گروه علمی «خبرگزاری دانشجو» - ابوالفضل ساجدی؛ این مقاله به آسیبشناسی روند اسلامیسازی علوم انسانی در ایران میپردازد؛ علوم انسانی که ابعاد انسانی آدمی را میکاود، برای اسلامیسازی به سازوکارهای ویژهای در بعد ساختارهای آموزشی و پژوهشی، نیروی انسانی و تولیدات علمی در این عرصه نیاز دارد که هر سه دارای کاستیهایی است.
کارکردگرایی به جای صدقگرایی، تبیینگرایی به جای استدلالگرایی، کاربردگرایی به جای علمگرایی، نمونههایی از آسیبهای محتوایی در روند اسلامیسازی علوم انسانی تلقی میشوند.
فقدان روششناسی مناسب در این مسیر نیز مشکلاتی را فراروی اندیشمندان داخلی قرار داده است. تحقیق حاضر به روش تحلیلی و جمعآوری اطلاعات به روش اسنادی انجام شده است.
10. مبانیپردازی بیش از مسئلهپردازی
تدوین مبانی فلسفی علوم انسانی، اولین گام برای اسلامیسازی علوم انسانی است. مبانی بخشی از علوم انسانی اسلامی نیست؛ بلکه همچون سایر مبانی، اموری است که خارج از آن علم بحث میشود.
گام مهمتر، استخراج اصول و اهداف کلی و جزئی و مسائل علوم انسانی از دل مبانی است. تبیین پیوند میان مبانی با مؤلفههای درونی هریک از علوم انسانی، گامی ضروری و نپیموده است.
تبیین مبانی علوم انسانی باید مقدمهای برای تغییر یا ابداع در اصول، روشها، اهداف و در نهایت مسائل این علوم باشد؛ در حالی که ما در همین مقدمه هم کار را به سرانجام نرساندهایم؛ از طرفی، نسبت به نوع تأثیر مبانی اسلامی در مسائل جزیی علوم انسانی و اسلامی کردن آنها غافل هستیم.
برای مثال، پذیرش جهانبینی توحیدی چگونه میتواند در مسائل علوم مختلف انسانی متجلی شود؟8 اگر منابع معرفت با نگاه اسلامی به عقل و تجربه محدود نمیشود و معارف قابل درجهبندی و ارزشگذاری است، درجات معرفت میتواند چه مسائل تازهای را برای علوم مطرح کند؟
افزون بر این، امروزه دایره علوم انسانی بسیار گسترش یافته و به صدها رشته تقسیم شده است؛ در حالی که در کشور ما به تعداد محدودی از رشتهها توجه میکنیم. عبور از مبانی و نیل به اسلامیسازی مسائل صدها رشته علوم انسانی، گامی ضروری است که خلأ آن احساس میشود.
به دلیل مسئلهمحور نبودن تحقیقات در علوم انسانی اسلامی، کارهای انجامشده توان پاسخگویی به مسائل جزیی و عینی را ندارد و رویکرد غالب، انتزاعی و کمثمر است.
11. ضعف سندی یا دلالی ادلّه نقلی
سایر آسیبهای ناظر به تولیدات علمی در اسلامیسازی علوم انسانی
برخی از آسیبها در این حوزه، در فقر نظریه، استخراج نکردن ظرفیتهای علمی آیات و روایات درباره گزارههای علوم انسانی و ضعف در پاسخ به ابهامهای موجود به علوم انسانی اسلامی ریشه دارد که نیازمند تحقیقات بیشتری است.
برخی از این ابهامها عبارتاند از: معنا و قلمرو علم دینی، میزان تعامل فقه و علوم انسانی، مرز علوم انسانی الهی و غیرالهی، میزان رابطه تولیدی ـ مصرفی و مبنایی ـ بنایی میان علوم انسانی.
برخی مشکلات به غفلت از ابعاد تعامل میان نفس و بدن، طبیعت و ماورای طبیعت، و دنیا و آخرت، غفلت از مرز دقیق انسانشناسی تجربی و غیرتجربی و نوع پیوند میان آنها و نقش آنها در میزان تعامل میان روش تجربی و غیرتجربی در علوم انسانی.
آسیبها در حوزه نیروی انسانی
بخشی از آسیبهای اسلامیسازی علوم انسانی به کاستیهای مربوط به نیروی انسانی است که نمونههایی از آن عبارتاند از:
1. فقدان پژوهشگران میانرشتهای (علوم انسانی اسلامی) به اندازه کافی: اسلامیسازی علوم انسانی نیازمند پژوهشگرانی است که هم متخصص علوم انسانی غربی، تخصص داشته باشند و هم در علوم حوزوی متبحر باشند تا از توانایی لازم برای اسلامشناسی برخوردار باشند.
منظور از تخصص در علوم انسانی نیز ورود در تمام رشتههای آن نیست، بلکه داشتن تخصص در یکی از رشتههای آن لازم است؛ زیرا تخصص در تمام رشتههای علوم انسانی به آسانی ممکن نیست و اطلاع اجمالی از رشتههای مختلف علوم انسانی، برای نیل به اسلامیسازی آنها کافی نیست. چنین نیروهایی در جامعه علمی ما اندک هستند.
بسیاری از کسانی که دغدغه اصلاح علوم انسانی را دارند یا دچار ضعف اجتهادی هستند و بر منابع دسته اوّل دینی (قرآن و حدیث) و روش استنباط تسلط ندارند یا از مبانی فلسفی و فلسفه اسلامی، آشنایی کافی ندارند و یا در شناخت مبانی اندیشه غربی در حوزه انسانشناسی، خداشناسی، هستیشناسی و معرفتشناسی کاستی دارند. فقدان این تواناییها به گسترش افکار التقاطی در جامعه علمی منجر میشود.
1. نداشتن جسارت علمی برای ورود در عرصههای جدید علمی در حوزه علوم انسانی: بیتردید اسلامیسازی علوم انسانی به دلیل تازه بودن ورود در این عرصه، به جرئت علمی ویژه نیاز دارد.
نگارش و تحقیق در هر عرصه جدید که قبلاً نظریهپردازی نشده و یا تحقیقات بسیار اندک است، کاری مشکل و نیازمند اعتماد به نفسی ویژه است. بدون چنین روحیهای، تحقیق به ثمر نمینشیند. افزون بر این، چه بسا هر سخن جدیدی مورد نقد و تهاجم سایر متفکران قرار گیرد و این امر کار را بر محقق سخت میسازد. بدون جرئت علمی، عبور از این مراحل ممکن نیست.
2. غالب شدن روحیه حاشیهزنی و تقلیدمحوری به جای فرضیهسازی و نظریهپردازی در دانشمندان علوم انسانی و اسلامی: غالب آنچه در مواجهه با علوم انسانی متداول در کشور دیده میشود، ترجمه، نقل و حداکثر بازنگاری مطالب اندیشمندان غربی و تبلیغ آن است. نوعی روحیه انفعال در برابر این افکار بر جمع زیادی از استادان داخلی این رشته حاکم است.
نهایت تلاش کسانی که از این سطح فراتر رفتهاند، نوعی حاشیهزدن بر آن سخنان و نقد کردن آن است، در حالی که اسلامیسازی علوم انسانی گامی فراتر از نقد میطلبد. استادان فراوانی به تدریس و تحقیق در علوم انسانی مشغولاند، اما آثار حاوی نظریهپردازی در این علوم اندک است.
3. پایین بودن روحیه مقدس جهادی و انگیزه معنوی در این مسیر: اسلامیسازی علوم نیازمند انگیزه قوی معنوی و حرکتی جهادگونه است؛ زیرا فرهنگ غربی، مبانی و اندیشههای فکری آن در بخشهای مختلف جامعه ما نفوذ کرده و به منزله تهاجمی گسترده علیه ارزشهای اسلامی در حال گسترش است.
مقابله منطقی و موفق با آن، مشابه مقابله با تهاجم فراگیر نظامی، نیازمند انگیزه قوی معنوی است. تحولات جامعه اسلامی ما نشان داده است که ورود موفقیتآمیز در چنین میدانهای نبردی، بدون داشتن چنین روحیهای حاصل نمیشود.
اگر قرار باشد محققان این عرصه فقط با نگاه مادی و کسب درآمد و ارتقای شغلی و رتبه علمی وارد این عرصه شوند، نمیتوانند از این عقبه عبور کنند و به قلّه اسلامیسازی علوم انسانی راه یابند. متأسفانه انگیزههای معنوی در محیطهای علمی به سادگی فراموش میشود؛ به ویژه اگر نگاهی تقلیدی به آموزههای علوم انسانی غربی و نوعی بدبینی به دین و معنویت هم وجود داشته باشد.
اگر محققان این عرصه، درصدد نیل به دغدغههای شخصی خود باشند و به نیاز جهانی اصلاح علوم انسانی و نیاز ویژه جوامع اسلامی نیندیشند، قافله اسلامیسازی علوم انسانی راه نخواهد افتاد. بیشک با وجود حاکمیت علوم انسانی غربی در جامعه اسلامی، فرهنگ دینی حاکم نخواهد شد.
4. نداشتن فرصت کافی و عدم تمرکز بر تحقیق: بسیاری از کسانی که دغدغه اسلامیسازی علوم انسانی را دارند، فرصت کافی برای انجام دادن تحقیق ندارند. آنان به دلیل مسئولیتهای متعدد، توانایی تمرکز در تحقیق ندارند و غالبا ورودشان به این عرصه به عنوان رشته جنبی است، نه اصلی. روشن است که با این روند نمیتوان انتظار نتایج قابل توجه داشت.
صرفنظر از استادان، بسیاری از دانشجویان مقطع کارشناسی ارشد و دکتری در علوم انسانی، در کنار تحصیل، شاغل، و از فضای علمی و پژوهشی دورند؛ در حالی که آنان باید با خاطری آسوده تحصیل کنند تا بتوانند به نوآوری علمی دست یابند.
5. حاکمیت مدرکگرایی به جای علمگرایی: این آسیب دانشگاهیان را فراگرفته و برخی حوزویان را نیز به تدریج آلوده ساخته است. بیتردید اسلامیسازی علوم انسانی نیازمند نیروهایی است که حقیقتا به تولید علم بیندیشند، بیش از آنکه به پول و مدرک توجه کنند.
6. ورود استعدادهای ضعیف به رشتههای علوم انسانی و عدم استقبال طلاب و دانشجویان مستعد از این رشته: یکی از پیشنیازهای این عرصه، نیروی انسانی مستعد و تواناست؛ در حالی که متأسفانه داوطلبان با استعداد، غالبا به سایر رشتهها روی میآورند.
جوّ غالب در دانشگاه، علوم فنی مهندسی و تجربی و در حوزههای علمیه، فقه و اصول و فلسفه است و نیروهای مستعد بیشتر در مسیر جو غالب حرکت میکنند.
آسیبها در حوزه ساختارهای آموزشی و پژوهشی
نمونههایی از آسیبهای ساختار مؤسسات علمی که عهدهدار اسلامیسازی علوم انسانی هستند عبارتاند از:
1. خردنگری به جای کلاننگری: برای حرکتی مؤثر در این زمینه باید نگاه وسیع و همهجانبه به علوم انسانی داشته باشیم و این امر نیازمند سازماندهی کلان در وزارتخانهای مستقل است، به گونهای که بتواند جریان تولید علم در این عرصه را هدایت کند. برای نیل به اسلامیسازی لازم است وزارتخانهای حوزوی دانشگاهی تأسیس شود و طرحی نو ارائه دهد.
2. ضعف اهتمام لازم از جانب حوزه و دانشگاه برای انجام این مهم: اگر هریک از دو پایگاه اصلی علم اهتمامی ویژه به این امر نداشته باشند، نتیجه مطلوب حاصل نخواهد شد.
باید در وزارتخانهای که عهدهدار این مهم میشود، وزیر، معاونان و مدیران ارشد از نخبگان علمی حوزه و دانشگاه در علوم انسانی اسلامی باشند تا در این مسیر دغدغه کافی و تصور نسبتا واقعبینانه از راه داشته باشند.
3. فقدان بودجه لازم در مقایسه با علوم تجربی: علوم انسانی اسلامی نیازمند سازماندهی مستقل با بودجههای کلان و انجام کارگروههای تخصصی است. جهتگیری عمده در وزارت علوم، تحقیقات و فناوری مربوط به علوم تجربی است.
از آنجا که علوم تجربی با سازمانها، مراکز و شرکتهای بزرگ صنعتی مرتبط است، بودجههای زیادی در رشد آن صرف میشود؛ اما در عرصه علوم انسانی نه وزارتخانه مرتبط با آن چنین اهتمام مالی دارد و نه از منابع بیرونی چندان تغذیه میشود. وقتی علوم انسانی از این نظر فقیر باشد، وضع بودجه اسلامیسازی آن روشن میشود.
همین امر موجب شده است که رغبت برای تحقیق در این موضوع کاهش یابد و روند نزولی آن ادامه یابد.
4. عدم ساماندهی نظام آموزشی بر اساس علوم انسانی اسلامی از دوره دبستان تا سطوح بالاتر: نظام آموزشی و مراکز آموزشی کشور ما در سطوح مختلف آن، کانون انتقال دیدگاههایی است که در بستر تاریخی، فرهنگی و اجتماعی غرب و برای حل مشکلات خودشان شکل گرفتهاند، نه برای نیل به اهداف جامعه اسلامی.
رسیدن به اهداف اسلامی نیازمند بازنگری جدی در نظام آموزشی دورانهای مختلف آموزشی است. برخی از آموزشهای اولیه در دوران دبستان و با زبان کودکانه و برخی از پایههای فکری اسلامیسازی در دوران راهنمایی و دبیرستان و بخشی در دانشگاه باید عرضه شود.
بیان مناسب و استمرار آن در طول دوران آموزش، به نهادینهسازی ارزشهایی منجر میشود که در اسلامیسازی علوم انسانی ضروری است.
البته نوع نیاز آموزشی لازم، در دورههای مختلف تحصیلی متفاوت است. برای مثال در اواخر دبیرستان و اوایل دانشگاه لازم است که واحدهایی مانند «فلسفه علوم انسانی»، «فلسفه اسلامی» و «مبانی اندیشه غربی» در رشتههای علوم انسانی در ساختارهای آموزش افزوده شود.
همچنین آموزشهایی درباره روشهای تولید علم دینی و نظریهپردازی در حوزه علوم انسانی برای آنها ضروری است. بیتوجهی به آموزشهای مقدماتی لازم، مشکلات فراوانی را برای فارغالتحصیلان علوم انسانی پیشروی ما نهاده است.
ساختارهای آموزشی و پژوهشی در مراکز مرتبط، در ارائه رشتههای علوم انسانی به این مقدّمات توجه کمتری دارند و غالبا از بدو ورود دانشجو به رشته علوم انسانی و بدون آمادگی ذهنی، آنان را بر سر سفره رنگارنگ علوم انسانی غرب مینشانند.
بیتردید ساماندهی آموزشی برای نیل به اسلامیسازی علوم انسانی، افزون بر فراهمسازی منابع آموزشی لازم، نیازمند تربیت معلمان و استادان مناسبی نیز برای تدریس این کتب است؛ در حالی که در شرایط جاری در هر دو بُعد (مواد آموزشی و معلم) آسیبهای جدی وجود دارد.
5. عدم شناخت کافی علوم انسانی با استفاده از منابع دست اول: آثار مرتبط با علوم انسانی موجود در ایران، غالبا ترجمههایی از آثار قدیمی است.
ساختارهای آموزشی مرتبط نیز در کشور ما به گونهای برنامهریزی نشده است که آثار جدید علوم انسانی را به سرعت ترجمه و در اختیار فرد یا کارگروههای تخصصی برای اسلامیسازی قرار دهد یا نیروهایی را تربیت کند که افزون بر تخصص در اسلام و علوم انسانی، به زبان خارجی مربوط به آن نیز مسلط باشند.
لازم است محققان منابع جدید غربی اعم از کتب و مجلات را در اختیار داشته باشند که چنین امکانی نیز فراهم نشده است؛ در حالی که در بخش علوم طبیعی و تجربی، امکانات علمی بسیار بیشتری برای محققان فراهم است.
6. مشکلات متعدد نظام پایاننامهها: پایاننویسی در حوزه و دانشگاه متناسب با اسلامیسازی علوم انسانی نظام نیافته است. پایاننامهنویسی سرمایه عظیمی است که هدایت شایسته آن میتواند به گامهای اساسی و مقدماتی به سوی تولید نظریه در عرصه علوم انسانی اسلامی منجر شود.
ساختار آموزشی مراکز علمی به گونهای نیست که از این سرمایه، برای نیاز ضروری علوم انسانی بهرهای درخور ببرد. آنچه غالبا مشاهده میشود، سپری کردن صوری دوران پایاننامهنویسی برای کسب نمره و اخذ مدرک است. متأسفانه پایاننامهها در رشتههای علوم انسانی ضعف بیشتری دارند.
7. عدم تعامل منظّم فکری بین استادان و دانشجویان علوم انسانی: اسلامیسازی موردنظر نیازمند روند آموزشی ویژهای است که شاگردان را برای چنین هدفی تربیت کند. یکی از ویژگیهای چنین نظام آموزشی، فراهمسازی بستر تعامل جدی میان استاد و شاگرد برای جهتدهی دانشجو در مسیر اسلامیسازی است.
در مراکز علمی مرتبط با موضوع چنین تعاملی کمتر مشاهده میشود. در نتیجه، خروجی این کلاسها، نیروی انسانی آماده برای نظریهپردازی در اسلامیسازی نیست.
8. فقدان کمیتههای علمی سهضلعی: برای هدف مورد بحث، همکاری پژوهشگران میانرشتهای، پژوهشگران متخصص علوم انسانی و پژوهشگران متخصص علوم اسلامی و علوم انسانی ضروری است.
بدون تعامل فکری مستمر با وسعت وقت و امکانات کافی، نمیتوان گامی بلند در مسیر اسلامیسازی برداشت. برگزاری چنین حلقهها و کارگروههای قوی میتواند به تولید فکر در این میدان بینجامد؛ در حالی که تشکیل و فعالیت چنین کمیتههایی به ندرت در کشور دیده میشود.
نتیجهگیری
روند اسلامیسازی علوم انسانی در ایران دچار آسیبهایی است که به رغم دغدغههای گوناگون و عزمهای موجود برای نیل به این هدف، همچنان گامهای اولیه را طی میکند.
تولیدات علمی کشور ما در عرصه علوم انسانی، فاقد روششناسی مناسب است؛ غالبا روش تحقیق به روش تجربی محدود شده و در نگاه رایج نتایج آنها، عینی و قطعی تلقّی میشود.
در علوم انسانی جاری، سطحینگری به جای اجتهادگرایی حاکم است. نیروی انسانی محقق در علوم انسانی، جسارت علمی لازم برای ورود در عرصههای جدید علمی را ندارد و روحیه غالب بر آنها حاشیهزنی و تقلیدمحوری به جای فرضیهسازی و نظریهپردازی است. همچنین مشاهده میشود که روحیه مقدس جهادی و انگیزه معنوی در این مسیر، در حال کاهش است.
ساختارهای آموزشی کشور در حوزه و دانشگاه نیز اهتمام لازم را از خود نشان نمیدهند و به جای کلاننگری، نگاهی خرد به مسئله دارند. مراکز تأمینکننده منابع مالی دانشگاهها، بودجه لازم را در مقایسه با رشتههای علوم تجربی، در اختیار علوم انسانی قرار نمیدهند؛ حتی همین بودجه و امکانات موجود نیز بیشتر در انحصار صاحبان مدرک و شهرت است.
مشکل بالاتر اینکه، نظام آموزشی برای تحقق و گسترش علوم انسانی اسلامی و کاربردی کردن آن ساماندهی نشده است.
بیان آسیبها نه برای دمیدن روح یأس در کالبد جامعه علمی، بلکه به هدف برجستهنمایی خلأها برای ارتقای بهرهوری از مجموعههای فکری است. باید در کنار بیان آسیبها، راهکارها نیز عرضه شود که امید الهی داریم نگارش آن در مجالی دیگر انجام شود.
میتوان گفت که بخش عمده آسیبها، در درون خود به راهکارها نیز اشاره دارد؛ گرچه تبیین آنها بحث مستقلی میطلبد.
منابع:
ـ مصباح، محمدتقی، جستارهایی در فلسفه علوم انسانی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1389.
ـ دلتای، ویلهلم، مقدمه بر علوم انسانی، ترجمه منوچهر صانعی درهبیدی، تهران، ققنوس، 1388.
ـ حسیننژاد محمدآبادی، حمید، «رابطه علم با فرهنگ و تمدن اسلامی از دیدگاه شهید مطهّر»، اندیشه حوزه، ش 60، مهر و آبان 1385.
ـ حدّادعادل، غلامعلی، «بدون علوم انسانی اسلامی به تمدن مستقل نمیرسیم»، پویا، ش 16.
ـ خورسندی طاسکوه، علی، علوم انسانی و ماهیت تمدنسازی آن، تهران، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، 1388.
ـ خندان، علیاصغر، درآمدی بر علوم انسانی اسلامی، تهران، دانشکده امام صادق علیهالسلام، 1388.
ـ معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی، آیینه اندیشه، ش 13ـ16 1388ـ1389.
Lindbeck, George A, The Nature of Doctrine, Religion and Theology in a Postliberal Age, Philadelphia, Westminster, 1984.
1ـ آیینه اندیشه، ش 13ـ16 1388ـ1389.
2ـ حتی اگر در علوم انسانی از صدق هم سخن به میان میآید، غالبا منظور از آن انطباق با واقع نیست، بلکه دیدگاههای نسبیگرا، انسجامگرا یا پراگماتیسم مطرح است.
3ـ ر.ک: غلامعباس توسلی، نظریههای جامعهشناسی، ص 216ـ219.
4. The Nature of Doctrine.
5. George A. Lindbeek, The Nature of Doctrine, p. 134.
6ـ ر.ک: محمدتقی مصباح، جستارهایی در فلسفه علوم انسانی، ص 83ـ87؛ ویلهلم دیلتای، مقدمه بر علوم انسانی، ترجمه منوچهر صانعی درهبیدی، دفتر ششم.
7ـ ر.ک: حمید حسیننژاد محمدآبادی، «رابطه علم با فرهنگ و تمدن اسلامی از دیدگاه شهید مطهّری»، اندیشه حوزه، ش 60؛ غلامعلی حدّادعادل، «بدون علوم انسانی اسلامی به تمدن مستقل نمیرسیم»، پویا، ش 16؛ علی خورسندی طاسکوه، علوم انسانی و ماهیت تمدنسازی آن، فصل علوم انسانی و تمدنسازی دینی.