به گزارش گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»، محمد سعید میرزایی دانشجوی پرستاری دانشگاه آزاد یاسوج شعری با موضوع عصر عاشورا سروده است که متن آن به شرح ذیل است:
با روضهی تو قلب من آشفته می زند
هم حرف های تازه و ناگفته می زند
* *
ای کشتی شکستهی طوفان خیمه ها
ای زخم های کهنهی پنهان خیمه ها
ای واژه های شعله ور سینه سوخته
ای چشم های خیره به چشمان خیمه ها
امشب چرا مقابل هم ایستاده اند
خورشید ، ماه ، همهمه ، باران ، خیمه ها
این واژه های گمشده دنبال کیستند
در آسمان بی سر و سامان خیمه ها
حالا که رسته بر لب خونین پیکری
گل زخم های باغ پریشان خیمه ها
بر دست پینه بستهی صحرا نشسته است
گرد و غبار حسرت دامان خیمه ها
با من تمام آینه ها گریه می کنند
این واژه ها برای شما گریه می کنند
**
در قتلگاهتان دل آیینه ها شکست
این ناله های زینب ام المصائب است
فریاد دختری است که با خون دل شبی
بر جسم سر بریدهی بابای خود نشست
شاید سکینه تشنهی لبخند ماه بود
وقتی فرات بر سر عباس چشم بست
سرهای قدسیان و تن سرد نیزه ها
خورشید هم به هیئت بابای من شده ست
حتی در آن مصیبت عظمی نگاه را
باران خون بر لب خشکیده ات نبست
خون می چکید از تن آن مرد، گوییا
مادر به چشمهای کسی خیره مانده است
**
با دست های من علمی می شود به پا
غلتیده خون به پیکر سقای کربلا
تو نیستی و عقربه ها می روند که
حتی برای لحظه ای از لای پنجره
بی اختیار با همه دردهایشان
مثل مترسک و شب سردی که مزرعه
تاریک بود و از همه جا اشک می چکید
حتی از ارغوانی تنهای باغچه
یک عمر آرزو به دل مرد مانده است
حتی برای دیدن چشمان آینه
آیا نیامده ، هم از این خانه می رود
آن مرد خسته ای که به بالینش این همه
سر می دهند همهمهی عاشقانه و
با گریه چشم عقربه ها می روند به
آن لحظه ای که بوی محرم گرفته است .
**
کی قلب پاره پاره آرام می شود
این قصه کی ، کجا به سرانجام می رسد .