گروه سیاسی «خبرگزاری دانشجو»- بهاره مقدم؛ در تاریخ بیش از 30 ساله انقلاب اسلامی، غالبا این اصلاح طلبان بودند که دولت و جریان های تاثیرگذار را برعهده داشتند.
هشت سال نخست وزیری میرحسین موسوی، هشت سال ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و هشت سال تکیه زدن محمد خاتمی بر مسند ریاست دولت، گواه ادعای تسلط اصلاح طلبان بر مناصب رسمی و اصلی حکومتی است.
تحقق جامعه مدنی، کثرتگرایی، آزادی بیان، قانونگرایی و حقوق شهروندی همواره از شعارهایی بود که این جبهه مطرح می کرد و مفهوم «اصلاحات» در ادبیات سیاسی کشور با همین عبارات شکل گرفت. مردم این شعارها را پسندیدند و یکی از عوامل تاثیرگذار تسلط چند دهه ای اصلاحات بر فضای سیاسی کشور، پنهان شدن این جریان در پس شعارهای خوش رنگ و لعاب عوام فریب بود.
اما نقطه عطف جریان اصلاح طلبی را باید پس از دوم خرداد و پرچمداری محمد خاتمی دانست. جناح سیاسی دوم خرداد، با تشکیل اتاق فکری متشکل از الیت هایی خاص از اصحاب قلم و بیان و انبوهی از روشنفکران، مفاهیم جدیدتری را به ادبیات و طبع سیاسی کشور تزریق کردند.
عمده ترین ویژگی تلقی روشنفکران دوم خرداد، آن است که دین نباید اساس حکومت را تشکیل دهد. اصلاحات برای اینان، پروسهای است تا از حکومت، اسلامزدایی کنند و به شخصی شدن دین گرایش دارند. حال آنکه چنین طرز تفکر و گرایشی به صراحت با قانون اساسی جمهوری اسلامی در تضاد است؛ چراکه در مقدمه و در اصول اولیه قانون اساسی جمهوری اسلامی موکدا آمده است که این نظام، باید اسلامی باشد یعنی امت مسلمان ایران به خود سازمان دادهاند تا با اجرای قوانین اسلامی به سعادتی که خداوند مقرر کرده، برسند.
از این دست گفتمان های متناقض با اساس و باورهای اسلامی ایرانی مان به وفور در جریان اصلاح طلبی به چشم می خورد. تا پیش از دوم خرداد جریان اصلاح طلبی با عنوان احزاب چپ شناخته می شدند و انتخابات هفتم و هشتم ریاست جمهوری فصل تازه ای از حیات سیاسی اصلاح طلبان را رقم زد.
حرف از رابطه با آمریکا، سست گرفتن برخی از ارزش ها، کوتاه آمدن در برابر استکبار و نادیده گرفتن منافع ملی، تعدد روشنفکران فریفته تمدن غرب، کمرنگ شدن دین در مناسبات سیاسی، بحث از تنش زدایی و پنهان شدن پشت ژست های مردم سالارانه و گفتوگوی تمدن ها از عناوینی است که بارها و بارها نیروهای ارزشی و متعهد نظام را به رویارویی با اصلاح طلبان وادار کرد و شاید آنچه در تیر 87 رخ داد، نمونه ای از کارد به استخوان رسیدن مخالفین در برابر سیاست های اصلاح طلبان وقت بود که اصولا و اساسا با مبانی اعتقادی فرهنگی و حتی قانون اساسی جمهوری اسلامی تضاد و تعارض داشت.
در انتخابات هفتم و هشتم ریاست جمهوری که مردم ایران خاتمی را برگزیدند، اصولگرایان (به عنوان جبهه مقابل خاتمی) هرچند هرگز از انتخاب وی به عنوان رئیس جمهور راضی نبودند، اما هیچ گاه این انتخاب را پوپولیستی، عوامفریبانه و احساسی نام ننهادند؛ بلکه با تمکین به رای مردم و پیروی از خواست و اراده ملت ایران خاتمی را رئیس جمهور قانونی ایران دانستند.
یکی از تفاوت های اصلی و اصولی میان سیاستمداران اصولگرا و اصلاح طلب همین بلوغ سیاسی، ظرفیت و جنبه آنها در پذیرش نتایج انتخابات و رای مردم است و این حقیقتی است کتمان نشدنی؛ چراکه اصلاح طلبان همواره به کیفیت می اندیشند و گردآوردن سرشناسان و الیت ها را بر حمایت عامه مرجح می دانند. اما اصولگرایان که داعیه دار پیروی از مکتب امام (ره)هستند همچنان بر این باورند که صاحب اصلی این نظام و انقلاب پابرهنگانند و به حمایت محرومین و عامه می بالند. همین تفاوت بنیادین در دیدگاه، یکی از مهم ترین عوامل شکست اصلاحات در انتخابات نهم ریاست جمهوری بود.
با این حال و علي رغم تكثر اصلاح طلبان در انتخابات نهم رياست جمهوري و حضور سه نامزد كروبي، معين، مهر عليزاده با شعارهاي رنگی و جوان پسند انتخاباتی، اين جريان با عبرت آموزي و آسيب شناسي گذشته، توانستند با محوريت مهدي كروبي در انتخابات مجلس خبرگان رهبري و نيز با محوريت سيد محمد خاتمي در انتخابات شوراها، به استراتژي ائتلاف روي آورند.
پيامد اين ائتلاف براي جبهه دوم خرداد حفظ فراكسيون اقليت در مجلس هفتم و حضور در كانون شوراهاي انقلاب اسلامي در حد اقليت (4 نفر در شوراي شهر تهران و نزديك به 30 درصد در كشور) بوده است. از سوي ديگر، پس لرزه هاي سونامي احمدي نژاد و ناكامي سخت جريان دوم خرداد در اتنخابات نهم، پيامدهاي سنگيني را براي اين جريان برجاي گذاشت و موجب چند پاره شدن و درگیری هایی در سیستم درونی این جریان شد.
اختلاف بين جناح سنتي و افراطيون در متهم كردن يكديگر به عامل شكست در انتخابات، انشعاب كروبي با معرفي حزب اعتماد ملي خود و فاصله گيري او از لقب «شيخ اصلاحات»، تحولات اساسي در مجمع روحانيون پس از رفتن قهر گونه كروبي از دبير كلي مجمع روحانيون مبارز و جايگزيني موسوي خوئيني ها، وفور ناراضيانی همچون «مردم سالاري» و «همبستگي» از جمله این مواردند.
كروبي، دبير كل سابق مجمع روحانيون مبارز پس از شكست انتخاباتي در خردادد 84 آن هم با كسب راي 5ميليوني، افراطي گري مشاركت و مجاهدين انقلاب اسلامي را عامل اصلی ناکامی جریان خود مي دانست. وی اقدام به رويكرد جديدي پس از انتخابات نهم كرد و با جذب همه فعالان سياسي مياني و معتدل دوم خرداد، دست به راهاندازي حزب اعتماد ملي و توسعه آن در سراسر كشور كرد و با شعار «اعتقاد و وفاداري به انديشه هاي امام و آرمان هاي اصلاح طلبانه ملت ايران» وارد جریان های سیاسی کشور شد.
عمده اعضاي تشكيل دهنده حزب اعتماد ملي، افراد غيرروحاني از قبيل جواد اطاعت، محمد جواد حقشناس، ابراهيم اميني ،عبدالحسين مقتدايي، الياس حضرتي، اسماعيل گرامي مقدم و... مي باشند كه خود را سوسیال دموکراتیک نامیدند.
مجمع روحانيون مبارز، به عنوان هسته اصلي جریان دوم خرداد در انتخابات نهم، نه تنها به وحدت اصلاح طلبان نینجامید، بلکه عامل اصلی تشتت این جناح و نرسیدن به اجماع بر سر يك كانديدا گرديد و اختلاف به حدی ریشه دواند كه كروبي خود را پیروز انتخابات نهم نام نهاد. سيد محمد خاتمي رئیس جمهور وقت سکوت را برگزید، موسوي خوئيني ها، آيت ا... طاهري، موسوي بجنوردي، محمد علي ابطحي و بسياري ديگر از اعضاي مجمع روحانيون حاضر به حمايت از مهدي كروبي نشدند و بسیاری شان از معین حمایت کردند.
از سوي ديگر برخي از اعضاي مجمع روحانيون مانند مجيد انصاري صراحتا از هاشمي رفسنجاني حمايت كردند و نامه انتخاباتي كروبي خطاب به هاشمي را غير منصفانه خواندند. در ميان اعضاي مجمع روحانيون تنها علي اكبر محتشمي پور، سيد هادي خامنه اي، اسدالله كيان ارثي و رسول منتجب نيا حاضر به حمايت از كروبي شدند.
طيف افراطيون، پس از شكست سنگين در انتخابات نهم، به منظور بازسازي خود پس از آسيب شناسي و عبرتگيري از شكست هاي پي درپي پس از شوراهاي دوم، انتخابات هفتم مجلس، انتخابات نهم رياست جمهوري و نيز انتخابات شوراهاي سوم و خبرگان رهبري و ايجاد ساز وكارهاي لازم براي بازگشت به قدرت شکل گرفتند.
افراطيون دوم خرداد را اعضای حزب مشاركت و مجاهدين انقلاب تشكيل مي دادند و بخشي از آنان اساسا از ماندن در قدرت نادم گرديده و ساختار سياسي كشور را براي اجراي مقاصد خويش نارسا و ناكافي ارزيابي كردند؛ حتي برخي از آنان از حضور در كشور خودداري كرده و به خارج از كشور رفتند.
اصلاح طلبان پس از شکست های پی در پی که شاید نقطه رسمی آغازین آن را بتوان از پاسخ قاطع مردم به نفی جریان سرمایه داری و تجددخواهانه در انتخابات نهم دانست، به بازسازی سیستمی و ایدئولوژیک خود پرداختند و در تلاش بر آمدند تا با حربههای جدیدتر بار دیگر قدرت را به دست گیرند.
از راهبردهاي جريان موسوم به اصلاح طلبي براي ايجاد انسجام، حركت در سايه بزرگان و ترسيم مثلث هاشمي، خاتمي و كروبي به عنوان بزرگان و رأس جريان اصلاحات، استفاده از چهره هاي معتدل و مقبول در انتخابات، به كارگيري تمام پتانسيل براي پيروزي از جمله به صحنه آوردن مجدد خاتمي، بهرهگيري از راهبردهايي براي شكست رقيب با بزرگنمايي تهديد بيروني و القاي بحران به منظور برهم زدن تمركز در جبهه اصولگرايي و ايجاد انفعال و چالش در اين جبهه، ناكارآمد جلوه دادن اصولگرايان با معرفي آنان به عنوان مسببان بحران و عقب ماندگی، تنش و برهم خوردن چهره ایران در مناسبات بین المللی در جهت رويگردان نمودن افكار عمومي از اصولگرايان مي باشد.
تخريب دولت نهم و تلاش براي ناكارآمدي آن و نيز زير سؤال بردن بي طرفي شوراي نگهبان و دولت در برگزاري انتخابات سالم و بزرگنمايي اختلاف جزيي در میان جبهه اصولگرايي نیز از دیگر راهبردهای آنان بود. اصلاح طلبان با وجود آنکه رسانه های مهم و تاثیر گذار، سایت ها، خبرگزاری ها، امکانات مالی گسترده، چهره های شاخص و تاثیرگذار و حمایت جماعتی از نخبگان دانشگاهی را دارا بودند، اما با عدم اقبال عمومی روبرو شدند و اختلاف اساسی بین طیف های متعدد اصلاح طلبی، موقعیتشان را بیش از پیش متزلزل ساخت.
دستاویز تقلب در انتخابات، بی بصیرتی و عدم شناخت صحیح جریان اصلاحات را از مکانیزم نظام سیاسی جمهوری اسلامی، بر همگان آشکار ساخت و به نظر می رسد این جریان اگر می خواهد همچنان در فضای سیاسی کشور حضور داشته باشد، باید برای بازتعریف خود چاره ای بیندیشد.
سردرگمی و فقدان هویت سیاسی در جبهه اصلاحات و اصلاح طلبان موج می زند. آنقدری که حتی برای انتخابات مجلس نهم خودشان را با عنوان اصلاح طلبان حامی ولایت فقیه معرفی كرده اند و این بیانگر این حقیقت است که خودشان واقفند جماعتی از اعضای همین جبهه به اصل اساسی جمهوری اسلامی یعنی «ولایت مطلقه ی فقیه» اعتقادی ندارند!
اکبر گنجی و تفکرات مسمومش را که همه به خاطر دارند! همان روزنامه نگار اصلاح طلبی که اکنون در ینگه دنیا عصمت ائمه و منجی آخر الزمان را هم منکر شده! وی مدعی بود افکار امام (ره) را باید در موزه جست! اما این روزها آنچه به موزه پیوسته گویی تفکرات به قول خودشان آزاداندیشانه اصلاح طلبی است!