...راستی با این دمای بالای 37 درجه که گاهی از 42 هم تجاوز می کنه، سفیدپوشان بیمارستانها چطور طبابت میکنن آن هم با زبان روزه و شیفتهای طولانی؟!
گروه علمی «خبرگزاری دانشجو»؛ نمی دونم تا حالا براتون اتفاق افتاده یا نه، اینکه خدای نکرده یکی از عزیزامون بد حال بشه و مجبور بشیم با تشویش و نگرانی ببریمش اورژانس، به امید اینکه پزشکان و پرستاران اون جا سلامتی رو بهش برگردونن، تازه معلوم نیست تو اون وضعیت چقدر می تونیم خودمونو کنترل کنیم تا عصبانیتمونو سر بقیه خالی نکنیم!
راستی با این دمای بالای 37 درجه که گاهی از 42 هم تجاوز می کنه، سفیدپوشان بیمارستان ها چطور طبابت می کنن آن هم با زبان روزه و شیفت های طولانی؟!
برای اینکه این حال و هوا را بیشتر حس و درک کنیم، رفتیم سراغ اورژانس های چند بیمارستان پایتخت و از میزان تب طبابتشون در روزهای مرداد ماه بر بالین بیماران جویا بشیم.
اورژانس بیمارستان امام خمینی(ره)
ساعت از 12 ظهر گذشته بود که وارد اورژانس بیمارستان شدم، همه پزشکان سر مریض ها مشغول طبابت بودند، گوشه ای از سالن ایستادم که ببینم کدوم پزشک یا پرستار سرش خلوت می شه تا برم باهاش مصاحبه کنم.
وارد اورژانس یک شدم، به سمتشون می رفتم، با دل منتظر بودم و با چشم می پاییدمشون؛ از چند تاشون تقاضای مصاحبه کردم، اما همه شون می گفتن الان مریض دارم، حتی حاضر نشدن حین معالجه مریض با من صحبت کنند!
دکتر مقداد پاکراه اولین کسی بود که تونستم تو اتاق «بی. پی. آر» باهاش صحبت کنم، رزیدنت طب اورژانس است، 31 سال سن داره، با دو سال سابقه در همین اورژانس.
وقتی از او درباره روزه داری و ساعات کاری در ماه رمضان پرسیدم، گفت: «شیفتهای ما از ساعت 7 تا 15، 15 تا 23 و 23 تا 7 صبح است که تو ماه رمضان هم بدون هیچ تغییری تمام شیفتها، کلاسها، کارگاهها و برنامههامون به قوت خودش باقیه.»
«تعداد مراجعهکنندگان تو این ماه نسبت به ماه های دیگه بیشتر بوده یا کمتر؟» من پرسیدم.
«امسال فرق زیادی نکرده، آمار مراجعه کنندگانی که با چاقو آسیب دیده اند، کمتر شده، بیمارانی هم که تو بخش بستری می شوند تعدادشون کمتر شده، اما مراجعات بعد از افطار تا ساعت 1:30 و 2 صبح بیشتر میشه». پاکراه گفت.
باز کردن افطار با یه لیوان آب و یه دونه خرما بر بالین مریض
او صحبت هاشو این طور ادامه داد: «مریض ها انتظارشون بیشتر از اون چیزیه که ما بهشون خدمت میکنیم، ناراحتی هاشونو سر ما خالی میکنند، البته ما توجهی به این برخوردها نمی کنیم، عادی شده دیگه برامون.»
پرسیدم تو اون اوضاع و احوال با این تعداد مریض بدحال افطار و سحر را چطور می گذرونید؟
پاکراه گفت: «موقع افطار اگه مریض بدحال داشته باشیم فقط می تونیم یک لیوان آب و یه دونه خرما بخوریم، تو شیفتهای روز، تشنگی بیشتر می شود و فکر کردن سخت، قند خون پایین میآید، گاهی اوقات آنقدر با مریض و همراهش صحبت میکنم که احساس عطش می کنم، حتی عصبانی هم می شم، اما سعی می کنم خودم را کنترل کنم و در نهایت می گم بعداً براتون توضیح می دم.»
او از یکی از مریض هایش گفت، گفت که تو ذهنش مونده هنوز: «یک روز که حدودای سحر بود، مشغول معالجه یکی از مریضهای بد حال بودیم؛ او اصرار فراوانی کرد که به من آب بده، من تشنه ام، من هم مدام در جوابش گفتم نوشیدن آب براتون خوب نیست، از بس اصرار کرد چند قطره آب چکاندم روی دستمال و به همراهش دادم که با اون دستمال مرطوب لب بیمار رو تر کنه، بیمار که در شرایط بدی بسر می برد بعد از چند دقیقه فوت شد، تا مدتی تصویر این بیمار جلوی نظرم بود، اما از اینکه تونستم پیش از مرگش مقداری عطشش را برطرف کنم، خوشحام.»
الان که تو اتاق «بی. پی. آر» نشستم، یه مریض بد حال رو می بینم که دارن میارن اینجا، دو پرستار و رزیدنت ها میان علائم بدنی اش را کنترل می کنن و سپس کارهای دیگه را انجام می دهند، وقتی پاکراه رفت سراغ مریض حاضر، موفق شدم با دکتر آزاده نصری لاری همصحبت بشم، او 30 ساله و با یک سال سابقه تو همین اورژانس، رزیدنت طب اورژانس است.
پیرمرد 85 ساله ای که 20 روز روزه داری کرد!
نصری لاری صحبت هاشو این طور شروع کرد: «خاطرهای که تو این ماه خیلی برام جالبه و توی ذهنم مونده مربوط به 21 ام ماه مبارکه، یک پیرمرد 85 ساله ای که اومده بود اورژانس و می گفت: «20 روز روزه گرفته»؛ درد شکم و حالت استفراغ داشت، براش نوشته بودند سنگ کلیه داره، اما نداشت؛ مشکلش گشادشدگی عروق شکم بود، خیلی هم خطرناکه؛ به این مریض گفتم: «ای بابا، چرا توی سن 85 سالگی روزه میگیری؟» او هم در جواب گفت: «ای وای! خب خدا گفته.»
نصری لاری: «خدا گفته سنتون بالا رفت، روزه نگیرید.»
مریض: «خب من میتونستم و مشکلی هم نداشتم که تا الان روزه گرفتم.»
«واقعا مراجعهاش به اورژانس به دلیل روزه گرفتنش بود؟» من از نصری لاری پرسیدم.
«نه ربطی نداشت.» نصری لاری در جواب من گفت.
نصری لاری درباره حال و هوای خودش تو ماه رمضان گفت: «احساس می کنم نسبت به ماههای پیش زیاد سخت نیست، چون توی اورژانس آدم از بس سرش شلوغه احساس گرسنگی نمیکند، فقط آدم نسبت به قبل زودتر عصبی میشود، صد درصد همین حالت هم پیش میاد برای من؛ اما دم افطار سخت می شه، آدم احساس تشنگی می کند، موقع افطار که می شه تعداد مریضهامون یک دفعه بالا می رود، نمی تونیم بموقع افطارمونو باز کنیم، حتی ممکنه تا ساعت 23 طول بکشه، اما موقع سحری ساعت کاری رو بین همکاران تقسیم می کنیم.»
«مریض ها متوجه خستگی شما می شوند؟» من پرسیدم.
«مریضهای ما اصلا به این چیزها فکر نمیکنند حتی به مریضهای دیگر هم فکر نمی کنند. فقط به خودشون اهمیت میدهند.» نصری لاری گفت.
یه تعداد دانشجوی بی سواد جمع شدن اینجا!
او ادامه داد: «چند روز پیش یک آقایی که دستش بدجور شکسته بود اومد اورژانس، رزیدنت ارتوپدی ما بهش گفت باید جراحی بشه، ولی او قبول نکرد، داد و بیداد و دعوا و مرافعه راه انداخت و بهمون گفت: «یک تعداد دانشجوی بیسواد اینجا جمع شدند»، آخرشم با همون دست شکسته رفت از اینجا»
وقتی صحبت های نصری لاری تموم شد، اتاق «بی. پی. آر» را ترک کرد و رفت تو اورژانس.
نزدیک من دکتر امین ایراننژاد پاریزی پشت کامپیوتر نشسته، 30 سال سن داره، رزیدنت بیماریهای داخلیه، یک سال هم هست تو همین اورژانس مشغوله، حالا با او مشغول صحبت می شم.
ماه رمضان فرصتی برای افزایش صبر
او گفت: «سختیهایی که ماه رمضان داره برای هدف خودمونه، ما تو شرایطی هستیم که باید کارهای سخت معالجه را حتی با سختی بیشتری و با گرسنگی و تشنگی انجام بدیم که اینجوری کار سنگینتر می شه؛ درسته آستانه تحمل آدم پایینه تو این ماه، اما همین روزهداری تمرینی برای بیشتر شدن صبره؛ سال های پیش گاهی تا ساعت 22 یا 23 نمیتونستم افطار بکنم، اما امسال خیلی از این موارد پیش نیومد چون شیفت کاریام ساعت افطار نبود.»
ایران نژاد از شب های قدر امسال گفت: «وقتی مریضهایی را می دیدم که شبهای قدر فوت می شدند پیش خودم می گفتم خوش به حالشون چه سعادتی دارند! چه آدم خوبی بودند که عمرشون شب قدر تمام شد! توی این روزها خودم را میسنجم، بخصوص وقتی مراجعه کنندگانی را میبینم که برای سلامتی شان هزینه روحی و مالی می کنند، این باعث میشه بیشتر قدر سلامتی خودمو بدونم، شاید این حداقل چیزیه که تو روزهداری یاد بگیرم.»
محسن احمدلو، کارشناس پرستاری که مسئول «بی. پی. آر» و تریاژ است، 37 سال سن داره و هشت سال از 12 سال سابقه کاریشو تو همین اورژانس گذرونده، توی این اتاق، یکی از پرستاران حاضر بر بالین مریض «بی. پی. آر» هم است.
به بابام نگید من بیمارستانم آخه حالش بد می شه
احمدلو از یکی از مریض هاش یاد کرد و گفت: «اوایل ماه رمضان بود که یک پسر 12 ساله را با هلیکوپتر از حاشیه تهران آوردند توی اورژانس، این بچه با دوچرخه توی زمین نیمه کاره رد میشه که یک میلگرد پهن میرود توی بدنش و به اندازه 1.5 متر از طرف دیگر بدنش میآید بیرون، مقداری از میلگرد را بریده بودند و با همان وضعیت آورده بودنش اورژانس؛ بسیار سرحال بود، فقط گفت: «به بابام نگید من اینجام، آخه بابام مریضه، حالش بد میشه»؛ من هم علائم حیاتیاش را چک کردم و کارهای اولیهاش را انجام دادم، خوشبختانه به احشای حیاتی، کبد و هیچ جایی از بدنش آسیب نرسیده بود، زنگ زدیم آتش نشانی که بیاد میلگرد را در بیاورد، وقتی به هوش اومد حال خوبی داشت فقط قسمتهای از بدنش دچار پارگی شده بود، بسیار خوشحال شدم از اینکه این بچه سالم موند.»
او درباره شیفتهای کاری پرستاران گفت: «ساعت 7 تا 17، 13 تا 20 و 7 تا 19 شیفت های ماست، البته من بیشتر صبحها میآیم، اگر عصرها شیفت باشم دم افطار کمی کار من سبکتره، اما اگر تعداد مریض ها زیاد باشه به اندازه نوشیدن یک لیوان آب وقت دارم برای افطارم؛ ولی اصلاً نمیشه بری توی اتاق استراحت با خیال راحت افطار بکنی؛ چون تعداد نیروهای ما محدوده؛ توی ماه رمضان بالاخره کارها زیاده، با کم شدن آب بدن شرایط کمی سختتر می شه، ولی از طرفی بیشتر متوجه روزهداری میشیم، توی روزهای عادی آدم مشغول کارهای روزمره است، اما تو این ماه تشنگی و گرسنگی به آدم یاد می دهد مراقب اعمالش باشه! آدم را یاد مراقبت از اعضا و جوارحش میاندازد.»
اگه میشد نیروی کمکی تو ماه رمضان داشته باشیم خیلی خوب بود!
یک بار دیگه رفتم تو اورژانس یک و اتاق مدیریت پرستاری، می خواستم با یکی دیگر از پرستارها صحبت کنم که مجبور شدم سری هم به اورژانس 2 بزنم، شلوغی این اورژانس هم به شلوغی قبلیه با این تفاوت که در این ساعت قرار بود شیفت ها رو تحویل بدهند، برخی پرستاران حاضر نشدند صحبت بکنند، چند دقیقه ای منتظر موندم تا با زیبا سقانژاد، کارشناس پرستاری همصحبت شدم، او 44 ساله است با 25 سال سابقه.
«تو ماه رمضان تعداد مریضها بالا میرود، البته آنها کاری ندارند که ما روزه ایم یا نیستیم! آنها انتظارات خودشان را دارند، تو این ماه فشار کار سنگین است و تعداد نیروهامون کم! بخصوص شبهای احیا که تعداد مریضها زیاد میشود و ممکنه که یکی از همکاران ما هم مریض بشه اون وقته که فشار کار مضاعف می شه، اگه میشد نیروی کمکی تو ماه رمضان داشته باشیم خیلی خوب بود!» سقانژاد گفت.
سقانژاد از مشکلات شغلش این گونه گفت: «بعضی وقتها که تجهیزات کافی دستمون نمی رسه یا کیفیت آن چنانی ندارند، وقت مریضهامون گرفته می شه؛ مریضها سوالاتی که از پزشکها دارند را از ما میپرسند ولی ما فقط پرستاریم، گاهی حتی نای حرف زدن هم ندارم، اما بسیار خودم را کنترل می کنم، بعدش که فکر میکنم دارم برای رضای خدا کار میکنم صبرم بیشتر میشود.»
و از علاقه به کارش و پرمشغله بودنش گفت: «همیشه مریضهام تو ذهنم هستند و احساس خاصی نسبت بهشون دارم، آخه من کارمو دوست دارم، مریضهایی هم که بهم التماس دعا می گن زیاد به یادشون هستم، برای سلامتی و تندرستیشون دعا می کنم و از خدا میخوام که دیگه راهشون به بیمارستان نخوره...»
ما پرستارها زندگی نداریم
سقانژاد در حالی که داشت میخندید، گفت: «ما پرستارها زندگی نداریم، توی خونه هم که هستم همهاش به فکر مریضهامم، روحیه آدمهای دیگر را نداریم، وقتی با لبخند با مریض صحبت میکنم خیلی روحیه اش عوض میشه. خانوادهام یکسری توقعات از من دارند، روزهایی که تعطیله و همه توی خونه هاشون هستند ما مجبوریم بریم شیفت و کنار بیمارامون باشیم. اینجاست که صدای خانواده درمیاد و میگن وای از دست برنامه های شما! حتی گاهی خونه هم هستیم، اما به ما زنگ میزنند و میگویند بیایید اورژانس.»
اورژانس بیمارستان فوق تخصصی چشم پزشکی فارابی
هنوز ساعت 18 نشده که رسیدم ایستگاه پرستاری بیمارستان فارابی، مریض های انگشت شماری یا در حال معاینه شدن بودند یا منتظر ویزیت.
با آرزو محمدخانی، کارشناس پرستاری که 25 سال سن داره، دو سال هم است که در همین بیمارستان فعالیت می کنه، مصاحبه می کنم، او گفت: «شیفتهای ثابت ما از ساعت 7 تا 14 و 13 تا 20 است اگه صبح تا عصرم هم شیفت باشم می شه از ساعت 7 تا 20؛ ساعت کاری ما توی ماه رمضان تغییر نمیکنه، باید تا زمانی که شیفت را تحویل میدهیم توی بیمارستان باشیم؛ چون کار جریان دارد و مریضها مراجعه می کنند؛ تعداد نیروهای ما کم است و مریضهامون فراوان! وقتی مجبور می شم چندین بار جواب سوال شونو بدم، واقعاً کلافه و عصبی میشم، اما سعی میکنم خودمو کنترل کنم، دم افطار تعداد مریضها کمه، میشوند حدود یک یا دو مریض؛ نزدیکای سحر که می شه اورژانس شلوغ میشه، فقط گاهی پیش میآید که سحری را سر وقت و زمان خودش میخوریم.»
ظاهراً مردم شب قدر نداشتند!
او درباره شب های قدر بیمارستان فارابی این طور گفت: «مردم شب قدر نداشتند، جمعیت زیادی بیمار داشتیم، اصلاً وقت نشد به کارهای عبادی برسیم، البته وظیفه ما خدمته و ثوابش هم کمتر از نیایش نیست! ما قسم خوردیم نیاز مریض را به نیاز خود ترجیح دهیم وقتی مریض داشته باشیم لقمه لقمه سحری میخوریم البته کار مریضهای این بیمارستان کمتر از بیمارستانهای دیگر است، فقط وقتی سوالی که میپرسند و نیاز به توضیح نداره از درون خیلی عصبانی میشم!»
محمدخانی گفت: «مریضهایی هستند که باید برن درمانگاه، ولی اصرار می کنند و ما را قسم میدهند و می گویند حالا که مسیرمان اینجا خورده ما را معاینه کنید؛ هر دلیلی هم که براشون میاریم و میگیم که اورژانس فقط برای طبابت مریضهای اضطراری است با فحش و ناسزا گفتن به ما، اورژانس را ترک میکنند!»
یک ربع ساعت منتظر موندم تا با یکی از پزشکان این قسمت هم صحبت کنم، محمدخانی گفت: شیفت داره عوض می شه و تا دکتر بعدی میاد سر مریض، خانم حسن پور نمیاد. منم منتظر موندم تا کار دکتر نرگس حسن پور تموم شد و وقتش خالی.
او رزیدنت چشم است و 24 ساله گفت: «اگه کلاس داشته باشم از ساعت 7، اگرم نداشته باشم از ساعت 8 تا 16 شیفت کاریمونه، برای شیفت شب هم باید تا صبح روز بعد تو بیمارستان باشیم.»
کلاً طبابت در رمضان را دوست دارم، اما کمی سختتر میگذرد
حسن پور درباره رمضان و تابستان و طبابتش گفت: «من کلاً طبابت در ماه رمضان را دوست دارم، اما کمی سختتر میگذرد؛ چون صحبت کردن با بیمار انرژی بر است، ساعت افطار تعداد بیمارامون کم است و تقریباً با یک ربع تأخیر افطار میکنم؛ فضای این ماه فرق میکند، خیلی خوش می گذرد حتی توی بیمارستان هم خوش میگذرد، بخصوص لحظات افطاری!
یک روز سحر که فقط یک ربع مونده بود به اذان، یک مریض اومد، با اینکه میشد چند دقیقه بعد هم معالجهاش کرد، اما چون مشغول معالجه او شدم وقت سحری خوردن را از دست دادم!
موقع افطار و سحر وقتی کارهای روزمرهام را مرور میکنم یاد مریضهایی میافتم که حالشان بسیار بد بود، براشون دعا میکنم و اگر حس کنم مریضی از من رنجیده دعا میکنم خدا تو دلش بندازه و اون رنجش از دلش بره بیرون.
«تو این ایام عصبانی هم می شوید سر مریض ها؟» من پرسیدم.
«خب برای هر پزشکی پیش میآید که عصبانی بشه گاهی اوقات بیماران از ما انتظارهای زیادی دارند، مثلاً انتظار دارند وسایل شبکیه را توی اورژانس داشته باشیم و فکر می کنند ما اون وسایل را داریم، اما در اختیار آنها نمی ذاریم، برای همین مجبور میشویم آنها را به درمانگاه عمومی ارجاع بدهیم». حسن پور گفت.
اورژانس بیمارستان دکتر شریعتی
ساعت از 14 رد شده، اورژانس زیاد شلوغ نیست، اینو می شه حتی از استراحت پزشکانی که تو ایستگاه پزشکان مشغول مطالعه هستند، تشخیص داد.
وقتی وارد ایستگاه شدم با دکتر عبدالوهاب برادران آشنا شدم، 28 ساله است و رزیدنت قلب و عروق، یک سال هم است تو همین بیمارستان طبابت می کند.
برادران گفت: «بالاخره روزهداری احساس ضعف میاره، اما وقتی ما توی بیمارستان هستیم گذر زمان را احساس نمیکنیم، وقتی تعداد مریضها بیشتر میشود دوست دارم آرامتر با مریضها برخورد کنم، اما گاهی اوقات عصبانی میشوم!
تعداد مریضها از بعد از افطار تا ساعت 2 صبح بیشتر میشود، توی ماه رمضان بیمار بیشتر شده، چون خیلیها نباید روزه بگیرند، ولی میگیرند و مشکل قلب و عروق پیدا میکنند و بعضیهاشون هم که از قبل بیمارند، اما شبهای قدر تعداد بیماران بسیار کمتر بود.»
فریاد پدر و مادری بر سر پزشک، چون فرزندشان فوت شده!
او درباره یکی از مریض هایی که این شب ها ذهنشو مشغول کرده، یادی کرد و گفت: «یک مریض دیالیزی که عفونت شدید کلیه داشت مریض من بود، او ساعت دو صبح فوت شد، پدر و مادرش با من برخوردی کردند که دور از انتظار بود، آنها سر من داد کشیدند که برای من این رفتارها طبیعی بود، ولی تا بعد از سحر فکرم مشغول فوت این بیمار بود، تا اینکه صبح شد و پدر و مادر اون مریض اومدند و از من عذرخواهی کردند، اون موقع بود که یک مقدار امیدوارتر شدم.»
برادران گفت: «توی این ماه چیزی که بیشتر بهش فکر کردم، سلامتی بود، اینکه بعضی ها با داشتن سلامتی کامل اما روزه نمیگرین و قدر سلامتیشون رو نمی دونند!»
ماه رمضان باعث میشه گرسنگی و تشنگی مریضها را بیشتر بفهمیم
رفتم با ماندانا پوریان که انترن جراحی است و 26 سال سن دارد همصحبت شدم، او گفت: «وقتی اورژانس شلوغ باشد روزه داری سخت میگذره، گاهی اصلاً نای کار کردن ندارم، وقتی تعداد مریضها کمتر باشد بیشتر میتونم استراحت کنم و از انرژیام برای ساعتهای بعدی استفاده کنم، طبیعیه که سرعت آدم تو این ایام پایین میآید، ولی خب آدم مجبوره بالین مریض باشه.
من افطار اینجا نیستم، خیلی هم اینجا شلوغ نیست، موقع سحر هم با همکارام زمان را تقسیم میکنیم؛ ماه رمضان باعث میشه گرسنگی و تشنگی مریضها را بیشتر بفهمیم!»
اومدم ایستگاه پرستاری، تکاپوی اینجا بیشتره، بخصوص شیفت هم در حال عوض شدنه، تنها پرستاری که هم وقت و هم تمایل داشت که با من صحبت کنه لیلا افشار بود، کارشناس پرستاری است،30 سال سن داره با پنج سال سابقه تو همین اورژانس.
آدم مهربانتر میشه تو ماه رمضان
افشار که از پرستاران شیفت ثابت عصر تا صبح هست، هم افطار و هم سحری خوردن را بارها تو محل کارش تجربه کرده، گفت: «گاهی یادم میره افطار کنم تا ساعت 11 شب، یادم هم باشه با یک ساعت تاخیر افطار می کنم، آمار مراجعه کنندگان فرق چندانی نکرده حتی بعضی روزها تعدادشون بیشتر از روزهای عادیه چون دچار استفراغ و تهوع بعد از روزه داری می شوند؛ بعضی وقتا اصلاً وقت نمی شه سحری بخورم.»
«شیفت ثابت شب راحتید؟» من پرسیدم.
«بعضیوقتا واقعاً اذیت میشوم چون بعضی شبها اصلاً نمیخوابم.» افشار گفت.
او حرفاشو این طور ادامه داد: «تو ماه رمضان آدم هر روز با خودش فکر میکنه که از فردا اخلاق و رفتارم را بهتر کنم؛ احساس میکنم آدم مهربانتر میشه، بخصوص دم افطار.»
خدا قوت
خودم دانشجوي پرستاري هستم
خيلي سخته با مريض سرو کله زدن؛ جواب همراهو رو دادن؛ کار علمي کردن با اين سطح پايي قند خون و هواي گرم همه و همه شرايطي سخت رو فراهم ميکنه براي روزه داري
راستي به اضافه فشار کار بالا که يک پرستار با 8 تا 10 تا مريض
خدا قبول کنه ان شالله
ارسال نظرات
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
خودم دانشجوي پرستاري هستم
خيلي سخته با مريض سرو کله زدن؛ جواب همراهو رو دادن؛ کار علمي کردن با اين سطح پايي قند خون و هواي گرم همه و همه شرايطي سخت رو فراهم ميکنه براي روزه داري
راستي به اضافه فشار کار بالا که يک پرستار با 8 تا 10 تا مريض
خدا قبول کنه ان شالله