گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ چـهـارده سـال از عـمر او مى گذشت که بدر انقلاب اسلامى در ایران کامل شد و فهیمه با حضور جدى در صحنه هاى خون و قیام، همه هستى خود راوقف خدمت به نهضت امام خمینى (ره ) کرد.
در آبان ماه سال شصت، به درخواست ازدواج غلامرضا صادق زاده پاسخ مثبت داد و به یقین راهى را برگزید و محبت کسى رادر قلبش جاى داد که او را تا هدف انسان کامل شدن همراهى مى کرد.
او یـک روز قـبل از خواستگاریش، در عالم رویا دیده بود که غلامرضا در انبوهى از مین به شهادت مى رسد و این انتخاب، بریدن از دنیا و وصل به خدا شدن را براى او تداعى مى کند.
در روز سـیـزدهم آبان، روز دانش آموز، صیغه عقد محرمیت جارى شد و غلامرضا در روز 24 آبان راهى جبهه شد.
اولین نامه اى که از غلامرضا به دست همسرش رسید، متن وصیت نامه او بود.
فهیمه در جوابش نگاشت : وصیت نامه ات را در نامه بعد کامل کن!
پـس از عملیات فتح المبین که غلامرضا از جبهه برگشت، براى جارى کردن خـطـبـه عقد، به جماران رفتند و آن گاه که حضرت امام (ره ) از فهیمه درخواست وکالت کردند، گفت : جواب من مشروط است!
اطرافیان با تعجب پرسیدند: چه شرطى؟
فهیمه به امام (ره ) گفت: به شرط دعاى شما براى شهادت هردوى ما در این دنیا و قبول شفاعت ما در آخرت!
پس از جارى شدن خطبه عقد، فهیمه و غلامرضا براى زیارت قبور شهدا به بهشت زهرا رفتند و با شهیدان پیمانى ناگسستنى بستند.
دیـگـر بار غلامرضا به جبهه رفت و در بیت المقدس حماسه آفرید و مجددا پس از فتح خرمشهر به تهران برگشت.
فـهـیمه باز در عالم رویا دیده بود که غلامرضا شهید مى شود، از این رو، به یقین مى دانست که این سـفـر، آخـریـن سـفـر اوسـت، لـذا بـه مادرش مى گوید:خوب به غلامرضا نگاه کن که دیگر او را نخواهى دید!
و شـایـد در هـمان سفر بود که پس از حضور در جمکران و به درخواست غلامرضا فهیمه با دعا و تضرع از خداوند مى خواهد که همسرش شهیدشود.
در روز ششم تیر سال 1361 غلامرضا عروجى عاشقانه داشت .
فهیمه با لباسى سفید بر جسد پاره پاره شوهرش حضور یافت، دسته گل روز ازدواجش را به دست گـرفـت و بـا صلابتى تمام، پیشاپیش جمعیت تشییع کننده به راه افتاد و فریاد برآورد: اى همسر شهیدم، راهت ادامه دارد!
و نیز با صدایى رسا گفت : رضا برضائک و تسلیما لامرک
از آن به بعد فهیمه، پیام رسان خون غلامرضا شد.
در شهر و روستا، در مسجد و منزل، در بهشت زهرا و بخصوص در میان خانواده شهدا، بر آن راهى گام نهاد که با غلامرضا پیمان بسته بود.
پس از چندى وى به سفارش غلامرضا،ازدواج مجدد کرد و زندگى مشترکى را با برادرشوهرش علیرضا آغاز کرد.
عـلـیرضا که طلبه بود، از کلاس معرفت فهیمه درس ها گرفت و فهیمه نیز با حمایت علیرضا با تـدریـس در مـدارس رفاه، بهار آزادى و روشنگر و همچنین پیش قدم شدن در امر کمک رسانى به جبهه ها، تحولى در دانش آموزان ایجادکرد.
در سـال 64 که جبهه ها به نیروى جدید نیازداشت، به همسر دومش گفت : من خجالت مى کشم که این همه در جبهه هستند و تو این جایى و جنگ نیاز به نیرو دارد!فرداى همان روز علیرضا عازم جبهه شد.
هـر وقـت کـه عـلـیـرضـا بـه مـرخصى مى آمد و باز مى خواست به میدان نبرد بازگردد, فهیمه پـوتـیـن هـایش را واکس مى زد، وسایلش را آماده مى کرد وعزیزش را براى رفتن به وادى خون و آتش، بدرقه مى کرد.
فهیمه، مدتى به قم آمد تا در کنار همسرش، از دریاى معارف اسلامى بهره جوید.
امـا دیرى نپایید که دست قضاى الهى او را از عرصه تنگ زمان و مکان رهایى بخشید و فهیمه در روز 27 فـروردیـن مـاه سـال 67، پس از طوافى پروانه وار بر گرد حرم حضرت معصومه (س)، در اثر سانحه اى دلخراش، عاشقانه به دیدار پروردگارش شتافت.....
کتاب «نامه های فهیمه» به همت علیرضا کمری نوشته شده است، که در بردارنده یادداشت ها و نامه های فهمیه به همسرش است.
نامه اول فهیمه به شهید غلامرضا صادق زاده
به نام یگانه معبود؛ بر یگانه یاورم سلام
یاوری که عشقش را خدا آن کعبه آمال عاشقان در دلم نهاد تا امروز با توان بیشتر و احساس مسئولیت والاتر «راه» را بپیماییم.
آری قدم را استوارتر بکوب و به مسیر الله رو که امروز، روز رفتن است و روز استوار رفتن که هیچ کس جایز به آهسته رفتن نیست.
رضای خوبم نوک قلمت را تیزکن و بنویس که امروز روز نوشتن است و چه شایسته که مرکبت خون یاوران و دوستانت میباشد و بنویس که هیچ مرکبی را جز آن، توان ثبت آن لحظهها نیست و بنویس که تو امروز تاریخ را مینویسی و برو و محکم برو که امروز تو تاریخ را میسازی. تصمیم گرفتم که به جای شرح هفتهای که گذشت از قرآن آیهای، از نهج البلاغه حکمتی، از مفاتیح دعایی و از احادیث حدیثی را یادداشت کنم.
فقط بگذار از کمیل گویم و شب جمعه.
کمیل این بار با حال دیگری برایم گذشت، از ابتدای ورود به آن محوطه به یاد هفته قبل و به یاد تو و بعد وقتی کمیل شروع شد به یاد محبوب اصلیمان خدا بودم و در نظر گیر کسی که برای شب جمعه لحظه شماری کرده، در آن لحظه خود را آنجا می یابد، در میان عاشقان الله و فهیم اشک ریخت، آلوچه آلوچه. به حال خودم اشک ریختم و اشک شوق ریختم به خاطر وجود فرزندان مجاهدی چون تو، عابدان و زاهدان شب و شیران روز که میروید به امید دیدار محبوبتان- خودش یارتان باد- آن گاه که در آخر دعا سر بر خاک ساییدم در سجودم به وجودش اندیشیدم و خودم را در او فنا دیدم و دیدم من هیچم و او همه، و دیدم ما هیچیم و او همه چیز و احساس کردم تو هم با منی یا بهتر است بگویم من هم با شمایم و با هم میخوانیم «یا من اسمه دواء و ذکره شفاء و طاعته غنی ارحم من راس ماله الرجاء و سلاحه البکاء» و دعا می کردم که تو هم اشک بریزی.
قرآن سوره یونس آیه 7 تا 10 ان الذین لایرجون....
حدیث: قال رسول الله لکل مذهب رهبانیه و رهبانیه هذالمذهب الجهاد (هر مذهبی را رهبانتی است و رهبانیت این مذهب جهاد است.)
نهج البلاغه: حکمت 128 :الدنیا دار .....
مفاتیح: دعای سیفی صغیر معروف به دعای قاموس: رب ادخلنی .....
ذکر: برای وقتهای بیکاری:
توکلت علی الله و الیه انیب. اللهم اغفرللمومنین و المومنات و المسلمین و المسلمات هو معکم اینها کنتم- و ما التوفیق الابالله.
چند تذکر:(فذکر انما انت مذکر)
1-سوره ناس و فلق و اخلاص و مَسَد و نصر و کافرون و ماعون و قریش و فیل وهمزه و عصر و تکاثر را ان شاء الله حفظ هستیم و اگر نیستیم حفظش کنیم و سعی کنید لغت به لغت معنی کلمات را بدانیم تا دفعه بعد بقیه را حفظ و یاد گیریم. معنی را برای بقیه آیات و سورهها از آخر قرآن میگذاریم.
2-خواندن نماز شب
3-آیت الکرسی و چهارقل خواندن در هر روز(قل هو الله، قل یا ایها الکافرون، قل اعوذ برب الناس، قل اعوذ برب الفلق) و خواندن و جعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا فاغشینا هم فهم لایبصرون فراموش نشود.
4-نماز سر وقت با تعقیباتش ودعای هر روز
5-نگاهی به اعمال ماه صفر
6-ورزش در هر روز
7-گوش دادن دقیق به سخنان امام (به احتمال قوی بیشترش را شما انجام میدهید.)
در ضمن از نامه بسیار زیبا و تسکین دهندهات و آن وصیت نامه کامل و جالبت که منتظر الشهادتی از کلماتش پیدا بود بسیار متشکرم. ان شا الله خدا راضی باشد.
یاران همه سوی مرگ رفتند، بشتاب که تا ز رَه نمانی
ای خون حماسه در رگ دین، برخیز نماز خون بخوانیم
یا لطیف، یا خیر المسئولین، یا غیاث المستغیثین، یا رب العالمین، ارحم ارحم ارحم عبدک الضعیف الذلیل الحقیر المسکین المستکین.
رب زدنی علما و ایمانا و توفیقا و الحقنی بالصالحین بمحمد و آل الطاهرین.
آنکه امید هم سنگریت را دارد،فهیمه
نامه اي زيبا که باعث شرمندگي امثال من که دودستي دنيارو گرفتيم و دل نميکنيم ...