گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ وقایعی که این روزها سینمای ایران با آن دست به گریبان است، حکایت تلخ و عبرت آموز و البته حیرت آوری است که ماحصل تلاشهای طیف شبه روشنفکر، دیکتاتور مآب، مظلوم نما از سویی و مدیریت باسمهای و بیتردید باری به هر جهت سینمای کشور از سوی دیگر است.
در این میانه، اما جرم اصلی و ضربه جدی اولاً به آرمانها، اعتقادات و مفاهیم ارزشی اسلام و انقلاب و ثانیاً به طیف بچه حزباللهیهای دغدغهمند و آزرده خاطر و رنج کشیده این سرزمین تحمیل شده است.
دیکتاتوری روشنفکری که در بخشهای مختلف فرهنگ و هنر این مملکت ریشه دوانیده و گلوگاههای تولیدات هنری را قبضه کرده و از همه تریبونها برخوردار است و از انواع و اقسام رانتها و مافیاهای مختلف بهره میبرد، در عین حال فریاد خفقان و نبود آزادی سرمیدهد و مظلوم نمایی خود را نیز همزمان به اجرا میگذارد.
در چنین موقعیتی میدان را برای تاخت و تاز همه جانبه و سوءاستفاده یکپارچه از فضای فرهنگی کشور برای خود مهیا میبیند و البته تردیدی نیست که چنین شرایطی را با استفاده از بازوی توانمند رسانهای و بوقهای تبلیغاتی متنوع و متعددش پدید میآورد.
فیلمی همچون «من مادر هستم» به کارگردانی فریدون جیرانی که افکار و ذهنیتها و دغدغههایش هیچ نسبتی با نظام و انقلاب ندارد، در کمال آزادی تولید و روانه اکران میشود و آن گاه وقتی چنین اثر چندش آور و حیرت انگیزی با اعتراض تعدادی از عناصر حزباللهی و ارزشی جامعه روبرو میگردد، فریاد دیکتاتوری و خفقان سرمیدهد و با اجرای سناریوی مظلوم نمایی، فضای غبارآلود به وجود میآورد.
ضمن آن که در این پروسه با مخالفان خود به زبان تحقیر و تمسخر سخن میگوید و در چنین فرآیندی موقعیت کاملی فراهم میشود تا بوقهای تبلیغاتی متعدد و متنوع این دیکتاتوری روشنفکری وارد میدان شده و فضا را به دست گیرند و مخالفان و منتقدان ارزشی و حزب اللهی را با هر چوبی که میخواهند برانند و با هر انگی که میخواهند روبرو سازند.
آقای فریدون جیرانی چه کارنامهای در حوزه فیلمسازی دارد؟ فیلمهای او کدامند؟ «قرمز»، «شام آخر»، «آب و آتش»، «سالاد فصل»، «پارک وی»، «قصه پریان» و حالا هم «من مادر هستم»؛ فیلمهای که پول ساخت آنها را بعضاً نهادهای جمهوری اسلامی پرداخت کردهاند و شخصی مثل جیرانی که در افکار، روحیات و دغدغههایش هیچ نسبتی با نظام و انقلاب و ارزشهایش ندارد، هزینه ساخت فیلمهایش را از نهادهای حکومتی دریافت میکند و آن وقت ...
حقیقت آن است که جدیدترین دیکتاتوریها و دگمترین فضاهای فکری و رفتاری بر طیف شبه روشنفکری جامعه حکمفرماست که با پول بیت المال همین بچه مسلمانها ارتزاق میکنند و تولیدات هنری تحویل جامعه میدهند و آن وقت، وقتی تعدادی از همین نیروهای ارزشی از شدت قباحت و وقاحت آثار هنری این حضرات، کارد به استخوانشان میرسد و فریاد اعتراض سرمیدهند، یا با توهین و تمسخر مافیای رانت خوار شبه روشنفکری روبرو می شوند یا با عنوان عوامل خفقان و استبداد مورد هجمه جریان رانتخوار، پرتوقع و مدعی قرار میگیرند.
نکته دیگری که امثال جیرانی مدعی آن هستند که البته یک فریبکاری بیش نیست، ادعای ساخت فیلم اجتماعی، آسیبشناسانه است که باید به ایشان و امثالشان گفت، فرق است بین فیلم اجتماعی آگاهی بخش و آسیب شناسانه با فیلم مروج فساد و انحطاط و شرابخواری!
به خوبی میتوان درک کرد که فیلمهای امثال جیرانی آیا به دنبال آگاهی بخشی و ایجاد شرایط آسیب شناسی و زدودن مشکلات اجتماعی و گوشزد کردن خطرات اباحهگری و بیقید و بندی هستند یا اینکه خود همه چیز را مستمسکی قرار می دهند برای تحریک و ترویج همین مسائل؟!
شرایطی که در روزهای اخیر و در حول و حوش فیلم «من مادر هستم» در سینمای ایران رخ داد، گویای دو واقعیت تکان دهنده است و همان طور که اشاره کردیم از طرفی دیکتاتوری روشنفکری و فریبکاری عوامل مدعی، رانتخوار و در عین حال مظلوم نمایی این طیف را نشان میدهد و از سوی دیگر جلوه تام و تمامی است از آنچه این روزها بر مدیریت فرهنگی و هنری کشور قائل است و لابد در این میان مشکل اصلی و مسئله جدی و خطر مهم از ناحیه تعدادی بچه حزب اللهی مظلوم و تنها و بیدفاع است که فریاد اعتراض از هجمه به ارزشها و آرمانهای دینیاشان بلند کرده و با دست خالی و تنها با دلی سوزان و قلبی شکسته به میدان آمدهاند!