی محمدی نیز اعلام كرد كه خود کار تحقیقات را برعهده می گیرم، اما نتیجه آن را برای درج در پرونده و صدور کیفرخواست در اختیار نمی گذارد.
موسوي خوئيني ها سپس دستور می دهد كه متهمان کنار هم باشند که با وجود توضیح در این خصوص که موارد اتهامی اینها یکی است و هنوز تحقیقات تمام نشده و دادگاه نیز در پیش است و این امر می تواند باعث تبانی شده و در روند رسیدگی اخلال ایجاد کند، وي تاکید می کند که این دستور همین امشب بايد انجام شود که این امر موجب اعلام استعفای مسئولان پرونده می شود.
موسوي خوئيني ها دستور توقف تحقیقات را صادر می كند و یک هفته فرصت جهت صدور کیفرخواست می دهد و در نهایت با تحریف سخن امام خمینی (ره) که با توجه به شرایط آن زمان کشور و مسائل جنگ تحمیلی و همچنین اختلافات حاصل از این پرونده، در رابطه با پرونده انفجار فرموده بودند که «فعلا مسکوت بماند»، پرونده را مختومه اعلام می كند.
البته رابطه موسوی خوئینی ها با بهزاد نبوی و سازمان مجاهدین انقلاب قبل از این ماجرا درخور توجه است؛ هاشمی رفسنجانی نیز که ارتباط گسترده و نزدیکی با بهزاد نبوی داشته و دارد، در اولین نماز جمعه بعد از این انفجار، بهزاد نبوی را شخصیت بسیار معتبر جمهوری اسلامي ايران عنوان كرده و مطرح شدن اتهاماتی علیه نبوی را حرکتی سیاسی و ترور دوم می نامد!
4- پس از انفجار دفتر نخست وزیری، به دستور حضرت امام خمینی (ره) گروهی متشکل از آیت الله قدوسی، آیت الله ربانی املشی و شهید لاجوردی مامور به پیگیری این موضوع شدند و پس از گذشت چند روز آیت الله قدوسی در ساختمان دادستانی مورد حمله تروریستی قرار گرفت و به شهادت رسید.
آیت الله ربانی املشی نیز به فاصله کوتاهی به طور ناگهانی به بیماری سرطان دچار شده و از دنیا می رود که البته در مورد نحوه ابتلای ایشان به این بیماری، اعترافاتی از مهدی هاشمی معدوم به جا مانده است.
همچنین لاجوردی که توسط موسوی خوئینی ها از داستانی تهران برکنار شده و به شغل آزاد رو آورده بود، در حالی در سال 77 در بازار تهران مورد حمله قرار گرفت و به شهادت رسید که در هفته های پایانی عمر خود در صدد پیگیری مجدد پرونده متهمان انفجار نخست وزیری بود.
با نگاه به چهار مطلب بیان شده در فوق – که البته به صورت اجمالی ذکر شده است – می توان متوجه عمق نفوذ جریانی در درون انقلاب شد که برای باقی ماندن در قدرت و اجرای بقیه اهداف خود از طرق مختلف دست به هر گونه فعالیتی زده اند.
زواره ای، نماینده وقت مجلس شورای اسلامی در این مورد می گوید: «با توجه به اسنادی که به جهاتی دیدم و از خانه کشمیری بدست آمده - شاید آن موقع هم برای بعضی از برادران عرض کرده باشم -ممكن است سیا و آن عواملی که کشمیری را تا این جا رساندند، افرادی به مراتب قویتر از کشمیری به صورت نفوذی در دستگاه ها داشته باشند تا کشمیری را قربانی این کار کنند»؛ جریانی که با نفوذ در قدرت در اول انقلاب و سپس محکم کردن جای پای خود در زمان نخست وزیری میر حسین موسوی باعث وارد شدن خسارات بسیاری به کشور شد.
شهید لاجوردی در وصیت نامه خود در سال 66 از جریانی با عنوان منافقین انقلاب نام می برد که با نفوذ در قدرت به رفتارهای متناقضی دست می زنند و خطر آنها را به مردم و مسئولان گوشزد می کند و می نویسد: «خدايا تو شاهدي چندين بار با عناوين مختلف خطر منافقين انقلاب را (همانها که التقاط به گونه منافقين خلق سراسر وجودشان را و همه ذهن و باورشان را گرفته و همانا رياکارانه براي رسيدن به مقصودشان دستمال ابريشمي بسيار بزرگ به بزرگي مجمع الاضداد به دست گرفته اند، هم رجايي و باهنر را مي کشند هم به سوگشان مي نشينند، هم با منافقين خلق پيوند تشکيلاتي و سپس... برقرار مي کنند، هم آنان را دستگير مي کنند و هم براي آزاديشان و اعطاي مقام و مسئوليت بدانان تلاش مي کنند و از افشاي ماهيت کثيف آنان سخت بيمناک مي شوند، هم در مبارزه عليه آنان - و در حقيقت براي جلب رضايت مسئولان و نجات بنيادي آنان - خود را در صف منافق کشان مي زنند و هم در حوزه هاي علميه به فقه و فقاهت روي مي آورند تا مسير فقه را عوض کنند.) به مسئولان گوشزد کرده ام. گفته ام که خطر اينان به مراتب زيادتر از خطر منافقين خلق است؛ چرا که علاوه بر همه شيوه هاي منافقانه منافقين، سالوسانه در صف حزب اللهيان قرار گرفته، صفوف مقدم را غاصبانه به تصرف خود درآورده اند، به گونه اي که عملا عقل و اراده منفصل برخي تصميم گيرندگان قرار گرفتند.»
البته با انتشار این وصیت نامه سازمان مجاهدین و بویژه حجاریان و بهزاد نبوی حملات شخصیتی بسیاری را علیه شهید لاجوردی انجام دادند.
در بیان عمق نفاق و وابستگی این گروه همین بس که افراد متهمی که در همان زمان نیز در حاشیه قدرت قرار داشتند و از این جایگاه سوءاستفاده کرده بودند، در سال های پس از جنگ تحمیلی نیز با در دست گرفتن بخش هایی از قدرت اعم از دولت و مجلس در صدد محدود كردن رهبری و پیش بردن ایران به سمت ادغام در نظام بین المللی و سرمایه داری بودند (لازم به ذکر است همین گروه در زمان جنگ که به جناح چپ معروف بودند و مخالفان خود را لیبرال می نامیدند، در دوران سازندگی و اصلاحات به آغوش غرب و لیبرالیسم افتادند که این نیز شاهدی بر رفتار و تغییر مواضع آن ها برای باقی ماندن در قدرت و رسیدن به اهدافشان است.)
این گروه همچنین با در دستور کار قرار دادن وابستگی فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و همچنین تلاش برای جدا كردن اسلامیت از جمهوریت نظام، سعی در سکولار نمودن جامعه و تضعیف جمهوری اسلامی ایران داشتند و جالب تر اینکه همین جریان در فتنه سال 88 و در لوای یار دیرین خود، میرحسین موسوی دست به خیانت ها و جنایت هایی زدند که شرح آن و فعالیت های جاسوسی و منافقانه آنها طی سال های گذشته در این مقاله نمی گنجد.
حال با توجه به سیر فعالیت های این جریان از ابتدای انقلاب تا کنون که از ابتدا با نفوذ در اماکن حساس نظام حوادثی از جمله انفجار دفتر نخست وزیری و شهادت شهیدان رجایی و باهنر را به وجود آوردند و سپس در تبرئه و پاکسازی و تصفیه عاملان انفجار و به شهادت رساندن مسئولان و ایجاد فتنه های مختلف دست داشته اند و امروز نیز برای ادامه حیات خود و بدست آوردن قدرت به هر نحو ممکن در حال تلاش هستند، متوجه این صحبت شهید لاجوردی می شویم که خطر این جریان که بحق منافقین انقلاب لقب گرفته اند را بیش از خطر منافقین خلق معرفی کرده است و این مسئله عمق برنامه ریزی استکبار برای نفوذ در انقلاب و ضربه زدن از دورن را آشکار می سازد که با توجه به تجارب گذشته، لزوم هوشیاری هر چه بیشتر مسئولان و همچنین آگاهی مردم نسبت به این موضوع را می طلبد و ان شاءالله روزی فرا رسد که خیانت ها و جنایت های این جریان به مردم اعلام شود.