به گزارش خبرنگار فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»، اختتامیه کنگره ملی پیامبر اعظم عصر دیروز با حضور جمعی از مسئولان فرهنگی و سینماگرانی که در عرصه پیامبر اعظم فعالیت کرده اند، برگزار شد.
در این مراسم حجت الاسلام پنهایان به سخنرانی پرداخت که متن این سخنرانی به شرح ذیل است:
گاهی به این امر فکر میکنم که کاش از زمان بچگی که به ما میگفتند اصول اعتقادی پنج تاست، یکی از اصول را متمایز میکردند و میگفتند اعتقاد به کدام یک سختتر است.
اگر از همان ابتدا این را یاد میگرفتیم، یقیناً در برخوردمان با دیگران و تأسیمان به پیامبر اثر داشت.
حال ببینیم به واقع بین این پنج اصل تفاوتی هست؟ آیا از بین آن اصول، یک اصل هست که پذیرشش سختتر از اصول دیگر باشد؟ آیا در طول تاریخ دعوا سر همین اصل بوده است؟ آیا بین معتقد شدن به خدا، معاد، پیام پیامبران، نبوت یک پیامبر و یا اوصیای یک نبی تمایزی وجود دارد؟
در این مجلس پاسخ این سوالها را عرض میکنم؛ یک آیه از قرآن خدمتتان بیان کنم. «پیامبران مردم از اینان سوال کردند شما در خدا شک دارید که خالق زمین و آسمان است؟ خدایی که شما را دعوت میکند تا پاکتان کند و تا یک زمانی به شما مهلت میدهد و به دنیای دیگری کوچ کنید؟» این آیه ماحصل پیام پیامبران است.
از توحید گرفته تا معاد را در این آیه مشاهده میکنید، اما در ادامه این آیه آمده است: «کافران میگفتند مسئله ما این است که شما انسانهایی مثل ما هستید، ما پیامبری تو را نمیپذیریم» اینجا یک جمعبندی از دلایل مخالفت دشمنان گفته شده است.
در یک آیه دیگری میفرماید: «از آنجایی وضع کفار به اینجا رسید که با پیام پیامبران کاری نداشتند، بلکه با انسان بودن پیامبران کار داشتند.»
شما می بینید مشکل این افراد نه پیام پیامبران است نه معاد، نه توحید، البته الان اخلاق جای پیام پیامبران را گرفته است.
در حال حاضر پیامهایی که در سینما می بینید همگی پیام اخلاقی هستند، اما اخلاق سکولار نه اخلاق تقوامحور؛ زیرا لازمه اخلاق تقوامحور تأسی به پیامبر است.
حال من نمیدانم آیا برای آن که متوجه شویم فیلمی دینی است این ملاکهای روشن لحاظ میشود یا نه؟
اگر اخلاق منهای پیامبر خوب است، چرا پیامبران مبعوث شدند؟ چرا در عین حالی که دم از خلاق میزنند به پیامبر توهین میکنند.
شما در قرآن دیدید که آنها مشکل دارند. حالا من آیهای میخوانم که دلایل مخالفت دشمنان را در همین مسئله منحصر کرده است.
خداوند در سوره اسراء میفرماید: و ما بر هیچ چیزی مردم را منع نکردیم که عبادت کنند، زمانی که هدایت به سوی آنان آمد، الا اینکه گفتند «بشری به سوی ما به پیامبری آمد»
آنها نمیخواهند بپذیرند بشری مثل خودشان بر آنها تفوق یابد؛ این به معنی ولایت گریزی است، مقداری سختتر نیز بگیریم، میشود ولایت ستیزی.
در آیهای آمده شما که آدمی مثل ما هستید، چه دلیلی دارد که شما زندگی ما را به هم بریزید؟ بعد میگفتند حتی اگر ما بپذیریم شما زندگی ما را تغییر دهید، باید سلطانی مبین آورید، معنی سلطان هم که مشخص است؛ یعنی سلطه، کافران بنده زور هستند.
آنها میخواهند پیامبر (ص) بر آنها سلطه بیابد تا بنده خدا شوند. با این اخلاق خوبی هم که انبیا دارند، نمیشود. خدا پیامبر را منع میکند تا سلطهای روی مردم بیابد، البته پیامبر با اخلاق خوبی که دارد، زور نمیتواند بگوید، اما حتی نشانهای هم که مردم را وادار به پذیرش نبوت پیامبر (ص) بکند هم از آسمان نمیآید.
کافران میدیدند پیامبر (ص) مثل خودشان است و در جنگها نیز زخمی میشود، میخواستند نشانهای بیاید تا با آن سلطه، به پیامبر ایمان بیاورند.
اما خدا میفرماید، ای پیامبر اگر میخواستیم، میتوانستیم از آسمان آیهای را فرو فرستیم که مردم چارهای جز پذیرش حق نداشته باشند.
در خاتمه یک نکته را تنها اشاره میکنم و آن اینکه چگونه میتوان پیامبر(ص) را به پیامبری پذیرفت؟ چرا شما که پیامبر(ص) را ندیدید به او ایمان آوردید، اما در زمان حیاتش خیلیها به او ایمان نیاوردند؟
پاسخ آن مفصل است، اما فقط اشاره کنم؛ آخرین نقطهای که انسان متوجه میشود، او پیامبر است، قلب انسان است. اگر این نقطه در قلب نباشد، حتی اگر در زمان حیات پیامبر (ص) هم بودید، ایمان نمیآوردید.
مردم یمن خدمت حضرت رسول (ص) آمدند و گفتند: نشانههای جانشین شما چیست؟ پیامبر نشانه هایی را بیان کردند، اما آنها گفتند که اسم او را بیان کنید، پیامبر فرمود: او در میان این صف و جمع است، بروید و خودتان او را بیابید. آنها رفتند و در میان جمع گشتند و زمانی که به امام علی رسیدند، قلبشان منقلب شد، او را نزد پیامبر بردند و گفتند: آیا او جانشین شماست؟ پیامبر فرمودند: بله، از کجا متوجه شدید که او جانشین من است؟ آن پیرمردهای پاک گفتند: زمانی که به او رسیدیم، احساس کردیم که پدرمان را مشاهده کرده ایم.