حضور ايرانيها در بوسني چنان تاثيرگذار بود كه چون هيچ كس جرات نميكرد وارد خياباني شود كه در آن تكتيراندازها حضور داشتند ...
گروه فرهنگي «خبرگزاري دانشجو»؛ اسم سهيل كريمي با دستگيرياش در عراق هنگام فيلم برداري و ساخت مستند در همه زبان ها پيچيد؛ كريمي مستند سازي است كه به گفته خودش و خيلي ها نه براي مسائل مالي بلكه از روي تكليف، سوالات ذهني اش را كه قطعا سوالات خيلي هاست با ساخت مستند پاسخ مي دهد.
كريمي حرف هاي ناگفته اي داشت از ديده هايي كه با شنيده هاي ما متفاوت بود ...
اولين كار رسانه اي من روزنامه نگاري در نشريه شلمچه و يالثارات بود
من به ساخت مستند عيني رسيدم نه با مطالعات آكادميك. در مراحل اوليه كار رسانهاي ام روزنامهنگار بودم. تقريبا در سال 74 تا 75 بود كه در برهه سياسي خاصي وارد جريان روزنامه نگاري شدم. اين قالب رسانه اي در آن زمان در جامعه بسيار تاثيرگذار بود. در فضاي جريان دوم خرداد بوديم كه در نشريه شلمچه، مسجد و يالثارات بچههاي باانگيزه مذهبي كه ميخواستند كار رسانهاي انجام دهند در اين چند نشريه فعاليت ميكردند.
بعضيها سفارشي كار نشريه انجام ميدادند و به نتيجه كاري نداشتند. اما ما خودمان را درگير كرده بوديم و هم مقاله مينوشتيم و يا دبير سرويس بوديم و هم خودمان هم نشريه را پخش ميكرديم و اين تاثيرات را رودررو با مردم ميديديم و با يك محاسبه سرانگشتي ميتوانستيم به اين نتيجه برسيم كه مردم دنبال چه محتوايي هستند.
اولين بار كه پشت دوربين قرار گرفتم/گروه هاي وهابي كه در شرق ايران گروگان گيري مي كردند
خاطرم هست يك گزارشي در نشريه نوشته بودم كه از قسمتهاي مختلف با من تماس گرفتند و ميخواستند كمك كنم منبع گزارشمان را پيدا كنند تا بر مبناي آن مستند بسازند. براي اولين بار بود كه وارد فضاي تلويزيون شدم و به همراه تيمي از شبكه دو راهي شديم تا مستندي بر مبناي گزارش من بسازيم.
آن زمان شرايط خاصي در شرق كشور حاكم بود گروههاي وهابي و طالبان داخل ايران مي آمدند و در مرز ايران مردم گروگان گرفته ميشدند و در مقابل آنها پول رد و بدل مي كردند. من در نشريه يالثارات در 4 شماره گزارشي از اين واقعه منتشر كرده بودم. دوستان تلويزيوني از من خواستند برايشان توضيح بدهم كه چطور آنجا رفته بودم و اين اطلاعات را به دست آورده بودم، از من هم خواستند به عنوان محقق و نويسنده با اين گروه مستند همراه شوم.
وقتي وارد عرصه مستندسازي شدم و براي اولين بار پشت دوربين قرار گرفتم خود به خود علاقهمند شدم و اگر ترسي داشتم ترسم ريخت و شناخت جديدي به اين مقوله پيدا كردم. 4 قسمتي كه از اين مستند ساختيم باعث ايجاد موج جديدي شد.
خاطرم هست مجلس آن زمان دست دوم خرداديها بود بهانهاي شد كه نيروي انتظامي كه آن زمان مسئوليتش با آقاي قاليباف بود از مجلس درخواستي كند كه بودجه نيروي انتظامي افزايش يابد و بعد از ما تقدير شد.
من به اين نتيجه رسيده بودم كه در مقطع زماني آن موقع كار مستند داراي تاثيرگذاري بيشتري بود؛ چرا كه به رسانه شاخه هاي ديداري ديگري اضافه شده بود كه صرفا تلويزيون نبود؛ سيدي و اينترنت و...
رسانه هاي جديدي بودند كه ما به آن رسانه ياغي مي گوييم؛ همين فضا ميدان جديدي را براي ما باز كرده بود.
در سال 79 كه وارد كار مستند شدم عمده وقتم را به دليل تاثيرگذاري روي مستند گذاشتم و در كنار آن جسته و گريخته كار روزنامهنگاري هم ميكردم.
ما در مستند پيش تاز هستيم/مخاطب از همه چيز مستند آويني درس مي گيرد
صدا و سيما هنوز مستند را نشناخته و وجود اين امر برايش شناخته نشده و اين بسيار تاسف دارد. ما در فضاي مستند پيشرو هستيم و نيروهاي خوبي در اين عرصه وجود دارد. حتي قبل از انقلاب هم مستندات خوبي در ايران توليد ميشده، مثل مستند «خانه سياه است» فروغ فرخزاد كه هنوز هم هر وقت من آن را ميبينم به شدت تحت تاثير قرار ميگيرم. اين آدم ها آدمهاي معتقد مسلمان نبودند اما اعتقادي هم به فيلم فارسي نداشتند و به دليل دغدغههاي اجتماعي وارد فضاي كار مستند شده بودند. بعد از انقلاب هم مستند به شكل ديگري گسترش پيدا كرد و مستندهايي از گروه جهادي صدا و سيما و در راس آن كارهاي شهيد آويني باعث شروع جرياني در فضاي مستندسازي شد.
مستندات آويني از آن كارهايي است كه مخاطب از همه چيزش درس ميگيرد از نوع تدوين، نوع فيلمبرداري و بعد از آن مجموعه روايت فتح تاثير زيادي در جامعه داشت.
تاثير مستند شهيد آويني دراشتياق رزمنده ها به جبهه/خياباني كه قرار بود در بوسني به نام ايراني ها نام گذاري شود
خاطرم هست بعد از پخش روايت فتح سيل جمعيت راهي جبهه شدند و اين نشان دهنده تاثيرگذاري اين مستند بر روي مردم بود. در مستند خنجر و شقايق كه در بوسني توسط نادر طالبزاده كار شد، خاطرم هست به دليل شجاعت امثال طالبزاده و رضا برجي و سعيد قاسمي كه همراه طالبزاده به بوسني رفته بودند خياباني را ميخواستند به نام ايرانيها نامگذاري كنند، راجع به بوسني فيلم سينمايي ساخته شده بود با نام گلهاي حريصون. فيلم سينمايي بسيار فاخر و تاثيرگذاري هم بود فيلمي كه راجع به بوسني و گروههاي خبرنگاري بود.
اما به موازات اين فيلم بچههاي ما هم كار مستند انجام دادند و حضور ايرانيها چنان تاثيرگذار بود كه چون هيچ كس جرات نميكرد وارد خياباني شود كه در آن تكتيراندازها حضور داشتند، بچههاي ما در آن خيابان خنجر و شقايق را ساختند و به خاطر جراتشان ميخواستند نام آن خيابان را به نام ايرانيها بزنند.
مستند خنجر و شقايق طالب زاده مورد بي مهري قرار گرفت/ به مستند به ديد كنداكتور پركن نگاه مي شود
اما ببينيد با آن مستند در ايران چطور برخورد شد؟ مورد بغض قرار گرفت، چون رئيس وقت صدا و سيما اعتقادي به اين نگاه نداشت آدمي بود كه با بغض خاصي به اين ماجرا نگاه ميكرد و اين مستند در فرآيند توقيف قرار گرفت.
آويني به صدا و سيما راه داده نشد، امثال طالبزاده طرد شدند بعضي از مسئولان سطح شعورشان نسبت به مقامي كه بايد داشته باشند و نسبت به ميزي كه در اختيارشان قرار گرفته بسيار پايين است.
مقام مديريتي بايد دست كسي باشد كه متخصص است كسي كه مستند و مقوله انقلاب را ميشناسد. رسانه يك منبر است و بايد دست افرادي باشد كه شايستگي مديريت منبر انقلابي داشته باشند.
من هفت هشت سال است سمت صدا و سيما نرفتهام/ صدا و سيما در اوج كم فهمي سيدي كار من را به اسم خودش پخش كرد
متاسفانه عدم دلسوزي باعث شده مستند مورد مظلوميت قرار بگيرد اين نگاه الان هم ادامه دارد صرفا به مستند با نگاه كنداكتور پركن مينگرند.
خاطرم هست مستندي راجع به تفحص ساخته بودم و يك ماه و نيم روي تيتراژ آن كار كرده بودم كه سرودي راجع به شهداي تفحص بود. تلويزيون مستند من را در سه شب احيا پخش كرد و بدون اجازه من به جاي تيتراژ سوت از كرخه تا راين را گذاشت با اين كار مستند من را ذبح كردند اين كار را راجع به بقيه مستندها هم انجام ميدهند.
فلان سريال خندهدار را نميتوانند شب شهادت پخش كنند، كارهاي ما را پخش ميكنند فعاليتهاي صدا و سيما ذائقه مردم را تغيير داده. ما نسبت به فعاليت مستندسازي نااميد نشدهايم اما ديگر به سمت صدا و سيما نخواهيم رفت.
من هفت هشت سال است سمت صدا و سيما نرفتهام بماند كه صدا و سيما در اوج كم فهمي سيدي كار من را پخش كردند و به من گفتند چون كارت تيتراژ نداشت مابه اسم خودمان پخش كرديم اگر ميتواني برو شكايت كن.
با مديريت غلط صدا و سيما، ما يك تريبون محكم را از دست دادهايم /شبكه مستند حيات وحش شده
من سراغ آنها نميروم آنها به سراغ من ميآيند، كاري مثل مستند ادواردو را صدا و سيما سيدي ميكند و 4 بار از صدا و سيما پخش ميكند. بحث منت نيست ما هر كاري ميكنيم به خاطر تكليف در اين عرصه پا ميگذاريم. اما من ديگر منت اينها را نخواهم كشيد؛ چرا كه من به خاطر معاش به دنبال مستند نيستم من به خاطرتكليف است كه وارد اين حيطه شدم.
اگر مستند من هم پخش نشود دنبال كار سفارشي نميروم، نميروم دنبال كار كليشه! ما تكليفمان مشخص است بچه انقلابي وا نميماند بلكه اين مسئولان هستند كه بايد تكليفشان را مشخص كنند. آنها بايد مسيرشان را معلوم كنند، با مديريت غلط صدا و سيما ما يك تريبون محكم را از دست دادهايم.
الان ببينيد شبكه مستند هم كه به راه افتاده؛ بيشتر شبيه حيات وحش است و براي خالي نبودن عريضه بعضي موقعها مستندهاي شهيد آويني را هم پخش ميكنند.
نامه من به سران قوه راجع به خانه سينما
راجع به خانه سينما دو نكته قابل ذكر است: نكته اول غيرقانوني بودن اين مجموعه عين روز روشن است اساسنامه و مجوزي كه هيچ وقت داده نشده اصلا جاي بحث ندارد. اصلا وزارت ارشاد بايد به قوه قضائيه شكايت كند كه اين آقايان را در خانه سينما دستگير كنند؛ چرا كه از طرف وزارت ارشاد و به اسم آن دارند بدون مجوز فعاليت ميكنند.
يك عده آدم در مديريت سينمايي وزارت ارشاد مسئوليت داشتند و از موقعيتشان سوءاستفاده كردند و به عنوان رانت مانند قارچ در حال رشد هستند.
از سال 72 تا به امروز تقريبا 20 سال است كه اين سازمان غيرقانوني فعاليت ميكند هيچ كس نميگويد كه بياييد اين خانه سينما را جمع كنيد و از موضع انفعال با آنها برخورد ميشود اگر نياز به همچين ارگاني است بعد از انحلال از طريق قانوني بايد نهاد اين چنيني دوباره شكل بگيرد.
خانه سينما لانه عنكبوتي است كه برعليه نظام فعاليت مي كند
نكته دوم: در تشكيلات سينمايي اين ها فقط كار سياسي انجام ميشد، بيانيههايي كه به نفع دشمن پخش ميشد و اولين بارها از بيبيسي و از voa و از راديو زمانه و اردوگاه هاي دشمن پخش مي شد. در جشن سينماي مسخرهاي كه هر سال ميگرفتند بدترين توهينها را به انقلاب ميكردند و آدمهايي كه هميشه در نقطه مقابل نيروهاي انقلابي بودند آنجا جايزه ميگرفتند و احترام مي شدند و اسم مخملبافها آورده ميشد.
چرا كسي نميرود اين سازمان را جمع كند؟ آيا جمع كردن اين سازمان به ما ضربه خواهد زد؟ اصلا جلوي سينما را بگيريم! مگر نان ماست؟ دارند از سينما سوءاستفاده ميكنند. اين آدمها در حياط انقلاب ميخورند و طلبكار از نيروهاي انقلابي هم هستند.
من نامه سرگشاده اي به سران قوا نوشتم و به رئيس جمهور و ديگر سران قوا اعلام كردم كه شما بايد پاسخگو باشيد چرا وزارت اطلاعات تا الان اقدامي براي شناسايي اين لانه عنكوبت نداشته است.
كساني كه در اين خانه جمع شدند بر عليه انقلاب فعاليت ميكنند. قوه قضائيه با ناداني روي كار آمد، يك دفعه مسئول ديوان عدالت اداري مصاحبه كرد و گفت: چون وزارت ارشاد فلان جا در فلان شكايت مثلا فلان مصداق را رعايت نكرده. اين حكم درست نيست و خانه سينما ميتواند دوباره كارش را شروع كند.
سوال من اين است، اولا ديوان عدالت در مقامي نيست كه حكم را نقص كند. دوما راي صادر شده نبايد شفاهي باشد بلكه بايد ابلاغ شود. همين باعث ميشود كه موجبات سوءاستفاده اصحاب اين نهاد را فراهم ميكنند كه بگويند خانه سينما را روز سوم خرداد خدا آزاد كرد.
اگر خانه سينما منحل نشود جلوي قوه قضاييه تجمع خواهيم كرد
من با يكسري بچههاي دغدغهمند جمع شديم و متناسب با وظيفه خودمان به بچههاي رسانهها هم گفتم بيايند تا حرف هاي ما را بشنوند.
جلوي خانه سينما در روزي كه تجمع كرديم اتمام حجت كرديم كه اگر قوه قضائيه اين كار را پيگيري نكند دفعه بعد جلوي قوه قضائيه تجمع خواهيم كرد؛ چرا كه قوه قضائيه مقصر است و چند موضوع غيرقانوني كنار هم جمع شده و به ضدانقلاب پر و بال داده است.
برنامه هفت مديريتي ليبرال داشت
مسئولان صدا و سيما به جاي اينكه تعبير امام خميني را به عنوان دانشگاه عمومي برقرار كنند به صدا و سيما به عنوان يك سرگرمي نگاه ميكنند. اين را ميتوان در نوع سريالهايي كه ساخته ميشود و در فيلمهاي سينمايي كه از رسانه پخش ميشود، در برنامههايي مانند 90 و 7 مشاهده كرد گويا هدفشان صرفا اين است مردم مشغولياتي داشته باشند.
نگاهشان اين طور است كه به جاي اينكه مردم ماهواره داشته باشند درست همان كاري كه ماهواره ميكند به شكل اسلامي انجام دهيم.
با اين تفاوت كه جلوي عرقفروشي را ميبندند و يك عرقفروشي ديگر باز ميكنند اما بالاي آن ميزنند اسلامي.
در برنامه 7 دعواهاي صنفي و غيرصنفي را با يك مديريت ليبرال به خورد مردم ميدادند و دغدغههاي انقلابي سينما طرح نميشد بلكه فقط سينما آنچه كه هست مطرح ميشد با ماهيت سينمايي خاص.
ماهيتي كه بر اساس فساد، شهوت، نگاه دنيوي و جذابيتهاي آن همراه است و مبناي مديريتي اين برنامه كاملا ليبرالي بود.
رايزنين فرهنگي تبديل به يك نهاد مترسك گونه شده اند/مسئوليت رايزن ها بايد به سفارت واگذار شود
من ارادت خاصي به حاج آقاي خياط، رايزن فرهنگي ايران در سوريه دارم به نظر من عدم تاثيرگذاري رايزنين به خاطر مشكل آنها نيست بلكه مشكل سياستهايي است كه براي رايزنهاي فرهنگي ما انتخاب مي شود.
متاسفانه رايزن فرهنگي تبديل به يك نهاد مترسكگونهاي شده كه صرفا بايد حضور داشته باشد به عنوان مثال نمايشگاه كتابي برپا كند و يا در مناسبتهاي مختلف فرهنگي مراسم بگيرد.
حضرات مذكور تكليف خودشان را نميدانند، به نظر من رايزن فرهنگي را بايد تعطيل كنند و وظيفهاش را براي خود سفارت و يا وزارت خارجه واگذار كنند. رايزن هيچ سودي براي انقلاب ما و تبادل فرهنگي ما با كشورهاي ديگر نداشته و ندارد.
من در بيروت و دمشق تاثيرگذاري خاصي نديدم هيچ كار خاصي هم براي ما نتوانستند بكنند باز سفارت چند بار توانست ماشين در اختيار ما قرار دهد. به نظر من نسبت به عملكرد ضعيفي كه رايزنين دارند هيچ نيازي به چنين نهادي وجود ندارد.
مشكل برخي مسئولان ما بي تقوايي است/اگر با تقوا باشند منتظر نمي شوند رهبري مدام كارها را به آنها گوش زد كند
مشكل مسئولان ما بيتقوايي است. من سهيل كريمي اگر نگاه غيراسلامي و غيرشيعي داشته باشم ميروم مستند زندگي پلنگ ايراني ميسازم. چه لزومي دارد خودم را در معرض خطر قرار بدهم و در چنين شرايطي دو تا سه ماه از خانوادهام دور باشم و با خستگي به كشور برگردم كه آيا كارم مورد استقبال قرار خواهد گرفت يا نه.
به نظر من برخي حضرات مسئول ما بيتقوا هستند و آنچه كه امام خميني ميگويند مسئولان بايد تزكيه نفس داشته باشند دقيقا همين است. اگر مسئول تزكيه نفس داشته باشد خودش تكليفش را ميداند و نيازي نيست حضرت آقا مدام دستور بدهد.
اگر با تقوا باشند به قرآن و نهجالبلاغه رجوع ميكنند و از همان جا راهشان را پيدا ميكنند كسي به امام خميني نگفت تو بايد انقلاب كني كسي به حضرت آقا نگفت تو بايد رهبري نظام اسلامي را بر عهده بگيري خودشان احساس مسئوليت و تكليف كردند.
تك تك حضرات ما بايد اين طور باشند و به نوعي احساس تكليف كنند كه مدام دنبال آقا باشند تا به آنها رهنمود دهد نه اينكه رهبري مجبور شود به آنها دستور دهد. حضرت آقا اين همه ميگويند كوتاهي است هي ميگويند جنگ نرم است. حكايت برخي مسئولان ما مانند رانندهاي است كه با هزار رانت گواهينامه گرفته اما چون رانندگي بلد نيست پشت ماشين نشستنش به جامعه و خودش آسيب ميرساند.
ابوطالب به دروغ گفته بود ما راجع به عراق فيلم نداريم/مستندي كه كار مشترك ما بود اما به اسم خودش منتشر كرد
دعواي من و سعيد ابوطالب دعواي كهنهاي است كه هيچ سودي به جامعه نميرساند. ما قبل از دستگيريمان در عراق كار مستندي را شروع كرده بوديم كه ابوطالب تهيهكننده بود و من محقق، تدوينگر و كارگردان كار بودم.
اسم كار «زمستان 81» بود اما بعد از بازگشتمان از عراق سعيد ابوطالب درست زماني كه ميخواست كانديداي مجلس شود كار ما را به نام «رقص فقر» به نام خودش در جامعه پخش كرد. اين كار محرمانه بود و فقط براي رئيس جمهور ساخته شده بود.
من همان موقع به ابوطالب اعتراض كردم.
در عراق هم من 33 حلقه فيم قبل از دستگيريمان از لب مرز به ايران فرستاده بودم. 14 حلقه به دستآمريكاييها افتاد 7 حلقه در جيبم بود و 7 حلقه در هتل. اما سعيد ابوطالب در مصاحبهها اعلام كرده بود ما هيچ فيلمي به ايران نياورديم بعد به دروغ به برخي بچهها گفته بود به سهيل كريمي گفتم فيلمها را تدوين كن اما او قبول نكرده بود.
يك بار به من زنگ زد و گفت: اگر كسي راجع به فيلمهاي عراق از تو سوال پرسيد بگو ما هيچ فيلمي نياورديم. متاسفانه در عراق روشهايي داشت كه نشاندهنده همكاري او با آمريكاييها بود.
همكاري هايي كه ابوطالب با امريكايي ها كرده بود
خاطرم هست زماني كه با ايرانيها در يك كمپ بوديم روشهايي را به كار بست و بچهها را در شرايط بد روحي قرار داد. نميدانم روشهاي آمريكاييها بود يا به خلق و خوي خودش بر ميگشت. نميدانم در بازجوييهايش چه گذشت؟ ابوطالب در كمپ روبهروي من بود و به من ميگفت چرا بازجوها ميگويند سهيل كريمي كلهاش بوي قرمهسبزي ميدهد و از رهبري دفاع ميكند و به من ميگفت اين كارها را نكن.
مي گفت: من زن و بچه دارم لذا من از آنجا متوجه شدم در كمپ در بازجويي او چيزهاي ديگري ميگذرد جايي به من ميگفت همكاري كن.
اما چند سال پيش در ايران متوجه شدم ايشان دارد از آن فضا سوءاستفاده مي كند، در حالي كه آنجا طور ديگري بود. در سال 88 هم در ايران وارد ارگان دشمن شد و از موسوي و كروبي دفاع كرد.
بعد به اين نتيجه رسيدم كه چقدر اشتباه كردم كه چيزهايي كه راجع به او ميدانستم منتشر نكردم. در حال حاضر هم از من شكايت كرده و حكم جلب سيار براي من گرفته.
هيچ ارتباطي با او ندارم؛ چرا كه ديگر هيچ نقطه مشتركي بين ما وجود ندارد.
فيلم روزهاي زندگي ضدجنگ بود نه ضد دفاع مقدس
اگر در فيلم «روزهاي زندگي» نگاه شهادت وجود نداشت هيچ لزومي نداشت كه تيم پزشكي تا لحظههاي آخر آنجا بماند. در فيلم روزهاي زندگي نگاه صرفا انساني نبود بلكه رگههاي الهي داشت. اين دقيقا همان چيزي است كه ما در دفاع مقدس داشتيم نگاه انساني در كنار نگاه الهي.
خاطرم هست اين حرفها را راجع به فيلم «ميم مثل مادر» رسول ملاقليپور هم ميزدند كه مثلا اين فيلم ضدجنگ است اما فيلم ضدجنگ نبود؛ چرا كه در سكانسي كه كاراكتر مادر با شرايط خاص تنفسي در يك ميداني رو به بيهوشي بود صفحه بزرگ تلويزيون صدام را نشان ميداد كه در حال دستگيري است و قرين شدن اين دو صحنه در پس ذهن مخاطب اين موضوع را يادآوري ميكرد كه عامل اين مشكل صدام است.
پس فيلم ضد دفاع مقدس نيست شايد فيلم ضد جنگ باشد ما همه ضد جنگ هستيم اما فيلم ضد دفاع مقدس نيست.
مستند سينماي حقيقت است/ وارد سينما نمي شوم و در همين فضا خواهم ماند
جايگاه مسعود دهنمكي به عنوان همكار براي من قابل احترام است؛ چرا كه جسارتش باعث شد كه بستر را براي روزنامه نگاري به شكل حرفهاي براي من فراهم كند اما نگاه ده نمكي سوار شدن بر موج است.
دو مستندي كه ساخت قابل پرداخت نبود و كار راديويي بود. در ماجراي فقر و فحشا اصرار داشت كه فحشا به دليل فقر است در حالي كه اين نوع پرداختن اشتباه است.
براي من در فضاي مستندسازي طالبزاده به عنوان يك استاد مطرح بوده. اما ميبينيم كه اين مستندساز وارد فضاي سينمايي مي شود و جواب نميگيرد. «بشارت منجي» ميسازد و متاسفانه كارش نميگيرد من خودم حتي حوصله نكردم فيلم را ببينيم.
نميدانم طالبزاده به اشتباهش پي برد يا نه؟ اما من همان طور كه اسم رسانه مستند سينماي حقيقت است به نظرم ماندگارتر است. شايد در فضاي سينمايي كار تاثير بگذارد اما تاثيرگذارياش مقطعي است اما مستند ماندگارتر است.
بين روايت فتح آويني و برج مينو حاتميكيا قطعا اولي تاثيرگذارتر است.
مستند آويني كه راجع به خرمشهر است تاثير بيشتري دارد تا به سوي ساحل رسول ملاقليپور.
به همين دليل اگر بنا باشد كار رسانهاي را ادامه دهم فعلا به نظرم قالب مستند تاثيرگذارتر است.