گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، ساجده مقدمی،
ریشه فردگرایی
«Individualism» از ریشهء لاتین «اندیودیوس» که خود مشتق از «Dividuus» میباشد، اخذ شده. واژه Dividuus همان «دیواید» است که به معنی جدا کردن و تقسیم شدن میباشد. «اندیودوآل» نیز، از همین ریشه، به هر موجود یا شئ یا گروه واحد و خاصّی که ممتاز از طبقه، انواع و مجموعه دیگری است، اطلاق میشود.
این واژه همچنین در لغت به یک انسان که در برابر گروه یا نهاد اجتماعی قرار دارد، گفته شده است. به عبارت دیگر واژه لاتین اندیویدیوم به معنی «غیرقابل تجزیه و تقسیم» است و «Indivisible» در واقع به فرد یا اندیودوآلی اطلاق میشود که کوچکترین و در عین حال، غیرقابل تفکیکترین عنصر انسانی میباشد و امروزه جهت هر آنچه که بتوان به آن به عنوان واحد یا رویدادی تنها نگریسته شود، به کار میرود.
تعاریف فردگرایی
«Individualism» در فرهنگ علوم سیاسی، چنین تعریف شده است: «مفهوم آن، برتر پنداشتن فرد از جمع و قائل شدن اهمیت برای فرد در برابر جمع است. بنابراین نظریه اگر حقوق، نیازها و منافع فرد و آزادیهای فردی در جامعه تأمین شود این امر خود به خود منتهی به تأمین منافع و مصالح اجتماعی میگردد. فلسفه فردگرایی، مالکیت خصوصی را شرط ضروری آزادی میداند و با دخالت دولت در امور اقتصادی و اجتماعی مخالف است و دخالت دولت را تنها در صورتی که به منظور تأمین آزادی عمل فرد انجام گیرد مجاز میشمارد.»
بنابراین فردگرایی عبارت است از آئین یا اصلی اخلاقی که منافع و علایق خود فرد را در تعیین تولیت و رهبری جامعه و ارزش های اخلاقی، حقوق و تکالیف افراد آن، برتر از جمع میشمارد و کلّ اجتماعی را فاقد ارزش یا اهمیت اخلاقی میداند و همه ارزشها را ناشی و منبعث از افراد میشناسد.
براساس این آیین که در حوزه اقتصاد، سیاست، حقوق، هنر، ادبیات و فلسفه خودنمایی میکند، هدف اصلی و عمده جامعه، ارتقای رفاه مادی و هدف عمده قانون اخلاقی، تکامل هویّت و سیرت فردی است.
هدف این آیین یا سیاست، در مرحله نخست توجّه به حقوق فردی، به ویژه حفظ و حراست استقلال سیاسی و اقتصادی فرد، استقلال خلاقیت و عمل وحوائج فردی است که در سازمان صنعتی و حکومتی رعایت میشود و در واقع متضمّن همه گونه تلاش جهت اهداف فردی میباشد.
تاریخچه فردگرایی
تاریخچه فردگرایی به زمان باستان باز میگردد، اما در معنای جدیدش، از زمان انقلاب صنعتی نشأت میگیرد. فردگرایی به دنبال جنبشی بود که در جامعهای با سلطه و هدایت سنّت به وجود آمد و با تأکید روی حقّ تشخیص و قضاوت فردی و در کشمکش و رویارویی با باورها و نهادهای با اهمیت آن جامعه همراه بود.
ایدهآل خودبسندگی و کف نفس در سیرت سقراطی
قرن پنجم قبل از میلاد یونان با یک فروریختگی و پاشیدگی بزرگ سنّت نشان خورده است. جامعه یونانی در این زمان از فردگرایی اشباع گردید. این قالب ذهنی به بهترین شکل در ایدهآل خودبسندگی و کف نفس که عنصری در سیرت سقراطی به شمار میآید، آشکار است، که پس از سقراط نیز ادامه یافت و از سوی «کلبیون» روش زندگی گردید. این امر خود را در پرتویی کمتر مطلوب، در گروهی از سوفسطاییان پایان قرن پنجم نیز نشان میدهد. در واقع می توان گفت: فردگرایی یونانی از فردگرایی مدرن حکایت میکرد.
فروپاشی نظم مذهبی، اقتصادی و اجتماعی قرون وسطی
علاوه بر این باید توجه داشت که ظهور فردیت در برداشت مدرن آن، به فروپاشی نظم مذهبی، اقتصادی و اجتماعی قرون وسطی مرتبط است. در جنبش عمومی بر علیه فئودالیسم، تأکید تازهای بر اهمیت وجود شخصی انسانی، که برتر و فراتر از جایگاه یا کار ویژهاش در جامعه سلسله مراتبی انعطافناپذیر باشد، صورت گرفت. در پروتستانتیسم نیز این تأکید به رابطه مستقیم و فردی انسان با خدا، به عنوان مخالفت با واسطه بودن کلیسا در رابطه بین انسان و خدا، مرتبط بود.
فرد به عنوان موجودی جوهری در اواخر قرن هفدهم و هجدهم
در اواخر قرن هفدهم و قرن هجدهم شیوه جدیدی از تحلیل در منطق و ریاضی به وجود آمد و فرد به عنوان یک موجود جوهری تلقی گردید و مقولات جمعی از او مشتق شد و تفکر سیاسی روشنگری اساسا این مدل را دنبال کرد. استدلال از افرادی شروع شده بود که وجود ابتدایی و مقدماتی دارند و قوانین و اشکال جامعه از آنها به وسیله فرمانبرداری، یا به وسیله قرارداد و توافق، یا به وسیله برداشت جدیدی از قانون طبیعی در تفکر لیبرال، مشتق شده بود.
در واقع برداشت مدرن از فرد نتیجه توسعه مرحله معینی از تفکر علمی و مرحلهای از تفکر اقتصادی و سیاسی است.
زمینههای پیدایش فردگرایی
اکنون باید به منبع فردگرایی پرداخت؛ منبعی که فرد را قادر سازد تا به خودمختاری و استقلال وجودی دست یابد. با توجه به بستر تاریخیای که منجر به ظهور فردگرایی شده است، میتوان مشاهده کرد که جریانهای فکری بسیار گوناگونی به این اعتقاد فردباورانه یعنی اعتقاد به ارزش مطلق هستی فردی پیوستند و همگی در روند تحولی طولانی در نهادینه کردن آن سهیم شدند:
- جریان مسیحی که با بنیاد نهادن دین بر رستگاری جانهای فردی، والاترین ارزش را ناگزیر در خود انسان مشاهده میکند.
- جریان اصلاح دینی که با برقراری رابطه بیمیانجی میان خالق و مخلوق، انسان را در موضع ـ هر چند نابرابر ـ هم سخنی با الوهیت قرار میدهد.
- جریان اومانیستی که با مبنا قرار دادن فلسفة یونانی انسان را میزان هرچیز میداند.
- جریان عقل گرایی و خردباوری روشنگرانه که فرد را به مشارکت در به کمال رساندن عقل در خود نهفتهاش فرامیخواند.
و سرانجام جریان طبیعتگرا که به یاری روسو و کانت، هم اصول هرگونه اخلاق را در آزادی درونی جای میدهد و هم ارزش مطلق آزادی را با فرد، یگانه میسازد؛ فردی که درعین حال، تکیه گاه و غایت آزادی نیز به شمار میآید.
به طور کلی می توان گفت که برای فراهم آمدن فردگرایی مدرن، دو چیز مخصوصا مورد لازم بود، افزایش و ترقی ایده ارزش برتر فرد، که از مسیحیت آمد و بر«رفرماسیون» تابشی مجدّد داشت، و ضرورت یک نظام اقتصادی که توسط مبادله، قوّت و برتری میگرفت.
هسته لیبرالیسم؛ برتر پنداشتن فردگرایی
برتر پنداشتن فردگرایی، هسته متافیزیکی و هستیشناختی، لیبرالیسم است. فردگرایی لیبرال، هم هستیشناختی است و هم اخلاقی. این مفهوم، فرد را واقعیتر یا بنیادیتر و مقدم بر جامعة بشری و نهادها و ساختارهای آن تلقی میکند. همچنین در مقابل جامعه یا هر گروه جمعی دیگر، برای فرد، ارزش اخلاقی والاتری قائل است.
میتوان نتیجه گرفت که جامعه در برابر فرد، اهمیت به مراتب نازلتری دارد و آنچه مهم میباشد و باید براساس آن، برنامهها شکل مفهومی و عینی یابد، فرد به عنوان غایت و مرکز است.
مفهوم لیبرالی ماهیت انسان، افعال انسان را ناشی از انرژی طبیعی تمنیات و امیال ذاتی او میداند که فعالانه از درون میجوشد و فرد نیز برای ارضای این تمنیات و امیال به وسیلة قوة قاطع خرد هدایت میشود.
به عبارت دیگر، عمل و رفتار فرد از دید لیبرالیسم به طور طبیعی، ملهم از احساسات، امیال و تمنیاتی است که در بنیاد، خودخواهانهاند، زیرا فرد طبعاً به دنبال خوشبختی، لذت و ارضای تمنیات خویش است و منشا پویایی عمل انسان در همین جا نهفته است.
امیال هر کس به اندازه امیال دیگری مشروع است
از دریچه نگاه لیبرالیسم، «هر خواستنی فینفسه مجاز و مشروع است»؛ اما درعین حال، لیبرالیسم به این نکته توجه دارد که ملاک قرار گرفتن میل به عنوان منبع فعالیت فرد منجر به تعارض میشود و به همین علت، بیان میدارد که کشمکشهای اولیة بین افراد ذرهای که هر یک خواهان خوشنودی خویشند، باید به گونهای به سامان درآید و بر این اساس، امیال هر کس به اندازه امیال دیگری مشروع است. اما باید آن چنان قوانین و قواعدی طراحی کرد که مردم را از دنبال کردن ارضای تمنیات خویش به قیمت امیال دیگران باز دارد و در صورت ارتکاب چنین عملی، آنهارا تنبیه کند.
در ادامه، متفکرین لیبرال بر این اصل تاکید دارند که هر یک از افراد را باید قابل اعتمادترین داور امیال خویش به حساب آورد؛ چرا که اگر این اصل کنار گذاشته شود، راه برای حکومت مطلقه اقلیتی روشنفکر که ادعا میکنند بهتر از خود مردم میدانند که مردم واقعاً چه میخواهند و در آرزوی چه هستند هموار خواهد شد.
مفاهیم پایه فردگرایی در متن لیبرالیسم
بنابر آنچه گفته شد، لیبرالیسم با ماهیت خود و دستورکاری که برای اخلاق تجربی تعیین میکند به فردگرایی امکان بروز و تثبیت میدهد. به طور خلاصه، چهار اعتقاد اساسی مشترک میان همه نظریههای «لیبرالی» را بیان میکنیم تا مشخص شود که چه اندازه مفاهیم پایه فردگرایی در متن لیبرالیسم نهفته است:
1- اعتقاد به این اندیشه که مردم در جامعهای سیاسی باید آزاد باشند.
2-اعتقاد به برابری مردم در جامعهای سیاسی؛ اعتقاد به این اندیشه که نقش دولت باید به گونهای تعریف شود که تقویت کننده آزادی و برابری باشد.
3-اگر قرار است جامعهای مشروع باشد، هر جامعه سیاسی باید برای افرادی که در آن زندگی میکنند موجه باشد.
4-عقل، ابزاری است که دولت لیبرال با آن حکومت میکند. دیدگاههای مذهبی، اخلاقی، یا متافیزیکی مردم هر چه باشد، از آنها انتظار میرود در حوزه سیاسی از طریق استدلال عقلی و با نگرشهای معقول عمل کنند و استدلالهای مشروعیت بخشی که به مردم ارائه میشود تا رضایتشان گرفته شود باید مبتنی بر عقل باشند.
فردگرایی لیبرالیسم که در قرن بیستم بیشترین توجه را به خود جلب نمود، با اومانیسم رابطه مستقیمی دارد که آن را تبیین میکنیم.
فضای اومانیستی غالب بر نظریه پردازان فردگرایی
بدین سان مشاهده میشود که اومانیسم با مفهوم فردگرایی، رابطه علیت و معلولیت دارند. هنگامی که توماس هابز در فلسفه و آدام اسمیت در اقتصاد، شکل نظری به فردگرایی میدادند، فضای اومانیستی شدیدی بر آنها تأثیر نهاده بود. فردگرایی که جامعه را موجودی آلی (و نهغایی) برای خدمت به آحاد افراد بشر میشمارد، از این ایده اومانیستی نشات میگیرد که انسان به عنوان موجود خودمختار، غایت طبیعی زیست جهان است و مطلقا هیچ موجودی برتر از انسان وجود ندارد که بخواهد مخدوم او قرار گیرد.
ارتباط اومانیسم با خودمحوری، لذتگرایی و مکتب اصالت فائده
نظریات فردگرایانه، الزاما خودمحور نیستند. خودمحوری، آموزهای است در برابر دیگرمحوری. تلاش برای ارضای تمایلات فردی و عدم توجه به دیگران و امیال و نیازهایشان، بعد اخلاقی خودمحوری است. بعد فلسفی خودمحوری عبارت است از محوریت سوژه انسانی در شناخت دکارتی و اراده معطوف به قدرت نیچهای.
انسان خودمحور روشنگری، در پی سلطه هرچه تمامتر بر طبیعت و حتی بر انسانهای دیگر است. استعمار، پدیدهای سیاسی است که از همین طرز دید برخاسته است؛ کشورهای جهان سوم، سوژه انسانی محسوب نمیشوند، بلکه ابژههایی هستند که باید توسط سوژه برتر غربی، مورد سلطه و بهرهبرداری واقع شوند. هرچند شخص فردگرا الزاما خودمحور نیست، اما نمیتوان نادیده گرفت که نظریات اومانیستی خودمحور چه در بعد فلسفی و چه در بعد اخلاقی، فردگرایی را تثبیت و تحکیم کردهاند.
خودمحوری، با لذتگرایی مرتبط است. لذتگرایی در فلسفه، آموزهای است که میگوید لذت تنها خیر اعلی در زندگی است و جستن آن هدف ایدهآل رفتار میباشد.
عقلانیت و فردگرایی
روشنگری واژهای برای معرفی جریانات فکری قرن 18 است که به معنی خروج از تاریکی و نادانی به عقلانیت، علم و احترام به انسانیت استعمال شده است.
«اومانیسم روشنگری» که با کانت ظهور کرد، بر دو امر متمرکز بود، یکی آنکه انسانها، خود را میسازند و دیگر اعتماد به قدرت عقل بشر برای توصیف و نظم بخشی به جهان. همین اعتماد محکم به عقل منجر به فردگرایی شد.
اگر این، انسان است که با عقل روشنگری شده خود (یعنی عقل رها شده از اعتقادات مابعدالطبیعی)، سازنده خویش و نظم جهان است، دیگر، جایی برای باور سنتی به منابع قدرت خارج از فرد وجود نخواهد داشت و فرد، سالار خواهد بود. فردسالاری حاصل از این طریق، تسلیم هیچ غیری نیست.
در واقع از آنجا که عقل روشنگری از نقادی و شکاکیت استخراج میشود، همه چیز میتوانند تکذیب شوند و هیچکس جایگاهی ویژه و مرجعیتی برای تعیین حقیقیت نخواهد داشت. عقل شکاک ضمانت میکند که همه دعاوی علمی عموماً تست شده باشند و هیچ شخصی یا نهادی نتواند مدعی مصونیت از خطا شود.
اهمیت عقل برای روشنگری نه فقط به خاطر نیروی نقادانه و شکاکیتش، بلکه به این خاطر هم بوده است که خصوصیتی عینی داشت. برخلاف وحی که حقیقت را به اتوریته شخصی خاص پیوند میدهد، عقل برای اومانیستها، این قدرت را دارد که حقیقتی تولید کند که به معنی واقعی کلمه، از نظر موضوع آزاد است.
منابع :
1.فردگرایی: تأملی در ابعاد و شاخص ها ،وثوقی منصور و میرزائی،حسین، مجله نامه علوم اجتماعی پاییز 1387 - شماره 34
2.بازشناسی فردگرایی و پیامدهای آن ،حمیدیه، بهزاد،مجله راهبردی- تابستان 1385 - شماره 6
3.فردگرایی، رحمت پور، رحمت، مجله فرهنگ تابستان 1370 - شماره 9