دیدم خانواده ای که بخاطر فقر مالی، نتوستن سجادشون رو مداوا کنن و حالا سجاد 13 14 سال است كه بیماری پوستی وحشتناکی گرفته و همه بچه ها ازش فراری بودن و حتی دیدن ظاهرش برای ما هم خیلی بد بود.
گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ بعضی وقت ها که پای صحبت پدربزرگ ها و مادربزرگ ها که می نشینیم یا که نه پای صحبت مادر و پدرهامون که می نشینیم کلی خاطره از زمان های قدیم، قدیم نه اینکه صدها یا ... قرن پیش نه، همین 30 یا 40 سال پیش، حرفهایی می زدند که شاید باور کردنش برامون سخت بود؛ از وضعیت بهداشتی، کمبود امکانات، نبود مسئولین متعهد، یا نه! میگفتن با چه سختی هایی صبح تا شب واسه یه لقمه نون حلال چه مشکلاتی رو تحمل می کردند.
میگن! بچه درس بخون، تلاش کن تا به یه جایی برسی، الان همه جور امکانات رفاهی رو دارین. اون قدیما(همین 30 یا 40 سال پیش) بچه ها زیر نور شمع و چراغ درس می خوندند، صبح تا شب با پدر و مادرشون در صحرا و بیابون و... پابه پای اونها کار می کردند و شب که می شد میومدند درس بخونند. میگن چه مشکلاتی رو تحمل می کردند.
میگفتن آب خوردن نداشتند و واسه یه ظرف آب باید از چشمه یا قنات آب می کشیدن، میگن حمام نداشتن و هر از چند گاهی به حمام روستا یا محلشون واسه نظافت می رفتن، میگفتن شب عید که می رسید هممون خوشحال بودیم؛ چرا که سالی یه بار اونم عید به عید برنج می خوردیم، میگفتن بودجه نداشتیم مجبور بودیم لباس و کفش بزرگ بخریم و چند نفری از وسایل همدیگه استفاده کنیم یا واسه سال بعدمون داشته باشیم. میگفتن ما اصلا سینما و تلویزیون نمی دونستیم چیه؟ اونم که بعد از مدتها که یکی از همسایه ها تلویزیون خریده بود واسه دیدن جشن های صدساله ی شاهنشاهی همه خونه اون بنده خدا جمع می شدیم تا این مراسم رو از تلویزیون های سیاه و سفید کوچک قدیمی ببینیم.
تا اینکه انقلاب شد، آره همه این مشکلات از قبل انقلاب و پیروزی انقلاب بود، بعد از پیروزی انقلاب 8 سال دفاع مقدس که با افتخار به پیروزی رسیدیم، همه دست به دست هم دادن واسه سازندگی خرابیهای جنگ. خیلی ها خیلی کارها واسه خیلی جاها انجام دادن و همه به برکت همین انقلاب بود و بعد هم هجرت 3 شروع شد.
وقتی اسم هجرت و اردوهای جهادی در مناطق محروم میومد می گفتم: بابا مملکت اسلامی با این همه سال قدمت فکر نکنم جایی واسه کار ما باشه، همه جا تا حالا ساخته شده! من امسال با بچه ها به اردوهای جهادی نرفتم، ولی واسه سر زدن از بچه ها پیششون رفتم. همه با چه شور و اشتیاقی به این اردوها اومده بودن، نمیدونم !نبودم ولی خیلی از اتفاقات رو دیدم.
شاید تا حالا ندیده بودم، ولی دیدم بعضی از روستاها در این کشور وجود داره که خیلی دور افتاده و محرومه!
ندیده بودم ولی دیدم روستاهایی وجود داره که هر از گاهی برخی مسئولین فقط واسه رای گرفتن به این روستاها سر می زنن و کلی قول واهی میدن ولی کجا هستن که عمل کنن!
ندیده بودم، ولی دیدم صف های طولانی روستائیان واسه گرفتن آب در یک ساعت معین تا بتونن حداقل نیازهای خودشون رو تامین کنن به قولی می گفتیم بهداشت میگفتن ای بابا! آب که نباشه نظافت و بهداشت دیگه کجاست؟ می گفتن به مسئولین بگین اگه قرار نیست آب آشامیدنی برای ما بیارن بگن تا دیگه اینجا نمونیم و از اینجا بریم خسته شدیم بس که حرفهای بی عمل شنیدیم.
ندیده بودم ولی دیدم خانواده ای که بخاطر فقر مالی، نتوستن سجادشون رو مداوا کنن و حالا سجاد 13 یا 14 ساله بیماری پوستی وحشتناکی گرفته و ظاهر بسیار نامناسبی پیدا کرده بود و همه بچه ها ازش فراری بودن و حتی دیدن ظاهرش برای ما هم خیلی بد بود.
ندیده بودم ولی دیدم در یک روستا مردم از نماز و روزه و احکام شرعی فقط یک واژه ای شنیده بودن! میگفتن 12 ساله که حتی یک روحانی در ماه مبارک رمضان و محرم هم اینجا سرنزده.
راههای نامناسب و صعب العبوری که روستائیان برای تامین مایحتاج اولیه شون باید این مسیرها رو به هر سختی طی می کردن یا پسر بچه ای که بزرگترین آرزوش داشتن یک لیوان آبخوری واسه خودش بود؛ دختر بچه ای که بزرگترین خواستش از خدا هدیه گرفتن یه چادر نماز یا یه جعبه مداد رنگی بود تا بتونه تمام چیزهایی که نداره رو باهاش بکشه و رنگ کنه.
ندیده بودم ولی دیدم بچه های اردوهای جهادی با چه میل و اشتیاقی پا به این اردوها گذاشته بودن و روز آخری با اشک های روان، این اردو رو ترک می کردن. برخی جاده های روستایی که وضعیت مناسبی نداشتن فقط بخاطر اینکه بچه های جهادی دو سه هفته ای در این روستاها رفت و آمد دارن و ممکنه یک مسئولی برای سرکشی به این روستاها بیاد در عرض چند روز آسفالت شدن.
نمیدونم در پایان چی باید بگم؟ من امسال به اردوهای هجرت دانشجویی نرفته بودم! فقط رفتم به بچه ها سربزنم! همه اینها رو در همین دو سه باری که رفتم دیدم!
ما خوابیم! برخی مسئولین ما خوابن یا که نه خودشون رو به خواب زدن؟
مگه ما روایت نداریم اگه شب رو به صبح برسونی در حالی که از احوال همسایت بی خبر باشی مسلمون نیستی؟
همه اینهایی که گفتم چکیده چکیده یه سرزدن به بچه های جهادگر در روستاهای محروم بود روستاهایی که شاید دو ساعت بیشتر از شهرستان فاصله نداشت!
ما در مملکت اسلامی زندگی می کنیم و هممون ادعای مسلمانی داریم، همه ادعا داریم پیرو قرآن و اهل بیتیم! کجای قرآن نوشته تو راحت باش در حالی که همنوع تو آب خوردن نداره، کجای قرآن نوشته تو راحت باش در حالی که برخی بر اثر بیماری سالهای زیادیه دارن رنج می کشن! کدوم رفتار اهل بیت(ع) اینطوری بود که آسوده بودن وقتی که فقر مالی امون بعضی از خانواده ها رو بریده بود!
برخی مسئولین ما خوابند یا خودشون رو به خواب زدند؟ قضیه برخی مسئولین و مردم روستاهای محروم قضیه کاخ نشینی و کوخ نشینی شده ! آیا شده برای یک بار هم به این روستاها سری بزنن؟
تا کی قراره به مردم بخاطر رای گرفتن، قول واهی بدین؟ تا کی قراره همچنان سرجای خودتون بنشینید و اطراف خودتون رو نبینید و به به و چه چه کنید؟ تا کی قراره اینطوری بی تفاوت از کنار محرومیت ها بگذرید مگه نشنیدیم که عبادت به جز خدمت به خلق نیست!
شمایی که پشت میز ریاست نشستی تا حالا شده دخترت حسرت یه جعبه مداد رنگی داشته باشه؟
شمایی که ادعای خدمت به خلق رو داری تا حالا پسرت مریض شده و پولی واسه مداواش نداشته باشی؟
شمایی که یک مسئول هستی وقتی که آب خونت قطع می شه چند بار به اداره آب زنگ می زنی که آب رو وصل کنن آیا تحمل یک ساعت قطع بودن آب رو داری؟
شمایی که ادعای مسئول بودن رو داری، شده با ماشین شخصی خودت از جاده های صعب العبور رد بشی و غر نزنی؟
بچه های جهادی رفتن و برگشتن، ولی واقعا چقدر می تونن واسه این محرومیت ها کار انجام بدن تا وقتی که توی مسئول پشتشون نباشی، بچه های جهادی رفتن وقتی مردم روستاها اونها رو دیدن خیلی امیدوار شدن واسه اینکه شاید خیلی از مشکلات رو میتونن واسشون حل کنن!
بچه های جهادی به این روستاها سرزدن خیلی ها چشم امید داشتن شاید بخاطر این بچه ها یه مسئول پا به روستاشون بزاره و برخی محرومیت ها رو ببینه و کاری واسشون انجام بده!
فکر کنم از پیامبر روایت داریم به این مضمون كه «به حساب خود رسیدگی کنید قبل اینکه به حساب شما رسیدگی کنند!»