حاکم شدن الگوهای لیبرالیستی بر جامعه، سبب ایجاد تفکری شد که در آن رسیدن به استقلال مالی از طریق اشتغال بیرون از منزل که مستلزم ایفای نقش مردانه است بر دیگر نقشهای اصلی زن اولویت پیدا کرد به طوریکه در بررسی علل طلاق، کاهش جمعیت، عدم تربیت صحیح فرزندان و... اشتغال زنان را میتوان یکی از عوامل مؤثر دانست.
در بررسی عوامل موثر بر تغییر سبک زندگی در عصر حاضر میتوان اشتغال زنان را به عنوان یکی از عوامل اثرگذار دانست. با نگاهی هرچند سطحی و گذرا به زندگی خانوادههایی که در آنها زنان شاغل و نان آورند به خوبی متوجه این مسئله میشویم که تفاوت محسوسی در سبک زندگی این خانوادهها که بیشتر رنگ و بوی غربی به خود گرفتهاند با خانواده اسلامی وجود دارد. در الگوی خانواده اسلامی هر فردی در خانواده به ایفای نقش خود میپردازد و مسئله ای با عنوان تداخل یا جایگزینی نقشها به وجود نمیآید. این مسئله به دلیل تأثیر مثبتی که بر روابط فی مابین افراد خانواده میگذارد سبب ایجاد آرامش و ثبات در خانواده میگردد. اما در خانوادههایی که زن در بیرون از منزل اشتغال دارد. با سبک متفاوتی از زندگی روبرو هستیم. در این خانوادهها مهد کودکها جایگزین مادر میشوند. غذاهای آماده جای غذاهای گرم را میگیرد و... و در نهایت این مسئله به تربیت غلط فرزندان و کم شدن وابستگی زن و شوهر نسبت به یکدیگر میانجامد. کمرنگ شدن تدریجی روابط زن و شوهر نتیجهای جز سستی بنیان خانواده در پی نخواهد داشت. طوریکه با کوچکترین و جزئیترین اختلافی طلاق را به عنوان بهترین گزینه پیش روی خود انتخاب میکنند.
دکتر«امیرحسین بانکیپور فرد»استادیار دانشگاه اصفهان و کارشناس مسائل اجتماعی است. از نظر وی اشتغال حق زن است نه وظیفه زن و زمانی باید از این حق استفاده کند که به وظایف و رسالت اصلی او در خانواده که تربیت انسان است، ضربهای نخورد. ایشان اشتغال زنان تأثیر مستقیمی بر تربیت فرزندان و روابط زن و شوهر دارد. متن زیر حاصل گفتوگوی برهان با ایشان است.
همان طور که میدانید در جامعه شاهد افزایش اشتغال زنان هستیم که این مسئله علاوه بر اینکه زحمت مضاعفی را بر دوش زن میگذارد مشکلاتی را هم در خانواده به وجود میآورد، لطفاً نظر خودتان را راجع به این مسئله بفرمایید.
- اولین نکتهای که باید بدانیم این است که اشتغال حق زن است نه وظیفهی او؛ اما وقتی تبدیل به حق شد انسان میتواند نسبت به آن، حق انتخاب داشته باشد. مثلاً اگر این حق او مانع از احقاق بعضی حقوق دیگر یا انجام برخی وظایفش شد، میتواند کم و زیادش کند اما وقتی تبدیل به وظیفه شد حتماً باید آن را انجام بدهد، به همین خاطر ابتدا باید جایگاه حق بودنش را به رسمیت بشناسیم و بدانیم که وظیفه نیست بلکه حق است.
- نکتهی دوم این است که وظایف و مسئولیتهای خانوادگی مانند مادری و همسری وظیفهی زن است و قابل جایگزینی نیست و ما باید به این مسئله هم توجه داشته باشیم که زن زمانی میتواند از حق اشتغال خود استفاده کند که به وظایف و رسالت اصلی او در خانواده که تربیت انسان است، ضربهای نخورد.
- نکتهی سوم این است که لطافت یک زن باید در شغل او حفظ شود زیرا بعضی از شغلها برای زن خشن است و لطافت زنانه را از او میگیرد، همچنین باید به شغلهایی که حجم کاری بالایی دارند و زن باید ساعتهای طولانی را مشغول باشد هم توجه نمود، این مشاغل قطعاً زن را از جایگاه اصلیش کنار میزند به طوری که دیگر نمیتواند نقش اصلی خود را در خانواده ایفا کند.
- نکتهی چهارمی که باید به آن توجه کنیم، متانت زن است که باید در محیط کار حفظ شود. ارتباطات اجتماعی که در بعضی از فضاهای کاری وجود دارد، متانت زن را از او میگیرد و زن در دایرهی ارتباطات غلط قرار میگیرد.
- مسئلهی بعدی این است که در کشور ما باید کار خانگی زن جزء تولید ناخالص ملی محسوب شود که در حال حاضر در غرب به این مسئله رسیدگی میشود یعنی تا به حال کسی کارهای خانگی زن را جزء تولید ناخالص ملی به شمار نیاورده است اما این مسئله امروزه در دنیا مطرح میگردد که وقتی یک زن در بیرون از منزل اشتغال پیدا میکند هزینههای زیادی به خانواده تحمیل میشود، چرا؟ به عنوان مثال وقتی یک خانم در حکم یک پرستار از فرزندان دیگران نگهداری میکند، جزء کار او محسوب میشود اما زمانی که فرزندان خودش را در خانه نگهداری میکند، کار محسوب نمیشود؟ یا اینکه چرا وقتی خانمی در یک رستوران آشپزی میکند، شغل محسوب میشود ولی اگر در خانه غذا بپزد، کار به حساب نمیآیند. این یک اصل مهم در بحث اشتغال است.
برخی وظایف و مسئولیتهای خانوادگی مانند مادری و همسری وظیفهی زن است و قابل جایگزینی نیست و ما باید به این مسئله هم توجه داشته باشیم که زن زمانی میتواند از حق اشتغال خود استفاده کند که به وظایف و رسالت اصلی او در خانواده که تربیت انسان است، ضربهای نخورد.
- نکتهی بعد این است که بیشتر وقتها خانمها با این انگیزه وارد عرصهی اشتغال میشوند که به همسرشان در تأمین مخارج زندگی کمک کنند در حالی که زنان خانهدار با مدیریت خود در خانه و کاهش هزینههایی که به خاطر شغل زن به خانواده تحمیل میشود بسیار بیشتر از زنان شاغل میتوانند کمک اقتصادی کنند.
- مسئلهی دیگر این است که زنان در جامعهی ایرانی هیچ وقت کارکرد سنتیشان را از دست نمیدهند یعنی در جامعهی ایرانی خود زن و همینطور دیگران نسبت به مسائل داخلی و خارجی خانه توقعاتی دارند. یک زن وقتی وارد مشاغل خارجی میشود در واقع از مسئولیتهای خود در قبال همسر و فرزندانش باز میماند از این رو وقتی میبیند که فرزندش خوب تربیت نشده یا خانه نظم لازم را ندارد، دچار یک حس منفی میشود و این مسئله تأثیر بدی بر روحیهی او میگذارد.
- مسئلهی بعدی این است که اشتغال زنان نباید در مواردی مطرح شود که جای اشتغال مردان را بگیرد، به عنوان مثال اگر ما چندین میلیون زن را وارد کارهایی کنیم که فرصتهای شغلی مردان را از آنها بگیرد، کار غلطی انجام دادهایم اما میتوانیم روی یک الگوی اشتغال کار کنیم که این اتفاق نیفتد، مانند زمان گذشته که زنها در خانه کار میکردند که این مسئله نه تنها فرصتهای شغلی مردان را کم نمیکرد بلکه به سبب کارهای خانگی زنان، فرصتهای جدید اشتغال نیز برای مردان ایجاد میشد، مثلاً محصولاتی که این خانمها در خانه تولید میکردند مانند صنایع دستی یا فرش یا تولیدات مختلف سبب میشد تا مردان به دنبال تهیهی مواد اولیه و خرید و فروش این تولیدات باشند، در حالی که در جامعهی امروز اشتغال خانمها فرصتهای شغلی مردان را از آنها میگیرد و آسیبهای این مسئله به نوعی متوجه خود خانمها نیز میشود. وقتی عدهای جوان فرصتهای شغلی خود را از دست بدهند، طبیعتاً ازدواج نمیکنند به همین دلیل خانمها بدون همسر میمانند یعنی این مسئله تأثیر معکوس بر روی خانمها دارد؛ از این رو کارکرد زن و اشتغال زنان باید به نحوی تعریف شود که مطلوبیتش برای خانواده حفظ بشود یعنی در کل باید ببینیم که اشتغال زنان به مصلحت خانواده و جامعه است یا نیست. بنده پیشنهاد دورکاری را برای خانمها مناسب میدانم تا هم بتوانند به امور داخلی منزل رسیدگی کنند و هم هزینهی کمتری متوجه خانواده و جامعه بشود.
اشتغال زنان نباید در مواردی مطرح شود که جای اشتغال مردان را بگیرد، به عنوان مثال اگر ما چندین میلیون زن را وارد کارهایی کنیم که فرصتهای شغلی مردان را از آنها بگیرد، کار غلطی انجام دادهایم اما میتوانیم روی یک الگوی اشتغال کار کنیم که این اتفاق نیفتد.
- الگوی اشتغال زنان هم باید تغییر کند یعنی اگر برای یک کارمند 8 ساعت کار در روز تعریف میکنیم، الگوی اشتغال زنان کارمند باید به صورت الگوی کار نیمهوقت تعریف شود یعنی اگر دولت چنین مصوبهای را برای مجلس تهیه کند که تمام زنان کارمند نیمه وقت باشند و به طبع تمام حقوق و مزایای آنها هم نصف بشود در این صورت دیگر مانند زنانی که تمام وقت کار میکنند قوای جسمی آنها تحلیل نمیرود و دیگر ضربهای به خانواده وارد نمیشود و در عوض فرصتهای شغلی بسیاری نیز ایجاد میشود و به نظر بنده این الگو میتواند الگوی مناسبی برای اشتغال زنان باشد و به طور کلی قوانین استخدامی و کارمندی زنان باید متناسب با شرایط روحی و جسمی آنها طراحی شود و کاملاً با مردان متفاوت باشد.
- نکتهی مهم در اینجا این است که مردی که همسرش شاغل است باید بداند نباید از پول زن در تأمین مخارج زندگی استفاده کند زیرا خداوند این مسئولیت را بر عهدهی مرد قرار داده است و او مسئول تأمین نفقه است و اگر هم میخواهد استفاده کند باید بیشتر صرف جنبههای سرمایهای زندگی مانند خرید اقلامی به عنوان سرمایه به نام خود زن بشود ولی بهتر است تا حد امکان در هزینههای جاری استفاده نشود و اگر خانم خواست از روی محبت به شوهرش کمک کند باید مراقب این نکته بود که این مسئله منجر به ورود زن به نقشهای مردانه نشود و به مدیریت مرد خللی وارد نکند و زندگی با دو مدیریت روبهرو نگردد یا مرد به اشتباه تصور نکند چون همسرش تأمین قسمتی از مخارج خانه را بر عهده دارد قصد مداخله در برخی مسائل و نقشهای او را دارد. به هر حال باید در خانواده مراقب باشیم تا جابهجایی نقشها اتفاق نیفتد.
لطفاً به دلایل گرایش خانمها به اشتغال هم اشارهای بفرمایید.
یکی از دلایل گرایش خانمها به اشتغال بیرون از منزل فرهنگ سازی غلطی بود که در دههی گذشته انجام شد. به خانمها القا میکردند که شما باید شاغل بشوید تا به استقلال اقتصادی برسید و در واقع سیاستهایی که در کشور دنبال میشد این مسئله را تقویت میکرد که به نظر بنده کار درستی نبود.
نکتهی دوم این است که الگوهای لیبرالیستی و فرهنگ غرب در حال حاکم شدن بر فرهنگ جامعهی ایرانی است. در این الگوها زن از نظر مالی مستقل میشود و نقش مردانه به خود میگیرد که این الگوها متأسفانه از طریق متون درسی و علمی و همینطور از طریق تکنولوژی یا مسائل اقتصادی به تفکر خانمهای جامعهی ما رخنه میکند که این به هیچ عنوان با الگوی سبک زندگی اسلامی و الگوی پیشرفت اسلامی سازگار نیست. در زندگی غربی زن و شوهر تنها دو هم اتاقی هستند که هر روز صبح سر کار میروند و عصر خسته به خانه بر میگردند اما الگوی اسلامی خانواده اینطور نیست.
اشتغال زنان و کمرنگ شدن نقش مادری که در حقیقت یکی از نقشهای کلیدی و اصلی زن در خانواده است چه تأثیری بر تربیت فرزندان و ارضای نیازهای عاطفی آنها وارد میسازد؟ آیا مهدکودک و یا پدر بزرگها و مادر بزرگها ... میتوانند خلأهای عاطفی فرزندان را پر کنند؟
متأسفانه ما فکر میکنیم که مهدکودکها میتوانند جایگزین مادر باشند اما خیلی از اوقات خللی که در تربیت فرزندان به وجود میآید به این دلیل است که بچه در همان ماههای اول زندگی که برای تکمیل شخصیت خود به آغوش مادر نیاز داشت از آن محروم شده و صبحها با اضطراب از خواب بیدار میشد و به خانهی پدربزرگ و مادر بزرگ و یا مهدکودک سپرده میشد تا مادر بتواند به سرکارش برود.
روانشناسان میگویند شخصیت بچهها در دو سال اول زندگی او شکل میگیرد و کودکی که از همان ابتدا با این اضطراب و استرس روبهرو میشود، در آینده با مشکلات شخصیتی بسیاری دست و پنجه نرم میکند. به همین دلیل الگوی دورکاری را برای خانمها پیشنهاد میکنم به خصوص در سنینی که باید نظارت بیشتری بر فرزندان صورت بگیرد.
یکی از مسائلی که امروزه در جامعهی ما مطرح است، بحث پیری جمعیت است. اشتغال زنان چه تأثیری بر این مسئله دارد؟
مسلماً اشتغال زنان تأثیر مستقیمی بر کاهش جمعیت کشور دارد زیرا زنان شاغل برای حفظ شغل خود تمایلی به فرزندآوری ندارند و این مسئله تبعات سنگینی را متوجه خانواده و اجتماع میکند و جمعیت مفید و خلاق جوان کاهش پیدا میکند که این مسئله به ضرر جامعه است و در واقع اتصال و پیوند خانواده از دست میرود. به همین دلیل الگوی دورکاری را برای خانمها مناسب میبینم البته این بدان معنی نیست که به طور کلی با اشتغال خانمها مخالف باشم اما معتقدم با الگوی فعلی اشتغال خانواده و اجتماع دچار آسیبهای جدّی میشود که باید این مسئله اصلاح شود؛ از این رو اگر بتوانیم اشتغال خانمها را در محیط خانه تعریف کنیم ثمرات زیادی متوجه خود زن، خانواده و اجتماع خواهد شد.
متأسفانه ما فکر میکنیم که مهدکودکها میتوانند جایگزین مادر باشند اما خیلی از اوقات خللی که در تربیت فرزندان به وجود میآید به این دلیل است که بچه در همان ماههای اول زندگی که برای تکمیل شخصیت خود به آغوش مادر نیاز داشت از آن محروم شده است.
برخی یکی از دلایل افزایش آمار طلاق، به خصوص طلاقهای توافقی را اشتغال زنان میدانند. نظر شما در این خصوص چیست؟
در حقیقت خانمی که شاغل میشود، احساس استقلال اقتصادی میکند و این حس استقلال سبک زندگی جدیدی را به وجود میآورد که در آن هم زن نسبتاً مستقل میشود و وابستگیاش نسبت به همسرش بسیار کمتر میشود و هم مرد به دلیل این شرایط وابستگیهایش به زنش کمرنگتر میگردد و همین مسئله زمینه ساز جدایی در خانواده میشود به طوری که با کوچکترین اختلاف یا عدم تفاهم طلاق را به عنوان راه حل انتخاب میکنند زیرا احساس میکنند که جدایی هزینهی زیادی را برایشان به بار نمیآورد زیرا زن از لحاظ مادی به شوهر وابسته نیست و مرد هم با سبک زندگی جدیدی که اشتغال برایش درست کرده است میتواند کودکش را به مهدکودک بسپارد یا از غذاهای آماده استفاده کند. خیلی از مواردی که وابستگی زنان را به مردان بیشتر میکند در رابطه با زنان شاغل وجود ندارد. به همین دلیل با کوچکترین زلزلهای بنای زندگیشان به هم میریزد.
زن تا اشتغال پیدا میکند در واقع پیوندهای مقاوم و وابستگیهای قبلی که بین او و شوهرش وجود داشت کاسته میشود و با زلزلههای کوچکی که در زندگی ایجاد میشود آن پیوند از بین میرود و از این رو شاهد طلاقهای زیادی هم هستیم.
برخی حضور اجتماعی زن را با اشتغال زنان مساوی میبینند. آیا این معادل سازی صحیح است؟
این یک معادل سازی غلط است که فرهنگ اروپایی آن را به ما القا میکند. بنده معتقدم اینکه حقوق اجتماعی زن را معادل با اشتغال بدانیم و آن وقت بر حضور اجتماعی و تأثیر اجتماعی زن تأکید کنیم اشتباه است. نباید حضور اجتماعی را معادل اشتغال ببینیم. حضور اجتماعی هم برای زن و هم برای خانواده و جامعه بسیار لازم است یعنی زنی که حضور اجتماعی نداشته باشد نمیتواند فرزندانش را به خوبی تربیت و یا ارتباط صحیحی با همسرش برقرار کند و از نظر خودش هم عقب میافتد پس حضور اجتماعی زن بسیار مفید است ولی الزاماً به معنای اشتغال تمام وقت نیست حتی به معنای اشتغال هم نیست.
پس ما بر حضور اجتماعی زن تأکید میکنیم اما اشتغال زنان راباید در آن شرایط حداقلی ببینیم.