به گزارش خبرنگار حوزه بین الملل «خبرگزاری دانشجو»، امروز جمعه دوم نوامبر برابر با نود و پنجمین سالروز صدور معاهده شوم بالفور است که به موجب آن دولت بریتانیا بر اساس اصل «سرزمین بدون ملت برای ملت بدون سرزمین» به یهودیان حق احداث وطن قومیتی برای خود در فلسطین را داد.
بیانیه بالفور، اولین وعده ای که به یهودیان در طول تاریخ داده نشده نیست و آخرین آن نیز نخواهد بود. بی تردید، این بیانیه تنها یکی از تلاش های غرب برای ایجاد یک غده سرطانی در قلب امت عربی و اسلامی و همچنین ادامه وعده هایی بود که ناپلئون به یهودیان در مورد تشکیل یک میهن ملی در فلسطین داد.
وعده بالفور گامی در جهت کمک به پروژه صهیونیسم برای تحقق هدفش در ایجاد یک کشور یهودی بود.
انگلستان تلاش های فراوانی را برای تحقق آرزوی یهودیان صرف کرد و در واقع سیاستمداران این کشور، دست به کاری زدند که دیگر کشورهای استعمارگر از انجام آن ناتوان بودند. این وعده به منزله نخستین گام غرب در راه تاسیس رژیم صهیونیستی در سرزمین فلسطین و تحقق خواسته های جنبش جهانی صهیونیسم به قیمت ضربه زدن به یک ملت اصیل و ریشه دار با سابقه سکونت چندین هزار ساله در سرزمین فلسطین بود.
در آن زمان، آرتر جیمز بالفور وزیر خارجه دولت بریتانیا به نخست وزیری دیوید لوید جرج در تاریخ 2 نوامبر سال 1917 طی نامه ای که به لرد روچلد یکی از سران جنبش جهانی صهیونیسم نوشت، این وعده شوم را صادر کرد.
صدور این وعده در واقع نتیجه مذاکرات سه ساله میان دولت بریتانیا در یک سو و یهودیان این کشور و جنبش جهانی صهیونیسم در سوی دیگر بود و بالاخره صهیونیست ها توانستند بریتانیا را متقاعد کنند که قدرت تحقق اهداف و خواسته های این کشور و حفظ منافع آن در منطقه را دارند.
دولت بریتانیا متن این بیانیه را به ولسون رئیس جمهور وقت آمریکا ارسال کرد و وی با محتوای آن موافقت کرد. دولت های فرانسه و ایتالیا نیز در سال 1918 به صورت رسمی موافقت خود با این بیانیه را اعلام کردند. در ادامه ژاپن نیز در 25 آوریل 1920 با این وعده موافقت کرد و سپس نوبت به شورای عالی نیروهای ائتلافی رسید تا در کنفرانس سان ریمو با اجرایی شدن وعده بالفور بر اساس ماده 2 سند قیمومیت موافقت کنند.
بدین ترتیب می توان گفت که وعده بالفور، یک وعده غربی و نه صرفا انگلیسی بود. در مقابل، طرف های عربی واکنش های مختلفی به صدور این وعده شوم نشان دادند و برخی صرفا به ابراز تعجب و خشم اکتفا کردند و برخی آنرا محکوم نمودند و تعدادی دیگر از آنها در صدد مهار آتش خشم و غضب ملت های خود برآمدند.
دولت بریتانیا با ارسال نامه ای به شریف حسین تاکید کرد که تنها تا جایی اجازه ساخت و ساز یهودیان در فلسطین را خواهد داد که منافع عرب ها از لحاظ اقتصادی و سیاسی به خطر نیفتد، اما در عین حال، به دایره نظامی بریتانیا در فلسطین دستور داد که مطیع اوامر کمیته یهودی باشد که در آن زمان به ریاست حاییم وایزمن جانشین هرتزل در فلسطین اشغالی فعالیت می کرد.
دولت بریتانیا همچنین مقدمات و حمایت های لازم برای مهاجرت یهودیان روسیه و اروپای شرقی به فلسطین را فراهم کرد. اما ملت فلسطین تسلیم این وعده و وعیدها و تصمیمات بریتانیا و وقایع عملی نشدند، بلکه انقلاب ها و قیام های متعددی را به راه انداختند که نخستین مورد از آنها قیام براق در سال 1929 و بعدی قیام سال 1936 بود.
جنبش جهانی صهیونیسم نیز به نوبه خود از این وعده به عنوان سندی قانونی برای اجرایی کردن اهداف و خواسته های خود در زمینه تاسیس کشور یهودی در فلسطین و تحقق رویای یهودیان مبنی بر اخذ تعهد از یکی از کشورهای بزرگ برای احداث وطن قومیتی برای خود استفاده کرد. اشاره صریح سند استقلال یا همان سند تاسیس رژیم صهیونیستی به وعده بالفور نشانه ای آشکار از اهمیت این وعده برای یهودیان است. به هر حال، یهودیان توانستند از این کاغذ پاره و سند قیمومیت انگلیس و نیز قطعنامه شماره 1947 مجمع عمومی سازمان ملل متحد مبنی بر تقسیم فلسطین برای تحقق رویای خود در تاسیس وطن قومیتی برای خود استفاده کرده و در تاریخ 15 ماه مه سال 1948 تاسیس رژیم خود را اعلان کنند.
این رژیم در ادامه با اعمال نفوذ و فشارهای قدرت های بزرگ به عضویت سازمان ملل متحد درآمد و نخستین کشوری در تاریخ نظام سیاسی بین المللی شد که در یک سرزمین متعلق به دیگران تشکیل شد و با حمیت طرف های بین المللی به طرفی زورگو در منطقه تبدیل شد که مساحت بیشتری از اراضی فلسطینی و عربی را مصادره کرده و ساکنان بخش های باقی مانده سرزمین فلسطین را هم تحت حملات و تجاوزات بی وقفه خود قرار داده است.
بیانیه بالفور سرزمین فلسطین را به عنوان وطن به افرادی بخشید که اصلا ساکنان اصلی سرزمین فلسطین نبودند؛ چرا که در آن زمان جمعیت یهودیان فلسطین به بیش از 50 هزار نفر از کل جمعیت 12 میلیونی یهودیان در جهان نمی رسید و این در حالی بود که جمعیت عرب های فلسطین 650 هزار نفر بود و سالیان سال بود که در شهرها و روستاهای سراسر فلسطین زندگی می کردند، اما وعده شوم بالفور این آرامش و زندگی آنها را بر هم زد و جز برخی حقوق جزئی مدنی و دینی، دیگر حقوق سیاسی و اقتصادی و اداری آنها را نادیده گرفت.
در زیر متن کامل وعده بالفور را با هم می خوانیم:
وزارت خارجه بریتانیا
2 نوامبر 1917 م
لرد روچیلد عزیز!
بسیار مایه خوشحالی است که به نیابت از حکومت اعلی حضرت مطلب زیر را که تامین کننده آرزوهای یهودیان و صهیونیست هاست و به وزارت امور خارجه پیشنهاد و با آن موافقت شده است، به اطلاع جنابعالی برسانم. حکومت اعلی حضرت به موضوع تاسیس وطنی ملی برای ملت یهود در فلسطین به دیده موافق می نگرد و نهایت سعی خود را برای تحقق این هدف به کار می گیرد، مشروط بر این که هیچ گونه اقدامی که ناقض حقوق مدنی و دینی پیروان دیگر ادیان غیریهودی در فلسطین و حقوق و وضعیت سیاسی یهودیان در کشورهای دیگر باشد، صورت نگیرد. بسیار خرسندم اگر اتحادیه هیات های صهیونیستی را در جریان این مطلب قرار دهید.
ارادتمند شما آرتور بالفور
روچیلدها چه کسانی هستند؟
موسس خاندان روچیلد اسحاق اکانان بود. وی با لقب روچیلد خوانده می شد که از ترکیب دو واژه آلمانی ROT و SCHILD شکل گرفته و به معنای سپر سرخ بود. عبارت ترکیبی مذکور اشاره به سپر سرخی داشت که جد پدری آنان در قرن شانزدهم بر سر در قصرش در فرانکفورت می آویخت و از یهودی بودن ساکنان قصر حکایت داشت.
مایر آشمل روچیلد در کار تجارت مسکوکات قدیمی بود و کار هدایت خاندان روچیلد را بر عهده داشت. او پنج فرزند داشت که هر کدام را به یکی از کشورها فرستاد و در پی آن، روچیلدها موفق شدند که در کشورهای محل سکونت شان نهادها و موسسات بزرگ مالی را تشکیل دهند ؛ البته نباید این نکته را فراموش کرد که آنان یک شبکه گسترده مالی را تشکیل دادند تا از این راهگذار سود و پول فراوانی را برای اقلیت یهودی کره خاکی جمع کنند.
روچیلدها در کشورهای مختلف همگام با سیاست دول آن کشور عمل می کردند. به عنوان نمونه در زمان جنگ های ناپلئون در اروپا، روچیلدهای ساکن فرانسه از ناپلئون در برابر اتریش و انگلستان و دیگر کشورها حمایت می کردند و حال آنکه روچیلدهای مقیم اتریش و انگلستان از کشورهای محل اقامت شان علیه فرانسه جانبداری می نمودند ؛ ولی در نهایت هدف همه روچیلدها تامین منافع یهودیان بود که همین امر بازنمود روشنی از اخلاق فاسد یهودیان است.
لئونیل روچیلد (1868 ـ 1937) مسئول نهادهای مالی خاندان متبوعش در انگلستان بود و به عنوان رهبر اقلیت یهودی انگلستان فعالیت می کرد. وی رابطه صمیمی با حیم وایزمن، اولین رئیس رژیم صهیونیستی و ناحوم سوکولوف داشت و توانست دولت بریتانیا را در خصوص کمک به یهودیان برای ایجاد یک میهن ملی قانع سازد.
لئونیل به خاطر نقشی که در حمایت صهیونیسم داشت، به عنوان رئیس افتخاری اتحادیه صهیونیسم در انگلستان و ایرلند منصوب شد.
لئونیل بعد از پیروزی در کسب موافقت بریتانیا جهت تشکیل میهن ملی برای یهودیان در فلسطین، دست از کار نکشید و به ایجاد یک لشکر متشکل از یهودیان همت گمارد. این لشکر در زمان جنگ جهانی در قالب ارتش انگلستان فعالیت می کرد.
جیمز آرماند روچیلد (1878 ـ 1957) نیز مسئولیت جمع آوری نیروهای داوطلب را برای لشکر یهودیان بر عهده داشت و بعد از آن نیز ریاست هیات شهرک سازی در فلسطین را بر عهده گرفت. ضمنا پدر آرماند نیز عهده دار تامین بودجه لازم برای شهرک سازی و نیز اجرای پروژه های کمک به اسکان یهودیان در فلسطین بود و از مهم ترین طرح هایی که با هزینه وی اجرا شد، باید به ساختمان کنست در شهر قدس اشاره کرد.