ابتذال و وادادگی در سینمای ایران به هر قیمتی!!!
گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو» - رضا عابدی گناباد؛ در تعریفی جامع، سینما شاخهای از هنر است که در آن یک داستان به وسیله دنبالهای از تصاویر متحرک که بر روی نوار سلولوئید ثبت می شوند، نمایش داده میشود.
یک نمایش سینمایی که فیلم سینمایی نامیده میشود، از عناصر تصویر (به صورت مجموعهای از عکس های متحرک) و صدا (گفت و گو، موسیقی و غيره) تشکیل شده است.
سینما جدیدترین شاخه هنر، معروف به هنر هفتم است که امروزه یکی از عمومیترین و محبوبترین تولیدات سرگرمی و هنری را ارائه میکند. نقش انکارناپذیر این ابزار فرهنگی در ترویج الگوها و سبک زندگی خاص، خواسته یا ناخواسته به عنوان ابزاری نوین مد نظر بسیاری از کشورهای پیشرفته قرار داشته است؛ شاید به علت همین اهمیت است که ژان لوك گدار، سينما را سلاحي می داند كه در هر ثانيه ۲۴ گلوله شليك ميكند.
در این راستا تا کنون بسیاری از کشورها از ابزار هنر و سینما به منظور ترویج ارزش ها و هنجارهای خود در سطح جهان بهره برده اند؛ به طور مثال فرانسه، بویژه از زمان قدرت گرفتن شارل دوگل به این سوی از سینما و هنرمندان خود برای ترویج الگوهای رفتاری فرانسوی در برابر الگو و سبک زندگی کشورهای انگلیسی زبان رقیب خود استفاده کرده است.
در سوی دیگر جهان نيز کشور چین با آغاز رشد اقتصادی خود توجه به هنر سینما و استفاده از مزایای آن را به منظور حفظ و تحکیم ارزش های سنتی خود مورد توجه قرار داد.
ساخت فیلم های بروس لی گر چه که با همکاری سینمای آمریکا انجام شد، اما اعتقاد قلبی لی به فرهنگ و اعتقادات ملی کشورش و تلاش در جهت جهانی کردن آن در فیلم های ملی گرایانه و رزمی او، بارها مورد ستایش ملی گرایان چینی قرار گرفته است.
تحقیقات صورت گرفته از سوی مراکز پژوهشی غربی در ابتدای دهه 80 میلادی گواهی است بر موفقیت نسبی چین در ترویج ارزش ها و فرهنگ بومی خود در جهان آن هم تنها با خواست و اراده یک بازیگر.
بر اساس نتایج این پژوهش ها، در بعد داخلی، بازگشت دوباره به سنت ها و ایجاد حس غرور ملی از کارکردهای مثبت سینمایی آثار لی برای این کشور بوده که هنوز هم با گذشت چهار دهه غیر قابل انکار است.
اما در بین کشورهای جهان موفق ترین نمونه در به کارگیری ابزار هنر سینما بدون شک آمریکاست؛ این کشور با بهره جستن از امکانات رسانه ای هالیوود به دنبال ترویج فرهنگ خاص خود مي باشد؛ این فرهنگ از سوی جامعه شناسان، آمریکایی سازی جوامع نامگذاری شده است.
در این راهبرد یکسان سازی جوامع بشری به نفع سبک زندگی و ارزش های لیبرال، محور آمریکایی مد نظر است؛ بنا بر اسناد موجود، خاورمیانه و شمال آفریقا به علت آن که تنها مناطقی هستند که هنوز توسط فرهنگ آمریکایی به طور کامل فتح نشده اند در کانون توجه این راهبرد قرار دارند.
نقش این بخش از قدرت نرم آمریکا تا بدان جایی است که اکثر استراتژیست های بزرگ دنیا چون فرانسیس فوکویاما این بخش از قدرت آمریکا را نقطه برتری این کشور به نسبت رقبای آن می دانند.
همکاری و همراهی بسیاری از بازیگران مشهور سینمای هالیوود با دستگاه دیپلماسی عمومی آمریکا به منظور ترویج الگوهای آمریکایی و افزایش اعتبار جهانی آن تا بدان جایی است که حتی هنرمندان منتقد سیاست های واشنگتن نیز با درک منافع ملی کشورشان به همراهی با این پروژه می پردازند.
در این میان نقش هنرمندان زنی چون آنجلینا جولی بارها مورد تحسین اتاق فکرهای معروف این کشور چون بنیاد رند قرار گرفته است.
اما در این بین حکایت بسیاری از هنرمندان و سینماگران ما حکایت دیگری است؛ حکایتی که وادادگی به نفع الگوی آمریکایی و عدم درک منافع ملی حرف اول و آخر این مثنوی هفتاد متن است.
اثرپذیری در رفتار، کردار و پوشش آن هم از بدترین نوع آن به نام تجدد و ارزش های جهانی تنها چیزی است که سینمای هالیوود برای این هنرمندان و جوانانی که آنان را به عنوان الگو بر می گزینند، به ارمغان آورده شده است.
در منظر این به اصطلاح هنرمندان که این روزها بیش از 80 درصد سینما و امکانات رسانه ای و مادی اش را با مافیای خود به تسخیر درآورده اند، تنها پوشش، سبک زندگی و رفاه آنجلینا جولی، مگان فاکس، جنیفر لوپز، ساندرا بلاک، نیکل کیدمن، ریچارد برانسون، جانی دپ، ادی مورفی، ریس ویتراسپون، جودی فاستر، ناتالی پورتمن، کیت وینسلت، ملیسا لئو، هالی بری، اسکارلت جوهانسون، جاستین تیمبرلیک، کوین اسپیسی، شارون استون و کیت بلانشت آن هم نوع بشدت مبتذلش مهم است نه ویژگی های هنری و فنی این افراد.
در منظر این قشر، تقلید کورکورانه از مدل های وارداتی و عدم اعتقاد به قابلیت ارائه فرهنگ ملی در عرصه بین المللی، به نام آنچه که همراهی با جهان مدرن و ارزش هایش خوانده می شود، توجیه می گردد، لذا این افراد تازه به دوران رسیده با بازی کردن در همان سناریوی همسان سازی فرهنگ جهانی به عنوان تکه ای از پازل قدرت نرم آمریکا عمل می کنند؛ نکته ای که بنیاد رند در گزارش سال 2010 خود بدان اشاراتی داشت.
اصرار به دوری از فرهنگ ملی و بومی و ساخت آثاری که این فرهنگ را سیاه و تار نشان می دهد، تنها رویه ای است که از اکثر آنان تا کنون دیده شده؛ توجه جشنواره های غربی و اعطای جوایز متعدد به این افراد خود گواهی بر عمق حقارت و غرب گرایی برخی هنرمندان ماست.
اما سوال اینجاست چرا تمام فیلم هایي که در جشنواره های غربی جایزه گرفتند، فیلم هایي هستنند که چهره کشور را تیره و تار نشان می دهند؟!
به طور مثال جايزه بهترين فيلم خارجي در جشنواره گلدن گلوب سال 2012، برنده جايزه ويژه هيئت داوران تنديس مرواريد سياه در پنجمين دوره فيلم ابوظبي، انتخاب به عنوان بهترين فيلمساز خاورميانه از طرف مجله آمريكايي ورايتاي، برنده بهترين فيلم از جشنواره فيلم سيدني براي فيلم «جدايي نادر از سيمين»، برنده جايزه بهترين فيلمنامه در چهارمين دوره جوايز «اسكرين آسيا پاسيفيك» براي فيلمنامه «جدايي نادر از سيمين»، برنده خرس نقرهاي بهترين كارگرداني در پنجاه و نهمين جشنواره فيلم «برلين» و برنده جايزه بهترين فيلم داستاني در هشتمين دوره جشنواره فيلم ترابيكا در سال 2009 به خاطر فيلم «درباره الي»، مجموعه جوايز جهاني است كه «اصغر فرهادي» براي فيلم هايش كسب كرده است.
اما وقتی به کارنامه فرهادی رجوع می کنی همه آنچه که می بینی سیاه نمایی اوضاع جامعه ایران و پیگیری خواسته های طبقه متوسط شهری جدید است؛ در این آثار کمترین اثری از توجه به خواسته روستاییان و توده های شهرهای کوچک و جنوب شهری نیست.
در نگرش امثال فرهادی ها، میلانی ها، مخملباف ها و دیگر دوستان همفکران این مکتب که شوربختانه به گونه ای مافیایی بیش از 80 درصد بودجه و امکانات سینمای کشور را در اختیار دارند، توده های متوسط به پایین جامعه انسان های بی سواد و مذهبی هستند و علت تمام مشکلات جامعه از آنان و خرافات آنان است، پس لاجرم اینها باید به نفع خواسته های قشر شبه روشنفکر شهری له شوند.
در نظر فرهادی، مخملباف و میلانی تنها راه پیشرفت همان راهی است که غرب زدگان نسل اولی چون آخوند زاده ها و تقی زاده ها سالها پیش به ما نشان داده اند است.
گر چه كه شاید خودشان همراهی با مدل غربی و سبک آمریکایی به این شکل را انکار کنند، اما این قشر از سینماگران ما در عمل خواسته یا ناخواسته در مسیر نابودی فرهنگ 7000 ساله این سامان به نفع فرهنگی حداکثر 400 ساله گام بر می دارند.
در این فرهنگ بی خیالی، سکولاریسم، تساهل، تجمل، مصرف گرایی افراطی و غربی سازی فرهنگ بومی به نام آنچه که پایان بخشیدن به ظلم به ارزش های جهان متمدن است، خوانده می شود و پذیرش ظالم در عرصه جهانی به عنوان یک واقعیت، فمنیسم، عقل گرایی افراطی، انسان محوری و اصالت لذت در صدر قرار دارند.
در تعداد زیادی از تولیدات سینمای ایران در سال های اخیر، نمایش ظلم و خشونت مردان نسبت به زنان و همچنین القای این مطلب که ظلم و خشونت مردان نسبت به زنان در خانواده ایران ریشه در فرهنگ و مذهب دارد بارها با تمجید جشنواره های غربی مواجه شده است؛ اعجاب آور آن که فیلم های سینماگران افغان که به علت ماهیت مردسالارانه جامعه این کشور، بارها بدان پرداخته اند، به این اندازه مورد توجه این جشنواره ها نبوده است.
در یکی از فیلم های تولید شده در سال های اخیر مردی که دارای تیپ مذهبی است (یقه بسته، محاسن زیاد، عضو یکی از نهادهای انقلابی و تکیه کلامش شرعاً است) بر همسر خود محدودیت ایجاد كرده و بعد برای زن خود پاپوش درست می کند. در این فیلم مرد متدین دارای رفتاری غیرمنطقی و خشن و به نوعي بيمار روانی نشان داده می شود. در ادامه این گونه فیلم ها زنان به مقابله با مردان تشویق می شوند و تبعاً عقاید فمنیستی نیز ذکر می شود.
رخنه این نگاه های غرب پسندانه امروز حتی در مواردی، صدا و سیما را هم در بر گرفته است. گرچه مشکلات عرصه زنان و برخی ویژگی های بد فرهنگی کشور جای انکار ندارد، اما توجه افراطی به بزرگنمایی آن برای گرفتن جوایز غربی و تحسین آنان درد این روزهای سینمای روشنفکری ماست. این قشر که در پاره ای موارد مصونیت هایی فراتر از رئیس جمهور را دارند، هر گونه انتقادی را با پروپاگانداي رسانه ای و مظلوم نمایی بی اثر می کنند.
ماهیت مافیایی و باندی عرصه سینمای ما بسیاری از جوانان با استعداد را از ورود به این عرصه واداشته است؛ در این سینما اکثر فیلم هایي که به نام فیلم های مذهبی یا حتی دفاع مقدس ساخته می شود مقام شهدا و ایثارگران را تخریب می کند؛ به طوري که آنها و خانواده شان را متاسفانه «مفت خور» یا «جاه طلب و مدعی» و یا «عقده ای» معرفي مي شوند.
در یکی از فیلم هاي ساخته شده، دختر دانشجو جوان فرزند شهید را مفت خور خطاب می کند، فرزند شهید در جواب می گوید که والله نه من و نه مادر از کودکی به بنیاد شهید نرفته ایم، نتیجه این است، کسانی که به بنیاد شهید می روند … در برخی از این فیلم ها نیز جوانانی را که برای دفاع از اسلام و کشور و ناموسش به جبهه رفته اند، افرادی بی منطق و جنگ طلب معرفی می کنند؛ جوانانی که بدون هیچ چشمداشتی خود را قربانی میهن کردند.
این روزها آن قدر فضا تنگ شده است که هر گونه اعتراضی به مافیای شبه روشنفکری غرب زده در سینما با جیغ های بنفشی مواجه می شود که رسانه های داخلی و بین المللی آتش تهیه آن را بر سرت خراب می کنند.
در این بین میدان دادن رسانه ملی و نشریات کشور به این افراد و پژواک سبک غربی زندگی از سوی آنها در سطح جامعه، بسیاری را نگران کرده است؛ به طور مثال پرویز پرستویی با انتقاد از این رویه می گوید: سینمای ایرانی به سمتی میرود که در شأن فرهنگ ایرانی و اسلامی نیست و در این وضعیت او ترجیح میدهد که کار نکند، این مهم در حالی است که بسیاری از جوانان نخبه علمی و حتی هنری کشور یک هزارم این شیفتگان غرب تریبون ندارند.
گر چه کوتاهی و کم کاری مسئولان فرهنگی کشور در میدان دادن چند باره به این افراد که بارها مردود شدنشان را به اثبات رسانده اند جای سوال و تاسف دارد، اما این تمام واقعیت وادادگی و ابتذال فرهنگی برخی از هنرمندان ما نیست.
به طور مثال لیلا حاتمی، بازیگر نقش سیمین در فیلم غرب پسند «جدایی نادر از سیمین»، در مصاحبه ای با شبکه یورونیوز هنگامی که با سوال خبرنگار درباره پخش صحنه های سانسور نشده فیلم ها در جشنواره کشور مراکش مواجه می شود، در سخنانی تامل برانگیز پاسخ می دهد: «یک جامعه ای که دینش اسلام است و آن قدر انعطاف دارد! که می تواند در سالن سینمایش فیلمی نشان دهد که دارای صحنه های خصوصی تر است و غالباً در یک جامعه اسلامی آن را نمی بینیم، برای من خوشایند است!»
البته این پایان صحبت های تاسف برانگیز این بازیگر نبود، وی در ادامه اظهارات تعجب برانگیز خود افزود: «این موجب حسودی من نمی شود. وقتی این تحولات را می بینیم و چندگانگی فرهنگ ها و عقاید متفاوت را در یک بستر اسلامی مشاهده می کنیم، بسیار برایم لذت بخش است!»
گفتنی است وی در ماه ژوئن سال ۲۰۱۱ ضمن مصاحبه با شبکه فرانس 2 با مجریان مرد این شبکه نیز دست داده بود.
اما اینها تمام دردهای بی فرهنگان مدعی تاج و تخت فرهنگ این کشور نیست؛ گویی که غرب گرایی، جنجال، دست دادن با فلان بازیگر زن و نادیده گرفتن عرف جامعه ای که در آن بزرگ شده اند به بخش جدایی ناپذیر زندگی بسیاری از هنرمندان ما بدل شده است.
در جدی ترین این اقدامات به اصطلاح فرهنگی و هنری وبسایت فرانسویزبان «مادام لا فیگارو» کلیپی ویدئویی روی وبسایت خود قرار داد که در آن هفت بازیگر نامزد جایزه سزار (اسکار سینمای فرانسه)، در حال برهنه شدن دیده میشوند.
گلشیفته فراهانی یکی از این بازیگران است، در این کلیپ سیاه و سفید که تصویری از آن نیز در صفحه فیسبوک گلشیفته فراهانی قرار داده شده، این بازیگران در حال برهنه کردن نیمتنه بالایی خود دیده میشود.
مجله فيگارو عکس گلشیفته فراهانی را چندی بعد از اين مجموعه حذف کرد و فیلم رسمی آن که در یوتیوب منتشر شده بود، مدتی در دسترس نبود، اما به راستی برخی از مدعیان هنر و فرهنگ تاریخی ما در سینما را چه شده است که با لبخندها و کف زدن های محافل غربی این گونه حیا از کف می دهند و کارهایی انجام می دهند که شخصیت شان را تا جایی پایین می آورد که با زنان و بازیگران بدکاره غربی مقایسه می شوند؟
شوربختانه به جای آن که هنرمندان ما به عنوان الگوي اخلاقی مطرح شوند و به مانند همکاران شرقی و غربی خود به ترویج الگوی جامعه خود در سطح جهان همت گمارند، در روندی که حتی سینماگران و هنرمندان غربی نیز کمتر بدان تن می دهند، این روزها فیلم های غیر اخلاقیشان بین مردم پخش می شود و حتی شنیده می شود که مجوز حضور بازیگران زن در فیلم های سینمایي، برخی رابطه های غیر اخلاقی با عوامل ساخت فیلم در سینما است …
در سال 2011 نیز گلشیفته فراهانی در فیلم «جای اژدها» براحتی بازیگر مرد فیلم «دوگاری اسکات» را می بوسد و در تختخواب هتل با لباس خواب در کنار او می خوابد و صحنه های نیمه برهنه وی با دوگاری اسکات که نقش دوست پسر وی را دارد، سکانس های دیگر فیلم را شکل مي دهند.
گرچه که شاید امثال گلشیفته ها با توجه به فرهنگی که نمایندگی اش را برعهده دارند، برهنگی را بد ندانند و در قبال این اقدامات به مانند دختر مصری که چندی قبل تصاویر برهنه اش را در فیس بوک قرار داده بود، مورد تحسین محافل غربی قرار گیرند، اما این افراد باید آگاه باشند که از منظر غربی ها هر فرد عمر مفیدی دارد، لذا با پایان بهره برداری ابزاری از آنان، در بهترین حالت اگر در فساد و تباهی غرق نشوند؛ سرنوشتی مشابه افرادی چون زهرا امیرابراهیمی و شبنم طلوعی ها که این روزها نامی از آنان در عرصه هنر و سینمای این کشور نمی شنویم، در انتظارشان خواهد بود.
به قول فاضل نظری:
از باغ می برند چراغانیت کنند
تا کاج جشن های زمستانیت کنند
پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار
با این بهانه که بارانیت کنند
ای گل گمان مکن به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانیت کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ای است که قربانیت کنند