به گزارش خبرنگار دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ دکتر موسی حقانی، محقق و پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در برنامه هنگام درنگ که هفته گذشته پخش شد با موضوع مدنیت شیعی، مقاومت اسلامی و بیداری اسلامی در مقابل غرب گرایی و روند مدرنیزاسیون، با آقایان دکتر موسی نجفی، دانشیار علوم سیاسی، حجت الاسلام پارسانیا، دانشیار علوم اجتماعی، به گفت و گو پرداخت.
حقانی: سیر بیداری در جوامع اسلامی به خصوص در کشور ما به چه صورت بوده است؟
در ایران خلافت و در غرب پاپ شکسته شد
نجفی: مقطع شروع صفویه و مقطع رنسانس با نیم قرن فاصله با هم آغاز شد. مهمترین شباهت را ایران جدید در قرن دهم هجری با اروپای قرن 15 داشت، تحول خواهی در هر دو هست. هر دو به یک نحوی می خواهند تحول جدید را تجربه کنند، نه اروپا غیر مسیحی شد و نه ما غیر مسلمان! اما ما از یک قطب اسلام آرام آرام به یک قطب اسلامی دیگر منتقل شدیم( یعنی به تشیع) و در اروپائیان آرام آرام در کلیسا کاتولیک تغییراتی ایجاد شد. در ایران خلافت و در غرب پاپ شکسته شد. شاید بتوان گفت این یک شباهت نامرئی در هر دو باشد.
ایران از دین و جهان بینی دینی خارج نمی شود
حقانی: شکست خلافت و شکست پاپ را نمی توان یکی گرفت. ایران از دین و جهان بینی دینی خارج نمی شود. در رنسانس خروج از جهان بینی دینی را شاهد هستیم.
نجفی: در آنجا پروتستان را شاهدیم. تشیع پروتستان نیست. منظور من تطبیق خلافت به پاپ و تشیع به پروتستان نیست. ولیکن این تحول رخ داد. این تحول از این جهت که آزادی عملی را به وجود آورد، که پشت آن یک ملت مستقل زاده شد، برای من قابل توجه می باشد.
این ملت مستقل این بار خود را در سایه خلافت تعریف نکرد. این مطلب پیش از این وجود ندارد و شاید بتوان گفت در آن زمان تنها مختص ایران است. بعدا ملت هایی که بعد از فروپاشی عثمانی به وجود آمدند، با طوفانی که از غرب آمد خود را تعریف کرد.
پارسانیا: مقایسه ای با آل بویه، که یک حرکت شیعی است، داشته باشیم. در آنجا هم به این اندازه مستقل نمی آید. در ارتباط با خلافت خلیفه را نگاه می دارد و در ذیل او عمل می کند در صورتی که در اینجا این صورت را ندارد.
نجفی: صفویه خلافت را از بین نبرده است. خلافت از قبل توسط مغول ها از بین رفته است. در نهایت یک ملت جدید به وجود آمد که ممتاز کامل است و در طول تاریخ در هیچ کشور اسلامی وجود نداشته است. از این جنبه نه تنها از سایر کشورهای اسلامی جلو می زنیم، بلکه از کشورهای غربی نیز پیشی گرفته ایم؛ چراکه الگوی دولت- ملت ( اینکه به کشورهای مستقل تبدیل شوند) چند قرن بعد اتفاق افتاده است.
ملت در ایران در سایه دین شکل گرفته در حالی که در کشورهای اسلامی ...
از نظر تئوریک، بعد از نظریه حاکمیت ژان (حدود انقلاب فرانسه) بودند؛ لذا ایران هم چند قرن از سایر کشورهای اسلامی و هم از کشورهای غربی در درست شدن یک ملت جدید پیشی گرفته است. این ملت در سایه دین درست شده است. در صورتی که ملت در کشورهای اسلامی بدون عنصر خلافت (با سکولاریسم ناسیونالیسم) دیده شده است. در عنصر ملت عنصر رهبری وجود دارد.
در غرب دین عنصر پیوند دهنده نیست
پارسانیا: هم عرب ها و هم ترک ها ترجمه دقیقتری از ملت داشتند (شعب، قوم). کار فرهنگی و سیاسی از طرف کسی که این مفهوم را آورده، صورت گرفته است.
نجفی: میخواهم بگویم کسی که این کار را انجام داده درست عمل کرده است. در دیدگاه خود می خواست کار دینی انجام دهد. بحث این فرد سکولار بوده است، اما اتفاقی که رخ می دهد سکولار نیست. از واژه ملت مفهوم دین در می آید. فردی که در ایران این عمل را انجام داده است بدون اینکه بخواهد به هدف زده است. این واژه مفهوم سکولار ندارد.
پارسانیا: واژه ایی که در اینجا وجود دارد ملت است، اما تفسیری که آنها میکردند این نبوده است.
نجفی: کلمه ملت را درست انتخاب کردند؛ چرا که در این کلمه مفهوم دینی نهفته است و این تقسیم بندی قبل از انقلاب انجام شد ملت را به سکولار دادند و در اینجا امت را برداشتند. واقعیت تاریخی ایران این امر را نشان نمی دهد. اکثر مباحث دوران قاجاریه، مشروطه، نهضت نفت و بحث های بعد از انقلاب به نظر من فضای جدیدی در این زمینه پیدا می کند.
در غرب بعد از چند قرن این «ملت» در مفهوم دینی خود را تعریف کند؛ چون دین عنصر پیوند دهنده نیست یا زبان یا نژاد و... است. در ایران این« ملت» جدید با مفهوم دین شکل گرفته است. این مسئله تفاوت این دو را نشان می دهد.
بازسازی قاجاریه نسبت به عصر افشاریه: بازگشت تشیع به مذهب رسمی ایرانیان
آغا محمد خان قاجار به محض به سلطنت رسیدن با کار نادر شاه مخالفت می کند (نادر شاه به دلیل مخالفت با سلسله قبل-صفویه- تشیع را از ایران برداشت). در این زمینه سیاست فرهنگی آغا محمد خان قاجار از نادر دقیق تر است؛ چرا که خواست مذهب رسمی ایرانیان دوباره به تشیع بازگردد. این امر یک علل دوام او شد، اینکه قاجاریه سه برابر افشاریه باقی ماند.
در این دوران اروپا به انقلاب فرانسه میرسد و در انقلاب فرانسه رنسانس اروپا به یک آرامشی می رسد، اما تحول جدید ایران با قاجاریه به آرامش نمی رسد. تازه به تلاطم جدیدی دچار می شود که ضربه ترکمنچای و گلستان و ورود استعمار این تلاطم را بیشتر می کند.
بیداری اسلامی غرب را به عنوان یک پدیده قدرتمند، پیش افتاده می بیند
پارسانیا: بیداری اسلامی به این تحولات اطلاق نمی شود، بلکه بعد از پدیده استعمار است. حادثه جدیدی که جان اسلام با آن مواجه می شود، چه دولت عثمانی و چه ما و چه مصیبت در سطح وسیع تر در هندوستان، رخ داده است. چه چیز واقع می شود؟ بیداری اسلامی از پرسش نسبت به این مسئله در برابر غرب است. بیداری اسلامی یک موج اول دارد که گاه احیای خلافت است و بیشتر نگاه نظامی و سیاسی دارد.
بیداری اسلامی غرب را به عنوان یک پدیده قدرتمند- به لحاظ سیاسی و صنعت – پیش افتاده می بیند، توجهی به ابعاد دیگر غرب ندارد. در قبل این مسئله با جریان دیگری مواجه هستیم که این جریان نوعی خود باختگی نسبت به قدرت موجود دارد. بحث هویت تاریخی و اسلامی چندان مورد توجه نیست. این مسئله به دو صورت مطرح می شود: کاملا عبور از دیانت یا تشبه به آن از موی سر تا ناخن پا!
بیداری اسلامی عنوانی که در قبال شیفتگی به غرب، شکل گرفت
بیداری اسلامی عنوانی است که در قبال شیفتگی به غرب، در آن مقطع، شکل می گیرد و بعد با یک افول مواجه می شود. یعنی جریان رقیب در بخش های دیگر جهان اسلام به قدرت می رسد. مسئله هر دو جریان غرب و مقایسه ما با او است و اینکه چه باید کرد؟ در این «چه باید کرد؟» برخی به دنبال الگو گرفتن هستند و برخی این را بر نمی تابند و در عمل آن چه که محقق می شود جریاناتای هستند که می خواهند الگو بگیرند.
کشش از این سو و کوشش از آن سو مکانیزمی را ایجاد می کند که از سوی غرب فعال می شود. بیش از نیم قرن به صور مختلف، که دیگر نمی توان به آن بیداری اسلامی اطلاق کرد، این جریان ها موقعیت هایی با عنوان بیداری برای خود دارند. نگاه به غرب و عبور از فضای پیشین فرهنگی خود و الگو گرفتن از غرب را برای خود بیداری می خوانند.
با انقلاب اسلامی ایران موج دوم بیداری اسلامی به پا خاست
با انقلاب اسلامی ایران موج دوم بیداری اسلامی بر می خیزد. لذا به نظر من باید ببینیم نگاه موج اول و موج دوم چیست؟ موفقیت های این دو موج چیست؟ مسئله ایست که امروز جامعه اسلام با این چنین موجی مواجه است. دیگر پدیده ناسیونالیست، مارکسیست و ایده گرفتن از مدل های غربی را نداریم. البته سیاست غرب حضور فعال دارد. سیاست آن عقبه نظری که برای خود در موج اول داشت را ندارد. گاهی جنبه تئوریک آن پوشش دینی می گیرد؛ یعنی از ظرفیت های معرفتی جهان اسلام استفاده می کند. خیلی آتیشی تر از مسلمانان عمل می کند.
حقانی: جایگاه مرجعیت شیعه در بیداری اسلامی چیست؟
جایگاه مرجعیت شیعه در بیداری اسلامی
پارسانیا: مسئله بیداری اسلامی و جایگاه مرجعیت شیعی در آن را با نگاه مقایسه ای به بیداری ایران و دیگر کشورها از جمله مصر میتوان درک کرد. البته اگر تشیع را نگاه میکنیم بخش مرجعیت شیعه جای خود را دارد، حوزه اعتقادات شیعی و حکمت شیعه نیز جای خود را دارد.
آن چه که در مشروطه اتفاق افتاد- در بیداری نخستین که در برابر غرب بود- جنبش عدالت خانه مطرح شد. ما در مشروطه تداوم فعالیت ها و تجدد شیعی خود را نیز داشتیم. جنبش عدالت خانه ابتدا ناظر به مسائل داخلی خود بود. مسئله استعمار در جنبش تنباکو وجود داشت. بیداری که ناظر به غرب باشد در مشروطه بروز و ظهور داشت و این در سطح فقهی، بخشی از ظرفیت شیعه را فعال کرد.
آنچه که در موج دوم اتفاق افتاد یک رویکرد آرمانی به نظام سیاسی در عصر غیبت را مطرح کرد. در چارچوب ولایت فقیه مطرح شد و بعد هم مرجعیت شیعه ظرفیت های اجتماعی را فعال کرد. در واقع مرجعیت شیعه ظرفیت دیگری که در اندیشه شیعی وجود داشت- ولایت- بارز کرد. البته ظرفیتی که تشیع در آن مقطع فعال کرد با نگاه به جایگاه شیعی نبود، بلکه نگاه به جایگاه اسلام بود. در مواجهه با استعمار اصل اسلام مدنظر است.
انقلاب مشروطه ایران اولین حرکت سیاسی نظامند در جهان اسلام است
نجفی: بیداری اسلامی را در جریان حمله ناپلئون به مصر می بینیم. در دوره صفویه استعمار داریم- پرتغالی ها- اما این بیداری اسلامی در آن جا رخ نداده است. یک دلیل بر می گردد به اقتدار جهان اسلام که وجود داشته است. در زمانی که ما با فقدان نظام سیاسی قدرتمند اسلامی چه در جهان تشیع و چه در تسنن مواجه هستیم، بیداری اسلامی اتفاق افتاده است. غربی ها هم دیگر مسیحی نیستند، بلکه ماهیت استعماری و حتی ایدئواوژیک پیدا کردند.
مصری ها برای نخستین بار پی بردند سلطه فرانسوی ها تنها ماهیت مسیحی ندارد، بلکه یک ماهیت تحقیرکننده دارد که هویت اینان را هدف قرار داده است.
این واکنش در ابتدا سلبی است؛ یعنی در مقابل این هجمه ای که اتفاق افتاده نظام سیاسی قادر به مقابله نیست. در مرحله بعد تحول از موج نظامی به سیاسی دیده می شود. در اینجا نقش علما بیشتر مطرح می شود؛ چراکه موج سیاسی باید ایجابی باشد (ظرفیت هایی که در فقه شیعی، حکمت و عرفان و... بوده نکته مهمی است). پیشتازی ایران تنها در موج آخر نیست. در انتقال از موج نظامی به موج سیاسی، انقلاب مشروطه ایران اولین حرکت سیاسی نظامند در جهان اسلام است.
در مشروطه دو حرکت به هم رسیده است. موج بیداری اسلامی و موج غرب زدگی به هم رسیده است و مدرنیزاسیون دوباره قوت گرفت. در مشروطه عقب رفتن و به حاشیه رفتن جریان دینی نهایتا به رضاخان ختم می شود. رضاخان هم معلول سکولاریسم مشروطه است و هم علت سکولاریست بعدی است. رضاخان در مرحله ای ظهور می کند که موج بیداری اسلامی از حالت اثباتی خارج شده است.
در بعد اثباتی معمولا از باقی کشورهای اسلامی جلوتریم (هم در این انقلاب که موج تمدن ساز است و هم در مشروطه). در بخشی که از غرب یا باقی جهان اسلام می خواهیم تقلید کنیم عقب هستیم. در کشف حجاب که خواستیم تقلید کنیم بعد از ترکیه حرکت می کنیم. در قسمت های نقدگونه و غیر اثباتی معمولا عقبتریم کما اینکه در بیداری اسلامی در بعد سلبی عقبتر هستیم.
حقانی: مقاومت در مقابل رضاخان را سلبی می دانید؟
نجفی: نخیر. من می خواهم بگویم قسمت هایی که می خواهیم تقلید کنیم جلودار نیستیم. در موج های اثباتی است که معمولا پیشتاز هستیم. در دوره رضاخان موج بیداری اسلامی اثباتی نیست یعنی به موج سوم سلبی( این سه موج اول نظامی بعد سیاسی و بعد فرهنگی است) بیداری اسلامی رفتیم. در دوره رضاخان تمدن اسلامی در مقابل تمدن غرب قرار نمی گیرد. در مشروطه نظام سیاسی در مقابل نظام سیاسی غربی قرار می گیرد.
موج بیداری اسلامی در دوره پهلوی عقبتر رفته است، موج غربزدگی در بعد فرهنگی جلوتر آمده است
در موج انقلاب اسلامی تمام این ظرفیت در مقابل غرب خود را نمایش می دهد، به همین علت تشیع پیشتاز می شود. در دوره رضاخان موج سطحی از غرب (مدرنیزاسیون کاملا سطحی) آمده است.
در دوران بعد از مشروطه نسبت به غرب آگاهی های بیشتری پیدا کردیم. نظام پهلوی نسبت به قاجار پیشرفته تر است؛ چراکه می خواهد یک مدرنیزاسیون تندتری را به ایران تحمیل کند. لذا موج بیداری اسلامی در دوره پهلوی عقبتر رفته است، موج غربزدگی در بعد فرهنگی جلوتر آمده است.
حقانی: من معتقدم در این دوره ما شاهد یک موج جدی از مقاومت اسلامی و بیداری اسلامی در مقابل غرب هستیم. در جنبه نظام سازی هم حرف دارد. بحث اعاده مشروطه است. در منطقه خاورمیانه با هجوم گسترده استعمار مواجه هستیم.
نجفی: کمبود فرهنگی تاسیس حوزه علمیه قم است. در ایران کمبود فرهنگی، بیداری اسلامی از لحاظ سیاسی به موج مشروطه باز می گردند که نوعی عقب گرد است؛ چراکه مشروطه موج بیداری اسلامی در بعد نظام سیاسی و بعد ایدئالیست غرب است. با غلبه مشروطه خواهان سکولار فرهنگ اینان به دوره رضاخان می آمده و در اینجا فرهنگ بیداری اسلامی خود را نشان نداده است. تاسیس حوزه علمیه قم مکمل موج سیاسی مشروطه است که شکست خورده است.