«بیخداحافظی» نهایتا به درد عشاق سینه چاک و یعمی و یصم آقای خواننده میخورد و بس؛ وگرنه نه چیزی به سینمای ایران میافزاید و نه دردی از سوژه اصلی اش درمان میکند و ...
گروه فرهنگي «خبرگزاري دانشجو»؛ احمد امینی را با فیلم های سینمایی اش و مهم تر از همه «این زن حرف نمی زند»، سریال های تلویزیونی و البته دستی که بر قلم دارد، می شناسیم.
او پس از ساخت فیلم های «سایه های هجوم» (1371)، «غریبانه» (1376)، «چتری برای دو نفر» (1379) و «این زن حرف نمی زند» (1381) و پس از 9 سال دوری از سینما بار دیگر با ساخت «بی خداحافظی» که قرار بود کیومرث پوراحمد آن را بسازد به سینما بازگشت. امینی در این میان چند سریال برای تلویزیون ساخت.
فيلم «بی خداحافظی» با نگاهي به زندگي رضا صادقي خواننده پاپ ساخته شده است و داستانش با سفر اين خواننده از بندرعباس به تهران آغاز ميشود.
«بی خداحافظی» در ژانر زندگی نامه ای ساخته شده در حالی که از ویژگی های این ژانر برخوردار نیست. به این معنا که با دیدن این فیلم مخاطب آگاهی کامل و درستی از زندگی فرد مطرح در آن - صادقی خواننده- پیدا نمی کند و این نکته فارغ از اینکه این آشنایی اساسا چه اهمیتی برای بیننده امروز ایران و مخاطب سینما دارد یا ندارد، قابل توجه است.
فیلم، در یک نگرش سطحی و دم دستی به تلفیق تعدادی آهنگ و خلق چند فضای نه چندان گرم و دیدنی بدون تمهید جذابیت های لازم فیلم های موزیکال پرداخته و رهاوردش تنها مطرح شدن نام رضا صادقی به عنوان یک خواننده و تعریف کردن بخشی از قصه زندگی او بدون لحاظ کردن زمینه های بصری و جذابیت های دراماتیک و سینمایی لازم است که به همین دلیل هم فیلم به یک روایت لخت و زمخت و از هم رها شده تبديل گرديده است و اصلا نمی تواند بیننده را با خود همراه سازد.
گذشته از بیننده ای که رضا صادقی و زندگی اش احیانا برای او اهمیتی ندارد، حتی بیننده علاقه مند به رضا صادقی و متن و حواشی زندگی اش هم راضی نمی شود و در فیلم چیز قابل توجهی به دست نمی آورد.
فیلم نه بیان درستی دارد و نه لحنی موزیکال؛ نه روایتش گیراست و نه بازی هایش درست. صرف اینکه فیلم درباره رضا صادقی است و او در فیلم حضور دارد و راه می رود و حرف می زند و تعدادی ترانه می خواند که دلیل نمی شود ما به فیلم درست و خوبی دست یافته و توقع داشته باشیم مخاطب هم با آن همراه شود و برایش هوار و هورا بکشد!
این چه تلقی کودکانه و سطحی و خامی از سینماست که دوستان ما دارند و به آن دلخوش کرده اند و بر اساسش فیلم می سازند؟!
فیلم «بی خداحافظی» نه زندگی نامه ای است و نه موزیکال. نه ویژگی های آن ژانر را دارد و نه این یکی را و جالب اینکه هر دو ژانر هم -زندگینامه ای و موزیکال- جزء سخت ترین و دشوارترین ژانرهای سینمایی بوده و فیلم ساختن در حیطه آنها کاری بس صعب و سخت و نیازمند کاربلدی فراوان و تمرین و ممارست بسیار است.
این فیلم که آقای امینی ساخته نهایتا به درد عشاق سینه چاک و یعمی و یصم آقای خواننده- در صورت وجود خارجی داشتن- می خورد و بس؛ وگرنه نه چیزی به سینمای ایران می افزاید و نه دردی از سوژه اصلی اش درمان می کند مگر بیکار نماندن عوامل فیلم و احیانا سود مادی که در صورت فروش خوبش عایدشان می گردد!
و باید قبول کنیم که حکایت تلخی است اینگونه فیلم ساختن در سینمای ایران که به هدر رفت همه چیزهای بالقوه و بالفعل این سینما منتهی می شود.
اما یک نکته نسبتا قابل تأمل و توجه درباره سوژه اصلی این فیلم یعنی رضا صادقی. او خواننده خوب و با استعدادی است. صدای خوبی هم دارد كه هم حزین است و هم دلنشین. او باید تلاش کند تا در مدار حرفه ای کار خود و با رویکردی با طمأنینه و صبورانه و بدون حاشیه، به تعمیق و جلوبردن تکاملی آثار خویش در عرصه موسیقی بپردازد و از پراکنده کاری و جلب شدن به سمت این و آن از آدم ها و کارهای بی ربط با هدف و افق اصلی اش بپرهیزد و بداند كه تنها در این صورت است که خواهد توانست نشانی درخور و اثری ماندگار در عرصه موسیقی از خود برجا گذارد و الا با گرفتار شدن به غرقاب موج های مقطعی و کارهای صوری و سطحی، هیچ اتفاق مثبتی برای انسان نخواهد افتاد.
تاریخ این حقیقت را به روشنی و مکررا ثابت كرده است.