«دختر زيبا و ثروتمندي ميخواهد ثابت كند كه بچههاي جنوب شهر به درد لاي جرز ميخورند...!!!» بله؛ درست حدس زدهاید این خلاصه داستان فیلم «نامزد آمریکایی من» است.
گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ يكي از معضلات فرهنگي كشور ما، سوء تفاهمهاي شديدي است كه مسئولان و قشري از مردم نسبت به هم دارند، در واقع اين يك معضل فرهنگي است كه آدمها آگاهي كامل نسبت به هم ندارند اما فكر ميكنند كه انديشه آنها نسبت به ديگري كاملا درست است و آن را به جاها و آدمهاي ديگر هم تعميم ميدهند، در حقيقت، بر اساس تفكر ناكارآمد و بدون تحقيق در مورد هر چيزي حكم صادر ميكنند، در اين مورد فيلمنامه نوشتم تا فرهنگ نادرست را به چالش بكشم.
تمركز ما در اين فيلم شخصيت محوري است، با همسرم ـ ياسمن كفايتي ـ خواستيم مانند تهمينه ميلاني كار را تممحور بنويسيم، ابتدا تم را مشخص ميكنيم و شخصيتپردازي بر اساس تم جاري ميشود، بنابراين موضوع تم اصلي فيلم بر اساس ايدهاي است كه مردم در مورد هر چيزي طبق آگاهي خود نظر ميدهند و آن را در همه جا به عنوان حكم صادر ميكنند، مصداقهاي اين مسئله را ميتوان در جامعه به وفور ديد.
تم فرعي اين فيلم هم اين است كه «اگر بدي كني، بدي ميبيني» هر دو اين موضوعات از آيه قرآن نشأت ميگيرند البته در فيلم به آيههاي قرآن به طور مستقيم اشاره نكرديم، گرچه مادر مرتضي لفظ «زلزال» را بر زبان جاري ميكند، در كل، اينها را در فيلم قرار داديم كه مردم بروند آنها را در قرآن بخوانند و از آن چيزي كه آگاهي ندارند، تبعيت نكنند.
احساس كردم اين معضل به شدت در كشور هم در بين مسئولان و هم در بين مردم وجود دارد، همچنين در بين ما آدمها اين موضوع كه «بدي كني، بدي ميبيني» از بين رفته است اما در هندوستان روي اين مسائل بسيار تاكيد ميكنند، بنابراين چرا به اين معارفي كه خودمان داريم، عمل نكنيم! در كل؛ جامعه به سمت بيهويتي ميرود و تمام ارزشهايمان در حال از بين رفتن است.»
این هم بخش هایی از بیانات کارگردان این فیلم در توضیح و شاید هم توجیه ساخت و پرداخت فیلمش است که لابد قرار است به شکل تکان دهنده ای مخاطب را تحت تأثیر قرار دهد!
فیلم به دلایلی که هنوز هم هیچکس نمی داندشان چهار سال در توقیف ماند و بعد هم وقتی در ماه رمضان اکران شد با تحریم سینماهای حوزه هنری روبرو شد و خلاصه در وضعیت رقت آمیزی به روی پرده رفت.
فیلم بر خلاف اداها و ادعاهای پرطمطراق و بی ربط کارگردانش، یک فیلمفارسی تمام عیار است که با جعل و کپی کاری از روی اسلاف فیلمفارسی اش، روی همه آنها را در ابتذال و مهمل بافی و باسمه ای گری سفید کرده است.
ورسیونی نازل و آبکی از داستان قدیمی و نخ نمای عشق پسر فقیر به دختر پولدار که با بدترین نوع اجرا و دافعه برانگیزترین مولفه ها سرهم بندی شده و روی پرده رفته است.
واقعا دلیل ساخته شدن این فیلم چیست؟ بیکاری عواملش؟ بلبشوی سینمای ایران که هرکس با مادرش قهر می کند یا بازیگر می شود یا فیلمساز یا فیلمنامه نویس؟ رکود بازار و قهر مخاطب تا به حدی که سینماگر ایرانی دست به دامن چنین موضوعاتی آنهم با چنین اجرایی شده است؟
وقتی در یک -به اصطلاح- فیلم سینمایی نه از کارگردانی خبری هست و نه از فیلمنامه و بازیگری و میزانسن و همة چیزهای دیگری که در سینما «اصل» است و آنوقت این تصاویر الصاق شده به هم به بدترین و واپس گراترین شکل ممکن روی پرده می رود، چه توقعی می توان از مردم داشت؟ اینکه این سینما را تحویل بگیرند و از آن حمایت کنند؟
قبول کنیم که توقع باطل، ناجوانمردانه و غیرمنصفانه ای است! نیست؟
اما مشکل که فقط این نیست. همه اینها هست به اضافه افاضات و بیانات قلنبه سلنبه ای که جناب کارگردان برای لاپوشانی ضعف های مهیب و فجیع فیلمش ردیف می کند و تحویل مخاطب می دهد.
چیزهایی از جنس همان بیاناتی که در ابتدای این متن بخش کوچکی از آن را آوردیم.
حکایت قوز بالای قوزی که هر روز اوضاع را وخیم تر می کند و هی بر حجاب ها می افزاید و شبه هنرمندان را دچار احساس «خود سینماگر بینی» می کند!
ناگفته نماند این فیلم حتی در عنوانش هم ملاحظه هیچ چیز را نکرده و گوی سبقت را در ابتذال زایی و نخ نماگرایی از اسلاف فیلمفارسی اش ربوده! فکرش را بکنید: «نامزد آمریکایی من»!
این را اضافه کنید به خلاصه داستان پیشنهادی سازندگان فیلم در رسانه ها که به خوبی و روشنی می تواند مافی الضمیر حضرات را عیان کند:
«دختر زيبا و ثروتمندي مي خواهد ثابت كند كه بچه هاي جنوب شهر به درد لاي جرز مي خورند...!!!»