گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ سال گذشته ما بهعنوان علاقهمندان سینمای ایران با مراسم اسکار نسبتی استثنایی و خاص داشتیم که آن هم به دلیل حضور فیلم «جدایی نادر از سیمین» در دو بخش بهترین فیلمنامه و بهترین فیلم خارجیزبان در اسکار بود.
البته نباید ناگفته نماند که این، موقعیتی بینظیر در سینمای ایران در تمام طول تاریخ این کشور به حساب میآمد، ولی این بار و با اهدای جوایز اسکار به آرگو، دیگر همه چیز حتی برای خوشبین ترین آدم ها هم عیان شد؛ اینکه اسکار بشدت سیاسی و غیر هنری است.
حالا دیگر شاید بتوان گفت که وقتی جایزه بهترین فیلم در جشنواره اسکار از طریق همسر رئیس جمهور آمریکا از خود کاخ سفید به یک فیلم بی حیثیت، بدنام و نازل مثل «آرگو» تقدیم می شود، ما نه با یک جشنواره هنری سینمایی، بلکه با یک محفل فاشیستی روبروییم!
قابل توجه اصغر فرهادی و همه سینه چاکان هنرمندش که بشدت معتقد به نظریه هنر برای هنر هستند و از سیاست و فاشیسم و جنگ و از این قبیل متنفرند!
اما این تمام ماجرا نیست، اگر با نگاهی دقیقتر و عمیقتر رخدادهای منتهی به اسکار آن سال را مورد مطالعه قرار دهیم، به این نکته خواهیم رسید که جدای از «فیلم جدایی نادر از سیمین» که مجموعهای از ضعف ها و قوت ها و نقاط منفی و مثبت در ساختار فیلم است، ما دقیقاً با یک پروسه سیاسی و غیر فرهنگی در پوشش مراسم اسکار روبرو هستیم و فضایی که اسکار امسال در آن شکل گرفته و بدان توجه کرده، بشدت گویا و جویای این فضای سیاسی است؛ فضایی که در آن نه الزاماً ویژگیهای ساختاری و محتوایی فیلمها، بلکه موقعیت سیاسی و نگاه برگزارکنندگان و مدیران و سیاستگذاران اسکار نیز به آن شکل میدهد.
همین جا باید به نکته جدی و مهم اشاره کرد و آن همزمانی دو اتفاق به ظاهر بیارتباط با هم از سوی فشلی است که مراسم اسکار در آن برگزار می شود، آن هم نسبت به ایران و جامعه آن.
اتفاق مهم و قابل مطالعه و حیرت آور از این قرار است که کشور آمریکا و نمایندگان هنریاش یعنی آکادمی اسکار از یک طرف، فیلمی از ایران را کاندیدای بهترینها میکنند و به آن توجهی منحصر به فرد نشان میدهند و به اصطلاح سینمای ایران را تحویل میگیرند و برایش سیگنالهای مثبت میفرستند، اما از طرف دیگر و در همان برهه زمانی مسئولان سیاسی همان کشور یعنی آمریکا به همراه همپیمانان غربی و اروپاییشان سختترین و استثناییترین تحریمها را علیه این کشور یعنی ایران تصویب میکنند و به مرحله اجرا در میآورند.
در اینجاست که باید پرسید چطور ممکن است که مردم ایران بتوانند باور کنند که چنین رفتارهای دوگانهای برگرفته از یک سیاست صادقانه و در دفاع از هویت و ملیت ایرانیان باشد و اساساً چطور میتوان میان آن تشویقها و این تحریمها را جمع کرد، بویژه آن که فیلمی مورد تشویق، توجه و حمایت از سوی غرب و بویژه آکادمی اسکار قرار میگیرد که یکی از ملتهبترین و مطبوعترین نگاهها را نسبت به هویت و باورهای دینی و ملی ایرانیان دارد که در این باره پیش از این در همین رسانه به تفصیل به تحلیل و نقد و بررسی این موضوع پرداخته ایم.
فراموش نکنیم که اسکار در چنین شرایطی و با چنین زمینهها و مقدماتی برگزار می شود و بی تردید هر جایزهای که به سینمای ایران اختصاص یافته، خالی از شائبههای سیاسی و غرض ورزیهای سیاسیکارانه نبوده است.
جایزهای که آکادمی اسکار به فیلم اصغر فرهادی یعنی «جدایی نادر از سیمین» داد، بیتردید در راستای همان تحریمهایی بود که آمریکا و غرب علیه حکومت و ملت ایران برنامه ریزی و تصویب کرده و به مرحله اجرا خواهد رساند؛ در این هیچ تردیدی نیست.
اما نکته قابل تأمل و توجه و تا حدی تأثر آور عکسالعملی است که یک فیلمساز ایرانی در قبال چنین رهیافتی از خود نشان داد.
به راستی جای این سوال از فرهادی به عنوان یک مسلمان باقی است که وقتی فیلمش در چنین میدانی به بازی گرفته شد، چه عکس العملی باید از خود بروز می داد و چگونه باید مدافع حریم ملت خود و حامی منافع کشورش می بود؟
اما حالا یادآوری یک نکته برای اصغر فرهادی شاید بد نباشد و آن هم اینکه آن مراسم اسکار هم مانند مراسم دیگر از این دست، به پایان رسید و زرق و برق و هیاهوی این جایزه هر چقدر هم که بالا گرفت، امروز دیگر فروکش کرده - با وجود تلاش همه آنها که می خواهند کماکان آن را زنده نگه دارند - اما تاریخ نهایتاً بازی خوبی برای رفتارها و گفتارهای کسانی خواهد بود که به هر دلیلی به یک تریبون جهانی دست یافتند و میتوانستند زبان و آبروی ملت و آیین خود باشند و یا چیزی جز این!