کد خبر:۲۰۷۶۰۳
ضریحت به چشمانم روشنایی میبخشد
به پنجره فولاد اکتفا نمیکنم، دلم پنجرهای از جنس تو را میخواهد، من گره دلم را باید به گوشه عبایت ببندم، ضریحت به چشمانم روشنایی میبخشد ...
گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»- الهام ملایی؛ دیگر به دانسته هایم امیدی نیست باید ببینمت باید سری به خود بزنم خوب می دانم چاره ام این است که بیچاره تو باشم و چه زیباست زمانی که اتوبوس اسب راهواری می شود برای لقاء حبیب با محبوب.
بال هایش را می گشاید و سینه آسمان را می شکافد و به تاخت به سوی دیار شمس و الشموس می تازد، از سختی سفر چه بگویم؟ از شیرینی سفر چه بنویسم؟ از تاخیر بگویم؟ به من که همیشه به شما دیر می رسم.
از غذا بگویم؟ از گرما بگویم؟ کربلا هم گرم بود اما آب داشتیم آنها چه؟ از وقت کم دیدار بگویم؟ که اگر سال ها هم در کنار تو باشم باز هم زمان اندکی است و همه اینها زمانی که اجازه دخولت، اشک گرم روی گونه هایم می شود، رنگ می بازد و باز گدایی دیگر و باز صحن اسماعیل طلا.
جرعه جرعه آب سقا خانه طلایی ات را سر می کشم تا بردا و سلامایی شود بر آتش درونم، آرام آرام درون روضه رضوانت قدم می نهم نکند لگد مال شود بال ملکی.
به پنجره فولاد اکتفا نمی کنم دلم پنجره ای از جنس تو را می خواهد من گره دلم را باید به گوشه عبایت ببندم، ضریحت به چشمانم روشنایی می بخشد.
تمام تنم داغ می شود، باران زلال عطوفتت از دیدگان نامهربانم بر روی سنگ فرش های مطهرت می بارد آقا سلام آقا شرمنده ام آقا ببخش می خواهم تا گنبدت و حتی بالاتر از آن تا خود شما پر بکشم پس قامتم در مقابل عظمتت خم می شود به نهایت خشوع می رسم به انتهای بندگی به تو.
وقت این است تکلیفم را با دلم یکسره کنم، یا تو؟ یا عقده های سختی سفر و چه قیاس مضحکی! معلوم است کدام را انتخاب می کنم تو همیشه سابقون دلم هستی، سفرم زمانی آغاز می شود که از درب ورود به شما داخل می شوم، دیار با سبک بالان عاشق با اولیا الله.
چه زیبا بود سلام دوباره با حاج عبدالله برونسی، بابا نظر، با استاد درس عشق امام خامنه ای- کاوه -، سفرم نور بود نور علی نور شد.
شب آخر است شیطان خستگی به چشمانم چنگ می زند اما باز هم امام مهربانی دست های پر از اجابتش را در دلم می کشد تا آتشی شود درون وجودم.
پر از احساس است کلمات پدر مظلومم علی (ع)، باورم نمی شود که تمام شد، رواق امام مهربانم خداحافظ، مناجات های دل شب خداحافظ، خداحافظ زائران آفتاب با یک دنیا حسرت خداحافظ.
بغض، اشک، گریه و باز هم مرکب آیا دلتنگی من از دلِ تنگ امام رضاست یا از حسرت؟ آقا جان امام رضا(ع)! مهربانی ات حکایت از همیشه هاست، مهمان نوازیت زبانزد همه است، مهمانی خوبی بود کاش بگویی مهمان خوبی بودم.
لینک کپی شد
گزارش خطا
۰
ارسال نظر
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.